داستان این کلبه
برای پسرشان زن گرفتند. خانه نداشت. با مشورت بزرگان، جوانها و زورمندان فامیل همه در یک روز جمع شدند. اول از جنگل کنار روستا یک درخت کهنسال که بر زمین افتاده بود را آوردند، الوار الوار بریدند.

داستان این کلبه
برای پسرشان زن گرفتند. خانه نداشت. با مشورت بزرگان، جوانها و زورمندان فامیل همه در یک روز جمع شدند. اول از جنگل کنار روستا یک درخت کهنسال که بر زمین افتاده بود را آوردند، الوار الوار بریدند.
بعد تخته سنگ و لاشه سنگ آوردند چند تا هم سنگ صاف تختهای که به آن سنگ لوح میگویند را برای پلههای کلبه آوردند و بقیهاش همت فامیل بود و تلاش تا این کلبه جمع و جور و زیبا برپا شود.
دور تا دور تنها اتاقش را بالکنی ساختند که اینجا تخت سر و به فارسی غلام گردش میگویند.
در آخرین مرحله کار خانمهای باتجربه فامیل از چند کیلومتری آبادی گلهای مخصوص رنگآمیزی آوردند و با ساخت دوغاب رنگی بیرون و درونش را رنگ آمیزی سنتی و دکوراسیونش را برای آغاز زندگی زوج خوشبخت آماده کردند. تمام
منبع : احسان محمدی
عالیه،کاش جا ماهم همینطور بود
سلام بخدا من راضی ام کاش برای منم میبود این شرایط