ارسال به دیگران پرینت

ملانصرالدین | داستان ملانصرالدین و حرف مردم | ملانصرالدین و نکته‌ای نغز

3 حکایت بسیار جالب از ملانصرالدین | حکایتهای خواندنی از ملانصرالدین

​«ملا نصرالدین در زمان «خلافت سلجوقیان»می زیست وی فرزند( خواجه عبدالله)امام جمعه شهر زادگاهش بود. سنگ قبر «ملانصرالدین » در سال ۲۰۰۳میلادی(۱۳۸۲شمسی) در جریان مرمت منطقه روستای «اسکی شهیر» ترکیه در نزدیکی شهر«قونیه »کشف شد. تاریخ وفاتش سال ۶۸۳ هجری قمری(۶۶۳ شمسی) نوشته بودند. زادگاهشش را بخارا گفته اندکه به ترکیه مهاجرت داشته است وعده ای اوراایرانی می دانند.

3 حکایت بسیار جالب از ملانصرالدین | حکایتهای خواندنی از ملانصرالدین

​«ملا نصرالدین در زمان «خلافت سلجوقیان»می زیست وی فرزند( خواجه عبدالله)امام جمعه شهر زادگاهش بود. سنگ قبر «ملانصرالدین » در سال ۲۰۰۳میلادی(۱۳۸۲شمسی) در جریان مرمت منطقه روستای «اسکی شهیر» ترکیه در نزدیکی شهر«قونیه »کشف شد. تاریخ وفاتش سال ۶۸۳ هجری قمری(۶۶۳ شمسی) نوشته بودند. زادگاهشش را بخارا گفته اندکه به ترکیه مهاجرت داشته است وعده ای اوراایرانی می دانند.

حکایت قاضی و کوزه عسل ملانصرالدین
ملا نصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تائید میکرد ولی از بخت بد وی، قاضی اصلاً کاری را بدون باج انجام نمی داد.
ملا نصرالدین هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تائید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و پیش قاضی رفت و کوزه را هدیه داد و درخواستش را اعلام‌کرد .

قاضی به محض اینکه در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی درنگ سند را تائید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند.

چند روز گذشت قاضی به نیرنگ ملا نصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیام داد که در سند اشتباهی شده است
ملا به فرستاده قاضی پاسخ داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه ی عسل است.

 
حکایت مجنون و مرد نمازگزار
روزی مجنون از سجاده شخصی شخصی عبور میکرد. مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نیاز با پروردگار بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و خاطرنشان کرد:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!

 


حکایت آمرزش بودا
مردی بودا را فحش داد، هیچ نگفت و آن ده ترک نمود. مرد را گفتند که دانی چه کس را فحش گفتی؟ گفت:ندانم. گفتند که بودا بود، عارفی بزرگ است. پس مرد بر زندگی اش بیمناک شد. در پی بودا رفت و روزی دیگر وی را یافت. بر پایش افتاد و آمرزش طلبید. گفت:“تو که هستی و چه می خواهی؟ طلب بخشش از چه روی است؟” گفت:“دیروز تو را فحش دادم، حال پشیمان هستم و طلب آمرزش دارم. ”
بودا گفت:از امروز بگو، من از روز قبل هیچ نمی دانم.

 

بیشتر بخوانید:
 

داستان های جالب ملانصرالدین | حکایتهای جالب ملانصرالدین

​«ملا نصرالدین در زمان «خلافت سلجوقیان»می زیست وی فرزند( خواجه عبدالله)امام جمعه شهر زادگاهش بود. سنگ قبر «ملانصرالدین » در سال ۲۰۰۳میلادی(۱۳۸۲شمسی) در جریان مرمت منطقه روستای «اسکی شهیر» ترکیه در نزدیکی شهر«قونیه »کشف شد. تاریخ وفاتش سال ۶۸۳ هجری قمری(۶۶۳ شمسی) نوشته بودند. زادگاهشش را بخارا گفته اندکه به ترکیه مهاجرت داشته است وعده ای اوراایرانی می دانند.

 

 

 

منبع : بیتوته
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • افشین ارسالی در

      حکایت سوم به ملا نصر الدین چه ربطی داشت

    • ناشناس ارسالی در

      ملا نصرالدین خری داشت هروز علفش را کم می کرد تا عادت کند یک روز از ملا پرسیدن چی شد خر عادت کم خوردن کرد ملا گفت چزی نمانده بود که عادت کند ولی مرد

      • ناشناس ارسالی در

        ما هم میمیریم 😂😂😂😂

    • سید محسن ارسالی در

      بلاخره هرشخصیتی که درتاریخ به خوب بودنش مشهوربود، به ایرانی بودنش منتسب میکنید، بمیرم براتون که چقدرجذابید، امااختلاسگران رانمیگیدکه هموطن هستن وبه کشورهای دشمن پناهنده شدن!

    • س م ارسالی در

      متاسفانه بسیاری حکایات که خالی ازمعنا ومفهوم ومضامین عاقلانه وحکیمانه اندبه ملانصرالین منتسب شده که با یک نگاه میتوان دریافت بهیچ روی پندواندرزوحکمتی درآن وجودنداردوصرفا جملاتی سبک وبیمغزاست برای خنداندن مردم ولودگیه محض.آنطورکه این حقیرطی سالیان عمربا حکایات وروایات نغض وحکیمانه ای که توسط اساتید شناخته شده وصاحب شهرت ازملانصرالدین جمع آوری شده برخوردداشتم خوانندگان وعلاقه مندان به حکمت وشوخ طبعی با خواندن حکایات ملا دراکثرمواردبا توجه به معنا وحکمت نهفته دراین حکایات به اصالت یا ساختگی بودن پی میبرند.

    • ناشناس ارسالی در

      سلام پس رفتن به ترکیه پیشینه قدیمی داردمولانا ملانصرالدین وووو

      • ناشناس ارسالی در

        سلام اتفاقا حکایت های ملا خیلی به حکایت های امروز ما شباهت دارد و از قضای روزگار اسمش هم رویش است چرا را نگفتند حکیم نصرادین یا چیز دیگر شاید بخاطر همین است که آقایان به تریپ قبایشان برخورده وکتابهای ملا نصرالدین یا ممنوع است یا کمیاب
        ولی ملا نصرالدین هرکه بوده خودش یا نویسنده اش چند قرن جلوتر از زمان خود بوده اند

    • ناشناس ارسالی در

      توبره ابلاغ ملا رو دزدیده بودند .ملا گفت اگه توبره پیدا نکنم میدونم چکار کنم دوزد وقتی شنید ترسید .که این یه وقت جادو جنبلی میکنه دیونه میشم توبره را یواشکی انداخت حیاط ملا .فرداش پرسید ملا توبره را پیداکردی؟گفت آره .گفت اگه پیدا نمی کردی چکار میکردی گفت .هیچ چی خورجینی زنم را نصف میکردم دوتا توبره میکردم

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه