۵۵آنلاین : حميد نظري - معاون پژوهشي سازمان زمينشناسي
هرازگاهي به بهانه چرايي و چگونگي رفتار اجتماعي ناخودآگاه و شايد خودآگاه مردم در جوامع درحالتوسعه بهويژه منطقه خاورميانه بهعنوان آميزهاي از جمع اضداد، به دور از نژاد، رنگ، زبان، دين و مرز سياسي در بزنگاههاي تاريخي-اجتماعي و به بيان صادق زيباکلام به چگونه «ما»شدن خود انديشيدهام. به ديگر گفته، اينکه از چه زمانه و هنگامي و چرا ساکنان اين کهنبوم، برخلاف پيشينه درخشان و پيشگامي و زايندگي در فرهنگ و تمدن جهاني، ديرزماني است که جز در کوتاهزمانهايي در مقياس تاريخ، خواب آرام و رؤيا را بهسختي در ياد دارند؟ فرضيه اينکه خواست و اراده ديگراني، در ناکجاآبادي، در آنسوي مرزهاي جغرافيايي، روزگار و حال ما را چنين بد خواستهاند، نهتنها درماني بر اين کهنهزخم نشد که بيشتر اسباب و لوازم تشديد روزافزون روحيه انکار و خودبيگناهانگاري اجتماعي را فراهم کرد. بيگمان کردار اجتماعي هر مردمي برآمده از مجموع پندارها و باورهاي نهادينهشده ناشي از فرازوفرودهاي آن قوم در گذر سدهها و هزارههاست؛ رفتاري که دارا و ندار يا بيسواد و باسواد برنميتابد. ازايندست، شوربختانه نمونههاي ناهنجار بسياري از آن، چه پس از رخدادهايی طبيعي مانند زمينلرزه و سيل و چه پيش و پس از حوادث اجتماعي- سياسي چون گراني ناگهاني قيمتها و پيامد آن تشکيل آنچناني صفوف در خاطره بلندمدت و کوتاهمدت خود بهروشني سراغ داريم؛ خاطرهاي که البته حتي بازبيني و شنيدن زشتيها و نادربودن آن را نيز بهآسانی برنتابيده و پذيرا نيستيم! باري، آيا اينهمه را بايد و ميتوان زاييده نقش و اراده دشمن چه آشکار و چه نهان انگاشت؟ که مانند اهريمني توانمند و فرادست به تدبير امور ما و جهان از خرد و کلان ميپردازد و ما همگان چون عروسک و کودکان بيگناهي هستيم، بياراده و ناچار در دستان زورمند و بازيساز او؟! نيمه نخست سده بيستم با تغييرات و دگرگونيهاي اجتماعي- سياسي برآمده از دو جنگ دهشتناک و ويرانگر جهاني در آغاز و پايان آن فرصتي شد براي بازسازي و تدوين برنامه توسعه کشورهاي جهان سوم چون ايران. بيگمان سياست نوين جهاني در قالب رقابتهاي بلوکهاي سياسي شرق و غرب به نمايندگي از دو تفکر سوسياليستي و ليبراليستي و همينطور رشد فزاينده جنبشهاي آزاديبخش بيشتر چپ دانشجويي دهههاي 60 و 70 ميلادي سببساز تشکيل و توسعه بسياري از ساختارهاي اجتماعي و سياسي در جهان سوم شد. در ايران نيز دهههاي نخست سده بيستم و بهويژه دوران فترت پس از جنگ جهانگير اول همراه شد با بازگشت نخستين دورههاي دانشآموختگان فرنگرفته به وطن که پايه و ساختار تشکيلات اداري نوين دولت مرکزي را در قالب دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي و اجرائي گوناگون پيافکند.
سده بيستم با هنرنمايي دانش مهندسي مهندسين در سراسر جهان به پايان خود نزديک ميشد که با نگاهي به سير تحول و تغييرات شتابان در کشورهاي پيشرو و طراز اول جهان، توجه خاص و رويکرد اجتماعي جامعه به نقش علوم انساني در هدايت و راهبري جامعه بيشازپيش هويدا شد. به بياني گويا بنيان ساختاري کشورها و جوامع را که زاييده تفکر مهندسي سده پيش بود، هوشمندانه و گامبهگام به دستان دانشآموختگان علوم انساني در علوم اقتصاد، حقوق بينالملل و جامعهشناسي واگذار ميكردند. از ديگر سو اگرچه آفت جوامع درحالگذار در سده بيستم بيسوادي به مفهوم سنتي آن بود، در آغاز سده کنوني آنچه بيشتر گريبانگير جوامع اينچنيني شد، «بدسوادي» است تا «بيسوادي»! بيسوادي که در روندي کاهنده در سطوح مختلف مقدماتي تا عالي در چهره آموزش هدفمند در چارچوب برنامه و چشماندازهاي توسعه نرخي منفي مييافت، بهموازات با تغيير و گوناگوني نيازهاي جوامع هدف، ماهيت و ساختار اجتماع به آفت شوم «بدسوادي» گرفتار ميافتد. «بدسوادي» که در بخشي برآمده از مدرکگرايي بهدوراز درونمایه علمي حاصل نظام آموزشي ناکارآمد و بيمار و در بخشي ناشي از نااميدي و يأس اجتماعي و بيتفاوتي طبقه روشنفکر رخ مينمايد. در اين مفهوم شمار روزافزون «بدسوادان» با انبوه عناوين دانشگاهي در اجتماع درحالگذار از باورهاي قومي عشيرهاي به مدنيت شهري چون کشورهاي خاورميانه و از جمله ايران نهتنها رهگشا نشد که با دسترسي ذاتي و فزاينده فراقانوني طبقات نوکيسه به موقعيتهاي تصميمسازي سبب سکون و سپس تباهي زيرساختهاي فکري و باوري مردم نسبت به آينده کشور بهعنوان نهاد وحدت ملي شد. در اين ميان، نظام آموزشي ناکارآمدي که در دوری باطل از آزمونوخطا، کودکي فرزندان اين مرزوبوم را در رقابتي نابرابر از خردسالي قرباني گذر از مسلخي به نام کنکور بههمراه دهها آزمون رنگارنگ هفتگي و ماهانه براي رسيدن به «هيچ» میکند؛ مانند کارخانهاي آلاينده، ورشکسته و معيوب در توليد مدارک و درجات «علمي» ريزودرشت بدون درونمايهاي کارساز و بهدوراز توجه به زيرساختهاي آموزشي و پژوهشي، اشتغال و... . در روزگاري که پيشگامان و مسئولان کشورهاي پيشرو همگي برگزيده و ناگزير به دانشآموختگي از يکي از مدارس عالي و بنام بينالمللي در اقتصاد و حقوق اساسي هستند، نگاه نادرست جامعه و نظام آموزشي در کشور، شوربختانه سبب مهاجرت و هدررفت نيروي انساني کارآمد و نخبهکشي دانشآموزان و به دنبال آن دانشجويان در برخورد با اهميت انکارناشدني علوم انساني ميشود. ازاینرو شايد پربيراه نباشد اگر براي پرهيز از ايست تاريخي و تلاش و پافشاري مردود بر اختراع دوباره چرخ، اگر هنوز دلي در سينه در گرو وطن ميتپد، يا اگر هنوز چشمي بر سرنوشت آيندهسازان اين سرزمين تر و نگران است، همگان بهدوراز تعصب در هر جايگاه اجتماعي و سياسيای که هستيم، براي یکبار هم که شده به نيازي فراتر از روزمرگيها بينديشيم. ترديدي نيست که روزگار ناگزير، تلخ يا شيرين در گذر است و مهر داوري تاريخ بر ما نيز مانند پيشينيانمان بهسختي خواهد خورد! ....براي روزي که از آن گريزگاهي نيست، چه خوش گفت شهريار سخن که: خوشا آنان که در ميزان وجدان/ حساب خويش سنجيدند و رفتند!
منبع : شرق
دیدگاه تان را بنویسید