ارسال به دیگران پرینت

روایت زنان افغانستانی از زبان صحرا کریمی، کارگردان فیلم «حوا، مریم، عایشه»

خشونت علیه زنان، پنهان زیر برقع

تابوهای فرهنگی و اجتماعی مانع آگاهی‌اند!

خشونت علیه زنان، پنهان زیر برقع

[رضا فرج‌پور] یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایی که در ماه‌های اخیر روی پرده آمده، «حوا، مریم، عایشه» است. فیلمی از صحرا کریمی کارگردان افغانستانی که در ایران به‌ دنیا آمده، در اروپا سینما خوانده، دکترای سینما دارد و امسال نیز نماینده کشورش در اسکار بوده است. فیلمی درباره زنانی به نام‌های حوا، مریم و عایشه سه زن از سه طبقه مختلف اجتماعی و فرهنگی که هر یک با چالش‌ بزرگی در زندگی مواجه هستند. حوا زنی خانه‌دار است در گیرودار به دنیاآوردن فرزندش و چیزی مهم‌تر از این برایش معنا ندارد. مریم به‌عنوان زنی تحصیلکرده در فکر جدایی از شوهری است که  به او خیانت کرده است و عایشه نیز زن جوانی است که باردار شده و می‌کوشد که با ازدواج از این مخصمه رهایی یابد. فیلم راوی باحوصله دنیای این سه زن است که همه‌مان به نحو غریبی با آنها احساس آشنایی داریم، زنانی با دغدغه‌هایی تابو مانند درباره جسم و هویت زن در جامعه‌ای که مادرشدن مهم‌ترین دلیل و ریشه موقعیت اجتماعی‌ اوست. «حوا، مریم، عایشه» اگر چه با عنوان فیلمی متعلق به سینمای افغانستان در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده، اما کارگردانش خود را ایرانی می‌داند: «من در ایران به دنیا آمده و درس خوانده و فیلم ساخته‌ام. پس این موضوع که فیلمم برای ایرانی‌ها نمایش داده می‌شود، برایم بسیار مهم است.» صحرا کریمی که نخستین‌بار با بازی در فیلم «دختران خورشید» مریم شهریار و «خواب سفید» حمید جبلی با سینما آشنا شده، فیلم‌های مستند «زنان افغان پشت فرمان رانندگی» و «نسیمه؛ خاطرات روزانه دختری مهاجر» را در کارنامه دارد؛ فیلم‌هایی که همه درباره زنان و مسائل و چالش‌هایشان در جوامعی سنتی است.

 چه عاملی شما را واداشت که روایتی چنین زنانه را جلوی دوربین ببرید؟

این داستانی آشنا برای بسیاری از افغانستانی‌هاست. ما در این کشور زن‌های خانه‌نشین و شکست‌خورده در عشق و بر لبه پرتگاه را بسیار دیده‌ایم.

 و البته این داستان‌ها منحصر به افغانستان نیست و در ایران نیز زنان چالش‌های پرشماری دارند.

بله؛ اما زنان ایرانی با تمام مشکلاتی که دارند، از نظر شرایط اجتماعی با زنان افغانستان قابل مقایسه نیستند. در افغانستان  چهل سال است که جنگ بیشترین آسیب‌ها را به زنان و کودکان رسانده؛ مشکلاتی از این قبیل که در بسیاری از نقاط دختران حتی نمی‌توانند درس بخوانند یا حتی کار کنند. شما در ایران وقتی بچه‌ای هفت سالش می‌شود، تردیدی در این مسأله ندارید که او باید به مدرسه برود. در افغانستان ولی هنوز هم جنسیت باعث قضاوت می‌شود. در حالی‌ که در ایران ‌درصد بالایی از دانشجویان زن هستند، یا در حالی ‌که زن افغانستانی به راحتی نمی‌تواند طلاق بگیرد در ایران مادران مجرد و زنان مطلقه زیادی بدون ترس از قضاوت جامعه زندگی می‌کنند.

 همه این مشکلات به جنگ چهل ساله مربوط می‌شود؟

نه، آگاهی موضوعی است که می‌تواند این چالش‌ها را کم کند اما خیلی موانع در مقابل این آگاهی وجود دارد؛ مثلا تابوهای فرهنگی که در افغانستان هنوز روابط آدم‌ها و امور شخصی خانواده‌ها تابو محسوب می‌شوند و به این دلیل رسانه‌ها هم کمتر در این‌باره حرف می‌زنند و این باعث می‌شود آگاهی ایجاد نشود.

 پس باید یکی از انگیزه‌های شما برای پرداختن به موضوعات زنانه همین ایجاد آگاهی باشد؛ درست است؟

دلیل اینکه اولین فیلم سینمایی من به موضوعات زنانه پرداخته، این است که من علاوه بر علاقه همیشگی‌ام به موضوع زنان، همواره خواسته‌ام نگاهی غیرسیاسی به مشکلات زنان داشته باشم.

 برای روشن‌تر شدن بحث می‌توانید آشکار و روشن بگویید که موضوعات غیرسیاسی که در فیلم «حوا، مریم، عایشه» به آنها پرداخته‌اید، چه مضامینی هستند؟

در این فیلم موضوع اصلی آزادی زن افغانستانی در مورد تصمیم‌های مربوط با جسمش است؛ اینکه مثلا آیا این زن آزادی تصمیم درباره مادرشدن را دارد یا نه یا اینکه در جامعه مذهبی مردسالار مادری تا چه حد مانعی مقابل پیشرفت زن است؛ یک مانیفست زنانه درباره زنان افغانستان زیر برقع و خشونت‌هایی که رخ می‌دهد که بسیاری می‌ترسند درباره‌شان صحبت کنند.

 فارغ از اینکه چنین موضوعاتی خود به خود در جوامع خاورمیانه موضوعات سیاسی است، می‌توانید کمی درباره مشکلات و چالش‌هایی که در زمان ساخت این فیلم داشتید، صحبت کنید؟

ما در فیلم «حوا، مریم، عایشه» علاوه بر مشکلات مشترک ساخت و تولید یک فیلم سینمایی و مسائل آفرینش هنری، مشکل اصلی‌مان فیلمبرداری در خیابان بود که باعث شد کارمان حدود یک‌ سال طول بکشد.

 چه نوع مشکلاتی؟

مسائلی چون امنیت گروه فیلمبرداری و دریافت مجوزها و ایجاد هماهنگی‌های لازم. به ‌هر حال ما در جایی کار می‌کردیم که در مورد سینما و به‌خصوص فیلمبرداری از زنان حساسیت‌های زیادی وجود دارد و تمام این مسائل موانعی بودند که جلوی روند طبیعی کار را می‌گرفتند؛ مثلا بارها پیش آمد که در صحنه‌هایی که درباره کشمکش بین زن و مرد بود، مردم تماشاگر وارد معرکه شده و دردسر درست کردند.

 چرا نخواستید فیلم را در جایی دیگر غیر از افغانستان جلوی دوربین ببرید؟

بعد از پایان تحصیل می‌توانستم فیلم بلندم را در اروپا بسازم؛ اما نمی‌خواستم درباره مهاجرت فیلم بسازم. من دوست داشتم راوی روایات بکر سرزمینم باشم. من سینما را بیش از اینکه یک حرفه ببینم، یک رسالت می‌بینم و بنابراین می‌خواستم روایتگر قصه‌های افغانستان باشم.

 شما به‌عنوان یک زن افغانستانی‌الاصل خودتان مشکلاتی مشابه قهرمانان فیلم‌تان را تجربه کرده‌اید؟

مورد من یک مورد منحصربه‌فرد است. من در عین اینکه افغانستانی هستم، ویژگی‌های زنان ایرانی، افغانستانی و اروپایی را به‌ طور همزمان در خودم دارم؛ این یعنی که در ایران، در افغانستان یا حتی در اروپای شرقی که در آنجا تحصیل کرده‌ام، احساس غریبی ندارم. به ‌هر حال من دوره بسیار مهم نوجوانی‌ام را در ایران زندگی کرده‌ام و می‌دانید که دوره بلوغ دوره مهمی است و  تأثیر زیادی در آینده فرد دارد.

 یعنی زندگی در ایران در نگاهی که شما را وامی‌دارد در اولین فیلم‌تان موضوعاتی چنین چالش‌برانگیز را دستمایه قرار دهید، تأثیر داشته؟

شاید بتوانم بگویم که تولد من در ایران در نگاه سینمایی‌ام تأثیر زیادی نداشته؛ با اینکه نمی‌توانم این موضوع را کتمان کنم که زندگی در ایران نقش اصلی را در ورودم به سینما داشته.

 چگونه؟

من در چهارده سالگی در فیلم «دختران خورشید» مریم شهریار بازی کردم و بعد از یک ‌سال هم در فیلم «خواب سفید» حمید جبلی. می‌توان گفت که اگر در این دو فیلم بازی نمی‌کردم در کل شاید عشق و علاقه به کارگردانی، نویسندگی و سینما در من ایجاد نمی‌شد؛ اما در زمینه نگاه سینمایی، من بسیار تحت‌ تأثیر سینمای اروپای شرقی هستم که به‌طور مشخص بعد از سفر به اسلواکی و تحصیل در آنجا در من ایجاد شده. به ‌هر حال استادانم در آنجا چهره‌های مهم موج نو چک و اسلواکی بودند.

 از این نمی‌ترسیدید که نگاه منتقدانه‌تان را با انگ سیاه‌نمایی زیر سوال ببرند؟

وقتی واقعیت‌های ناراحت‌کننده را نشان می‌دهی، ممکن است چنین انتقاداتی هم وجود داشته باشد؛ ولی سیاه‌نمایی را درک نمی‌کنم. زمانی که شما روی  ابعاد منفی یک داستان تأکید کنید، ممکن است با انگ سیاه‌نمایی روبه‌رو شوید. اما من در فیلمم داستان روابط انسان‌ها و زندگی را گفته‌ام؛ با تمام ابعادش، هم ناامیدکننده و هم امیدوارانه. درواقع فکر می‌کنم فیلمم واقع‌گرایانه است و حتی ماجرا را تلطیف هم کرده‌ام. تا حدی که خارجی‌هایی که تصورشان از افغانستان و زن افغانستانی شبیه این فیلم نیست، از این فیلم خوش‌شان نیامده؛ مثلا در آمریکا عده‌ای می‌پرسیدند که شما چگونه در کشور فقیر افغانستان کسانی را نشان داده‌اید که تلفن دارند و گوشت می‌خورند.

 

منبع : شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه