|
کد‌خبر: 245448

پوتین | روسیه و آمریکا

پوتین؛ بازی خراب‌کن، نه بازی‌ساز

پوتین نگران تکرار فروپاشی 1989 است و اساساً در «زمانِ حاضر» حضور ندارد، نظم امروزین جهان را خوش نمی‌دارد و مختصات جهان امروز را درک نمی‌کند، یا نمی‌خواهد درک کند.

«توماس ال فریدمن» ستون‌نویس روزنامه «نیویورک‌تایمز» در پیوند با تجاوز روسیه به اوکراین نوشته است: جملۀ «جهان ما هرگز به وضع سابق برنخواهد گشت» خطرناک‌ترین جمله در روزنامه‌نگاری است که من طی بیش از چهار دهه کار در این حوزه هرگز جرأت نداشتم این جمله را به کار ببرم اما امروز می‌خواهم بگویم جهان ما هرگز به وضع سابق برنخواهد گشت چون این - حمله روسیه به اوکراین- نوعی چپاول سرزمینی کور از نوع قرن هجدهمی است که توسط یک ابرقدرت و در قرن بیست و یکم و در دوران جهانی شدن رخ می‌دهد.
  در‌بارۀ انگیزه‌های «ولادیمیر پوتین» در این سه روزی که از حمله روسیه به اوکراین گذشت، تحلیل‌های بسیاری نوشته شد که برخی درست، برخی مهربانانه و برخی نیز شتاب‌زده است اما اگر _ با توجه به هشدارهای مربوط به احتمال آغاز نبردی بزرگ در مقیاس جهانی یا جنگ هسته‌ای _ جهان بماند و انسانیّت به دست خود به خاک سیاه ننشیند، قطعاً این رخ‌داد بزرگ و عجیب که مانند یک «شهاب‌سنگِ سیاسی» به قلب افکار عمومی جهان زد و ساکنان چهارگوشه دنیا را در حیرت و درد فرو برده، در آیندۀ نزدیک موضوع کتاب‌ها و تحلیل‌های بسیاری خواهد شد و حتی استراتژیست‌های غربی را بر آن خواهد داشت تا برای صیانت از صلح و نظم جهانی، بنیان‌های نوینی پی‌ بریزند.

 

    امروز همه از هم می‌پرسند انگیزۀ پوتین از این حمله چیست، رییس‌جمهوری روسیه به دنبال چه چیزی است و این حمله چه سود و آورده‌ای برای روسیه به ارمغان خواهد آورد و پاسخ‌های متفاوتی هم می‌شنوند از قبیل «گسترش ناتو به شرق» یا به تعبیر بهتر، تمایل و تقلای کشورهای بلوک شرق سابق و جمهورهای استقلال‌یافته اتحاد شوروی برای عضویت در این پیمان نظامی و امنیتی، «گسترش سرزمین»، «پنهان‌کردن ضعف‌های اقتصادی روسیه توسط پوتین» یا «پرده‌برداری پوتین از جهان دوقطبی جدید» اما باور من این است که موضوع اندکی عمیق‌تر از این تحلیل‌ها است و پوتین در این اقدام، با یک چشم به دیروز نگاه می‌کند و قصد احیای شوروی را در مقیاس جدید دارد و با چشمی دیگر به آینده و نگران تکرار فروپاشی 1989 است و اساساً در «زمانِ حاضر» حضور ندارد، نظم امروزین جهان را خوش نمی‌دارد و مختصات جهان امروز را درک نمی‌کند، یا نمی‌خواهد که درک کند.

    یکی از تفاوت‌های بنیادین رهبران و استراتژیست‌های بلوک شرق سابق و تیم پوتین در فدراسیون روسیه با استراتژیست‌های غربی و حتی سیاستمداران چینِ بعد از مائو این است که سیاستمداران و استراتژیست‌های غربی و چینِ پس از مائو، نشان دادند برنامه‌ریزان خوبی هستند درحالی‌که همتایان روسی و پیش از آن استراتژیست‌های شوروی سابق، بیشتر «بازی‌خراب‌کن» بودند و هستند تا بازی‌ساز و یکی از دلایل اضمحلال و فروپاشی شوروی سابق به همین امر برمی‌گردد که به جای تمرکز بر طرح‌های توسعه‌محورِ اقتصادی و تجاری در گستره جهان تحت نفوذ و سیطره خود، تلاش داشتند بازی بلوک غرب و رقبای اروپایی خود را به هم بزنند.
   پوتین در همه این سال‌ها که با ماده تبصره‌های شبه قانونی، آزادی‌ستیز و غیررقابتی، تلاش کرد در ظاهر یک رییس‌جمهور قانونی، عضوِ مادام‌العمر قدرت در جمهوری روسیه باشد، همواره در حسرت روزهای اوج و اعتلای اتحاد شوروی سابق بود ضمن اینکه مشاهده تمایل کشورهای حوزه بلوک شرق سابق به عضویت در ناتو نیز هراسی از آینده به وی می‌داد که احتمالاً پس از مرگ یا حذف وی از راس هرم قدرت سیاسی، برخی جمهوری‌های فعلی فدراسیون روسیه نیز به فکر استقلال بیفتند و یک بار دیگر این کشور پهناور تجزیه شود و آب برود.

   با این دغدغه ها و چون استراتژیست خوبی نیست و نه خودش و نه حلقه محدود معتمدانش «بازی‌سازی» را یاد ندارند تصمیم گرفت با تکیه به «عضو دائم شورای امنیت بودن خود» و همچنین «توان نظامی و قدرت هسته‌ای‌اش»، دست به بزرگترین «بازی‌خراب‌کنی» عمر خود بزند و با حمله به یک کشور مستقل، بندهای منشور ملل متحد و بسیاری از کنوانسیون‌های بین‌المللی را زیر پا بگذارد و به این شکل به خیال خود، هم توسعه ناتو را متوقف کند و هم برای چالش‌های پنهان در زیر خاکستر جمهوری روسیه تدبیری پیشگیرانه اتخاذ کرده باشد در حالی‌که گذشت زمان به همه ما نشان خواهد داد این سرکنگبین، چگونه بر صفرا می‌فزاید و اتفاقاً کشورهای بیشتری میل می‌کنند به ناتو بپیوندند.


    ولادیمیر پوتین البته اطمینان دارد که غرب از ترس گسترش جنگ در اروپایی که هشت دهه را در آرامش و امنیت نسبی سپری کرد اقدام نظامی علیه روسیه نمی‌کند و هر نوع اقدام شورای امنیت سازمان ملل متحد را با حق وتو، کنترل خواهد کرد و با انهدام زیرساخت‌های اوکراین و تبدیل کردن این جمهوری سابق اتحاد شوروی سابق به یک ویرانه، هم تحقیر ۳۰ ساله ناسیونالیست‌های روس را از فروپاشی اتحاد شوروی جبران می‌کند و هم به

     استان‌های داخلی خود این پیام روشن را می‌دهد که کعبه آمال نه ناتو و غرب که کاخ کرملین است.

   نکته‌ای که تا این لحظه در نقطه کور تحلیل‌های ولادیمیر پوتین قرار دارد و هنوز متوجه آن نیست این است که اعتبار جهانی یک رهبر سیاسی از لوازم smart power یا «قدرت نرم کشورش» است که وی با این اقدام سبعانه، تتمه اعتبار خود را پودر کرد و هر لحظه جنایاتی که اشغالگران روس در اوکراین انجام می‌دهند و هر نوع تخریب زیرساخت‌هایی چون فرودگاه‌ها و زیرگرفتن خودروی غیرمسلّح با تانک و مرگ غیرنظامیان همه به‌عنوان سند جنایت «ولادیمیر پوتین» در افکار عمومی جهان ثبت می‌شود و ضمن این‌که این جنگ هزینه سنگینی بر اقتصاد روسیه تحمیل خواهد کرد، تمایل به سرمایه‌گذاری و تجارت با این کشور پهناور را به صفر می‌رساند و اعتبار سیاسی او در میان مردم کشورش نیز مانند «صدام حسین» و «معمّر قذافی» به پایین‌ترین حد خواهد رسید و در بزنگاه تاریخی که دیر نخواهد بود، می‌بیند که حتی متحدان نزدیک وی نیز حاضر نخواهند شد اعتبار خود را به پای وی بریزند.

    نکته بعدی که پوتین درک نمی‌کند یا نمی‌خواهد که به آن فکر کند این است که جهان تغییر کرده است و «قوه عاقله» دنیای قرن بیست و یکم با دوران جنگ جهانی دوم یا دوران جنگ سرد قابل مقایسه نیست و به همین دلیل است که حتی در مخالفت با حکم اعدام دیکتاتوری سفّاک چون «صدام حسین» در شهرهای بسیاری راهپیمایی اعتراضی صورت می‌گیرد که دست از اعدام بکشید نه به این دلیل که از این دیکتاتور معدوم دفاع کنند بلکه به این خاطر که هرنوع قتل و کشتار را امری شیطانی می‌دانند و راه‌پیمایی اعتراضی که از مسکو تا تهران و برزیل راه افتاد همه تأیید‌کننده همین رشد است و بدیهی است افکار عمومی جنایات «پوتین» در حمله به یک کشور را به فراموشی نمی‌سپارد و حتماً در جای درست انتقام خواهد گرفت، انتقامی که البته با نوع انتقام پوتین از اوکراین متفاوت است.

 

source: عصر ایران