ارسال به دیگران پرینت

گزارش سخنرانی مقصود فراستخواه با موضوع «مواجهه موثر با چالش‌ها و نظام مشارکت اجتماعی» در ایران

جامعه ایران به نخبگان معمولی نیازمند است

«ترجیح امر سیاسی بر امر اجتماعی از دیگر مواردی است که باعث می‌شود مشارکت اجتماعی آن‌چنان که باید در ایران جدی گرفته نشود. فراستخواه در این‌باره گفت: «در جامعه ما امر سیاسی بر امر اجتماعی سیطره پیدا کرده است و برای اینکه مشارکت اجتماعی به وجود بیاید، باید امر اجتماعی وجود داشته باشد متأسفانه حتی نخبگان تحول‌خواه جامعه ما نیز امر سیاسی را بر امر اجتماعی ترجیح می‌دهند»

جامعه ایران به نخبگان معمولی نیازمند است

جامعه ایران در مواجهه با چالش‌ها چه رفتاری از خود بروز می‌دهد. آیا این واکنش‌ها موثر است و می‌توان نشانه‌های مشارکت جمعی و منسجم را در آن جست‌وجو کرد؟ «مقصود فراستخواه»، جامعه‌شناس و استاد موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی معتقد است که ایرانیان به جامعه‌ای عجول تبدیل شده‌اند. او می‌گوید سرعت تغییرات در جامعه با سرعت تغییرات ساختارها هماهنگ نیست و به همین دلیل هم مشارکت موثر اجتماعی آنچنان که باید در ایران معنا پیدا نکرده است. نشست هم‌اندیشی «مواجهه موثر با چالش‌ها و نظام مشارکت اجتماعی» هفته گذشته با سخنرانی فراستخواه در موسسه «رحمان» برگزار شد. گزارشی اختصاصی از سخنرانی این پژوهشگر منتشر می‌کند. فراستخواه ابتدا و پیش از ارایه توضیحاتی درباره چرایی نبود مشارکت اجتماعی در میان ایرانیان، به بررسی مفهوم «توده بحرانی» که مفهومی علمی در جامعه‌شناسی است، پرداخت: «مفهومی به‌تازگی ذهن مرا درگیر کرده است که در جامعه‌شناسی از آن به‌عنوان توده بحرانی یاد شده است. احساس می‌کنم جامعه ایرانی به یک توده بحرانی تبدیل شده است. این به آن معناست که جرم جامعه بزرگ می‌شود، چگال‌تر می‌شود، می‌خواهد از خودش آثاری نشان دهد و فعالیت کند، اما ساختار به او اجازه بروز و ظهور نمی‌دهد.»

این جامعه‌شناس با مقایسه جامعه و یک فرد در آستانه بلوغ جسمی و عقلی ادامه داد: «واقعیت اینجاست که جامعه مانند یک فرد تازه به بلوغ رسیده عمل می‌کند. می‌خواهد به شکوفایی برسد یا مانند یک جِرم، با این فرض که چگالی خودش را رشد داده، مواد و محتویاتش مانند آگاهی، ارتباطات، شهرنشینی در آن افزایش پیدا کرده و نسبت به قبل تغییر کرده، اما شرایطی برای بروز این تغییرات مهیا نیست. یا به‌عبارت دیگر تغییراتش در جامعه مدیریت نمی‌شود و برای بروز و ظهور استعدادهای جدید به او مجال داده نمی‌شود. در چنین شرایطی جامعه به یک توده بحرانی تبدیل می‌شود.» از نظر فراستخواه در ایران چنین پدیده‌ای رخ داده است، زیرا: «ساختارها با فهم این مسأله بیگانه هستند و گاهی با این تغییرات سرِ ناسازگاری دارند، برای همین است که ظرفیت‌ها و اندام‌های حسی- حرکتی جامعه معطل مانده‌اند. این اندام‌ها شامل اندام‌های مشارکتی و ظرفیت‌های عقلانیتی نیز می‌شوند. در نتیجه ایران تبدیل می‌شود به جامعه‌ای که در آن عاقلان هستند، اما عقلانیت وجود ندارد.»

چرا ایران به یک توده بحرانی تبدیل شده است؟

او در ادامه به تبیین چرایی تبدیل جامعه ایران به یک توده بحرانی پرداخت: «صفات شهرنشینی در جامعه ایران تغییر پیدا کرده و وضع کشور در این سال‌ها پیچیده‌تر نیز شده است. در ایران امروز نسبت به ٤٠‌سال پیش، شهرنشینی حدود ٧٠‌درصد افزایش پیدا کرده است، این درحالی است که در افغانستان فعلی شهرنشینی حدود ٢٣‌درصد سکونت‌گاه‌های افراد را تشکیل می‌دهد. شاید بگویید در اروپا هم شهرنشینی ارتقا پیدا کرده است. بله، این درست است اما شهرنشینی در اروپا در عرض چند سده تغییر کرده است، نه مانند کشور ما در عرض چند دهه.» فراستخواه در مذمت مفهوم شهرنشینی فعلی در کشور نیز گفت:   «شهرهای ما با وجود تغییرات همچنان ساختار روستایی دارند. شهرها می‌خواهند پویایی یک جامعه شهرنشین را دارا باشند، اما عملا نمی‌توانند، زیرا مکان و فضای اجتماعی طراحی‌شده در شهرهای امروزی ما امکان بروز این فرصت را به آنها نمی‌دهد. شهرهای ما عقلانیت لازم را ندارند، بنابراین شهرنشینان نیز نمی‌توانند خودشان را نشان دهند.»

از دست رفتن کارکرد نهاد خانواده

خانواده یکی از نهادهایی است که همچنان توانسته روی پای خود بایستد، هر چند امروزه کارکردهایش را از دست داده است. از نظر فراستخواه، خانواده نهادی مهم در ایران است که هنوز دوام آورده است. در ایران پیشتر سایز خانواده‌ها یعنی تعداد نفرات به‌طور متوسط پنج نفر بود، الان به عدد سه رسیده است. در خانواده ایرانی پیشتر، مردسالاری حاکم بود اما اکنون فرزندسالاری است. این یعنی ساختار خانواده‌ تغییر کرده است و به سبب همین تغییر ساختار، خانواده دیگر کارکردهای سابق خود را نخواهد داشت.

به گفته این جامعه‌شناس، یکی از کارکردهای پیشین خانواده‌ها اجتماعی‌سازی فرزندان بود. مدتی این کارکرد به آموزش و پرورش منتقل شد، اما آنها هم اکنون این وظیفه را عهده‌دار نیستند، زیرا آموزش و پرورش کودکان را حافظه‌گرا، خود‌بین و خود‌مدار بار آورده است.

رسانه‌ها و بحران همه‌گیر

به گفته فراستخواه، رسانه‌ها این روزها وظیفه اجتماعی‌کردن فرزندان را عهده‌دار هستند، با این تفاوت که خودشان هم در بحران‌های جامعه نقش دارند و در عین حال از کارآمدی لازم برخوردار نیستند: «وضعیت رسانه‌ها به‌گونه‌ای است که کودکان سراغ آنها نمی‌روند و سراغ انبوهی از رسانه‌های غیر رسمی و شبکه‌های اجتماعی می‌روند و به آن پایبند می‌شوند. سرویس‌های اطلاعاتی عملا به مجالی برای دوئل میان پالیسی‌ها و پرکسیتی‌ها تبدیل شده‌اند. تصور کنید جامعه‌ای را که هر روز از تلگرام استفاده می‌کند، اما تلگرام در آن کشور ممنوع است. تصور نکنید؛ در کشور ما حدود ٤٠‌میلیون کاربر تلگرام وجود دارد، در صورتی که تلگرام در کشور ممنوع است. ما هر روز صبح از تلگرام استفاده می‌کنیم، انگار هر روز چراغ قرمز را در خیابان رد کنیم. به نظر شما چنین جامعه‌ای به کجا می‌رسد؛ چه بر سرش می‌آید؟»

اوقات فراغت بحث دیگری بود که این جامعه‌شناس در چرایی تبدیل شدن جامعه ایران به یک توده بحرانی به آن پرداخت: «شاخصی جهانی وجود دارد با این عنوان که مردم اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذرانند. طبق آمارها، ایرانیان به‌طور متوسط روزانه ٢ ساعت و ١٠ دقیقه با اینترنت و رسانه‌ها محشورند. این درحالی است که پیشتر ضریب نفوذ اینترنت در سراسر ایران حدود ٤‌درصد بود و الان به ٨٠‌درصد رسیده است؛ این یعنی سرعت رشد و تغییرات بسیار بالاست، اما   ساختارها معکوس و لاک‌پشتی است. رسانه‌ها مهم هستند؛ نمی‌شود نقش آنها را نادیده گرفت، زیرا مشروطه انقلاب تلگراف‌ها بود، توانست باعث ایجاد مرجعیت اسلامی شود؛ اصلاح‌طلبی دهه ٧٠ نشانه رسانه بود؛ اعتراضات دهه ٨٠ و ٩٠ نیز نتیجه شبکه‌های اجتماعی بودند.»

ناهمگونی تحولات و ایجاد توده بحرانی

نوسان و ناهمگونی تحولات و ایجاد جامعه قطبی از دیگر مصادیق ایجاد توده بحرانی در جامعه است: «شاخص باسوادی در کشور ما حدود هشتاد و چند‌ درصد است. این درحالی است که برخی شهرهای کشور ما حدود ٩٠‌درصد افراد باسواد دارد. از طرف دیگر، آمار می‌گوید در کشور حدود ١٤‌میلیون باسواد دانشگاهی داریم و در برخی دیگر از شهرها حدود ١٠‌میلیون بی‌سواد مطلق. این جامعه یعنی متشنج، یعنی دوقطبی‌شده. مردم می‌گویند درس بخوانیم تا دست‌کم تحرک اجتماعی داشته باشیم، اما متأسفانه همین افراد در این موج تغییرات غرق می‌شوند بدون اینکه تحرک اجتماعی داشته باشند.»

زمانی که انقلاب کردیم، متوسط سن جامعه حدود ٢,٦ سواد داشت، یعنی دو کلاس و نیم. فراستخواه با بیان این جمله ادامه می‌دهد: «اکنون این شاخص چهار برابر شده است، یعنی شاخص کلاس رفتن در جامعه بعد از چهار دهه، چهار برابر شده است، بدون آنکه مدیریت کشور با آن همراه باشد.» به گفته این جامعه‌شناس، خود مفهوم آموزش در کشور در وضع نابرابر قرار دارد، چنانکه آمارهای جهانی نشان می‌دهد شاخص توسعه اجتماعی و نابرابری اجتماعی در کشور ما حدود ٣٧.٣‌درصد است درحالی که این شاخص در کشورهای دیگر با وضع مشابه ما، مانند مالزی یا ترکیه، حدود ١٦.٨ است. این نابرابری در کشور تعارض ایجاد می‌کند.

فرصت طلایی در   ایران

این جامعه‌شناس در مجالی دیگر به موضوع پنجره طلایی و فرصت طلایی که در اختیار ایران قرار گرفته است، پرداخت و گفت: «گروه سنی جامعه ما حدود ١٥ تا ٦٥‌سال است. این برای جوامع فرصتی طلایی است، زیرا این گروه سنی خواهان تحرک اجتماعی است، اما متأسفانه ما از این نعمت هم استفاده نمی‌کنیم.» به گفته فراستخواه، تمام این عوامل دست‌به‌دست هم دادند تا جامعه با تغییراتی که پشت سر گذاشته، به پایداری لازم نرسد. او جامعه ایرانی را ملتی با روح سرگردان خواند که محتوایش تغییر پیدا کرده، اما شکل آن عوض نشده است.

می‌خواهیم پیشرفت کنیم، اما نمی‌توانیم

آمارهای جهانی می‌گوید میل به موفقیت جزو بالاترین امیال در ایرانیان است، به این‌صورت که ایرانیان خواهان موفقیت و زندگی کردن هستند. فراستخواه گفت: «یک مثل در کشور ما وجود دارد که می‌گوید در نومیدی بسی امید است؛ این پارادوکس یعنی ایرانیان می‌خواهند  زندگی کنند. این یعنی مردم با سیلی صورت خود را سرخ می‌کنند. مردم می‌خواهند موفق شوند، اما نمی‌توانند. جامعه می‌خواهد پیش برود، اما نمی‌تواند. این یعنی جامعه نمی‌تواند مطالبه داشته باشد. این یعنی  اندام‌های حسی و حرکتی موثری برای حرکت و رسیدن به خواسته‌اش ندارد. حکومت هم حوضچه محلی و صنفی برای بیان این اعتراضات در جامعه در نظر نگرفته است. به نظر شما در چنین شرایطی راهی برای رشد و محافظت از جامعه ایرانی باقی می‌ماند؟ »

جامعه ایران یعنی جامعه‌ای که دائم در تب‌وتاب است؛ یعنی جامعه‌ای که یک روز اینترنتش قطع و منقبض می‌شود، یک روز مشکلاتش از حاشیه شهر سرازیر می‌شود؛ یعنی جامعه‌ای که حوضچه آرامش ندارد. یکی از شاخص‌هایی که در بحث ترجیحات ملت‌ها به آن پرداخته می‌شود، شاخص شکیبایی است، واقعیت اینجاست که شاخص شکیبایی کشور ما حدود ٣٨‌درصد زیر آمار جهانی قرار دارد، دقیقا برعکس چین. مردم ما عجولند؛ در توجیه آن می‌توان گفت که مردم کشور ایران نمی‌دانند آخر و عاقبت‌شان چه می‌شود، سریع وام بگیرند، سریع از چراغ رد شوند؟ این عجله حتی در رفتارهای بدنی افراد هم هویداست. یکی دیگر از عواملی که در جلسه مباحثه درباره چرایی نبود مشارکت اجتماعی به آن پرداخته شد؛ بحث ساختار بزرگ و جامعه کوچک بود.فراستخواه در این‌باره گفت: «مشارکت اجتماعی در ایران خودش یک مسأله است، واقعیت اینجاست که جامعه ما کوچک نگه داشته شده است و ساختار  بزرگ و البته فعال که هیچ کاری از پیش نمی‌برد؛  قبول کرده است که دولتش در همه چیز دخالت کند اما هیچ‌کاری برای خودش نکند. این یعنی  شکاف میان ملت و دولت، یعنی حوزه میانی بین حاکمیت و جامعه پیشرفت و توسعه‌ای پیدا نکرده است.

سیطره امر سیاسی بر امر اجتماعی

ترجیح امر سیاسی بر امر اجتماعی از دیگر مواردی است که باعث می‌شود مشارکت اجتماعی آن‌چنان که باید در ایران جدی گرفته نشود. فراستخواه در این‌باره گفت: «در جامعه ما امر سیاسی بر امر اجتماعی سیطره پیدا کرده است و برای اینکه مشارکت اجتماعی به وجود بیاید، باید امر اجتماعی وجود داشته باشد متأسفانه حتی نخبگان تحول‌خواه جامعه ما نیز امر سیاسی را بر امر اجتماعی ترجیح می‌دهند. به گمان من اصلاحات در جامعه ما به همین دلیل شکست خورد؛ اینکه نخبگان به امر سیاسی نگاه داشتند. در حالی که امر اجتماعی پلتفرمی برای مشارکت اجتماعی است و اگر به صندوق رأی تقلیل پیدا کند، عملا باید گفت که مشارکت اجتماعی در کار نیست. »

در اهمیت فعالیت داوطلبانه

در پایان جلسه، این جامعه‌شناس به یکی از کتاب‌هایی که می‌تواند راهگشای جامعه امروز ما باشد، اشاره کرد و گفت: «من سال‌ها پیش زمانی که دانش‌آموز بودم، کتابی از مهندس بازرگان خواندم به نام بی‌نهایت کوچک‌ها، همچنان هم از آن سرشار هستم، به نظرم راه ایران در شرایط فعلی راه بی‌نهایت کوچک‌هاست، منطق بی‌نهایت کوچک‌ها می‌تواند یاریگر جنبش‌های اجتماعی باشد؛ این بی‌نهایت کوچک‌ها یعنی نخبگان معمولی جامعه، یعنی پزشکان، یعنی معلم‌ها، یعنی زنان، یعنی دانش‌آموزان. این افراد می‌توانند کمک کنند که مبتکران جلو بیفتند و خلاقیت و انسجام اجتماعی ایجاد کنند. به گفته فراستخواه، یکی دیگر از اقداماتی که می‌تواند به مشارکت موثر اجتماعی بدل شود، فعالیت داوطلبانه است: ایرانیان از ۲۴ ساعت خود ۱۳ ساعت‌ونیم خود را صرف نگهداری شخصی خودشان می‌کنند، در حالی ‌که تنها ١ تا ٣ دقیقه در شبانه روز صرف فعالیت داوطلبانه می‌شود؛ این یعنی امر اجتماعی از بین رفته و فروپاشیده است. بررسی‌های من نشان می‌دهد که نیم‌درصد از جامعه ایران به صورت پاره‌وقت عضو یک نهاد است و فعالیت داوطلبانه در آن انجام می‌دهد، در حالی ‌که این شاخص در آمریکا با الگوی کاپیتالیستی حدود ٢٥‌درصد است. »

 

منبع : روزنامه شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه