۵۵آنلاین : ماریو بارگاس یوسا . ترجمه: منوچهر یزدانی
در سیزدهم اکتبر 2018 (بیستویکم مهر 1397) وقتی از شهر سنپدرو سولا San Pedro Sula در هندوراس خارج میشدند، چند صد نفر بیشتر نبودند. پس از چند هفته، در اکنونی که این مطلب را مینویسم، دیگر نزدیک به هشت هزار نفرند. تعداد زیادی السالوادوری، گواتمالایی، نیکاراگوئهای و بیتردید بسیاری مکزیکی به آنها افزوده خواهند شد. با خوابیدن میان راه و خوردن چیزهایی که مردم خیر و بینوایی مثل خودشان به آنها میدهند، هزارواندی کیلومتر را شب و روز پیاده طی کردهاند. آنها زنان و مردان و کودکان تنگدست بسیار نیازمندی هستند که از فقر و فلاکت میگریزند، از نبود کار، از خشونتهایی که در گذشته تنها از سوی کارفرمایان و پلیس اعمال میشد و اکنون بیشتر از همه از سوی گروههای مافیایی حمل و فروش مواد مخدر که آنها را وادار به کار برای خود میکنند و چنانچه زیر بار نروند، آنها را شکنجه میکنند یا با سلاح سرد به قتل میرسانند. کجا میروند؟ البته که به ایالات متحده. برای چه آنجا؟ چون کشوری است که در آن کار هست، جایی است که میتوانند پول پسانداز کنند و برای خانوادههایشان بفرستند تا از گرسنگی و بیپناهی آمریکای مرکزی نجات یابند. در آنجا مدارس خوب وجود دارد و امنیت و قانونمندی بر آن حاکم است؛ چیزهایی که کشور خودشان فاقد آنهاست. میدانند پرزیدنت ترامپ دربارهشان گفته است که آنها طاعونی از اراذلواوباش هستند، متجاوزانی ناقل بیماری، پلیدی و خشونت هستند و او با بسیج 15000 پلیس اجازه این تهاجم را نخواهد داد و اگر سنگپرانی کنند با گلوله جوابشان را خواهند داد. ولی برای آنها اهمیتی ندارد: ترجیح میدهند در تلاش برای ورود به بهشت بمیرند تا مرگ تدریجی و ناامیدی را در زادگاهشان، دوزخی در پشت سرشان، دوباره تجربه کنند. البته آنچه را که به نمایش میگذارند یک جنون است. جنونی که هزاران آفریقایی را روزها و ماهها یا سالها مانند مگس در این گذرگاه هلاک کرده است. آنها به سواحل مدیترانه میرسند و با آگاهی از اینکه بسياريشان در راه غرق خواهند شد- بيشتر از هزار نفر در سال- با كرجي و زورق و قايق، فشرده و درهم مانند حشرات، به دریا میزنند و بدون دستیافتن به رؤیایی که در پی آن هستند (در کشورهای اروپایی کار، امنیت و غیره و غیره وجود دارد) جان میسپارند. تهاجم میلیونها بینوای جهان به کشورهای مرفه غربی سبب کژپنداری بیسابقهای در تاریخ شده است. بهطوریکه در ایالات متحده و در اروپای غربی ترس بیمارگونه نهفتهای مانند نژادپرستی، بیگانهستیزی، ملیگرایی و عوامگرایی (پوپولیسم) راست و چپ را با خشونت سیاسی روبهرشدی احیا میکند. روندی که اگر به همین شکل پیش رود، بعید نیست زیباترین دستاورد فرهنگی غرب، دموکراسی، را تخریب و آن بربریتی را برقرار کند که تصور میکردیم از آن خلاص شدهایم، یعنی همان چیزی که آمریکای مرکزی و بخش عظیمی از آفریقا را در چنان وحشتی فرو برده که اهالی آن برآنند تا به شکلی چنین تراژیک از آن بگریزند. دشمنپنداری مهاجران نه دلیل میشناسد و نه آمار. بیحاصل خواهد بود اگر کارشناسان بگویند کشورهای پیشرفته (استثنائات بسیار کم هستند) بدون مهاجران، نمیتوانند ویژگیهای بالای زندگی خود را حفظ کنند، مهاجران با کار بسیار سعی در رعایت قوانین کشورهای میزبان دارند، زیرا برای آنها کار تنها برای زندهماندن نیست بلکه برای موفقیت نیز هست و این انگیزه برای جوامع مهاجر پذیر فوقالعاده ثمربخش خواهد بود. آیا این موضوع درباره ایالات متحده صادق نیست؟ آیا زمانی که شکوفا شد و رشد کرد و شد غولی که اکنون هست، مرزهایش را تماما نگشوده بود؟ مگر آرژانتین به یمن مهاجران، به یکی از شکوفاترین و پیشرفتهترین کشورهای آمریکای لاتین تبدیل نشد؟ بیفایده است؛ ترس از مهاجر، ترس از دیگری است؛ ترس از کسی که زبان، رنگ، پوست یا خدایی که میپرستد متفاوت است و این بیگانگی با عوامفریبی افسارگسیختهای که از راههای غیرمسئولانه به گروهها و حرکتهای سیاسی تزریق میشود، آتشی برپا میکند که ممکن است تر و خشک با هم در آن بسوزیم. این موارد در طول تاریخ بارها رخ داده است؛ به اندازهای که لازم است هشیار باشیم. مسئله مهاجران غیرقانونی راهحل عاجلی ندارد و هرچه خلاف این گفته شود، خطاست. از دیواری که ترامپ میخواست برپا کند شروع کنیم: تا زمانی که ایالات متحده کشوری ثروتمند و دارای فرصتهاست، با این جذابیتها مهاجران همچنان از هوا و یا زیر زمین وارد آن خواهند شد. این مورد برای اروپا هم میتواند صادق باشد؛ تنها راهحل این است که کشورهایي كه مهاجرين از آنها ميگريزند، رفاه داشته باشند، چيزي كه امروزه در دسترس هر ملتي هست، ولي كشورهاي آفریقایی، آمریکای مرکزی و بخش عمدهای از کشورهای جهان سوم با فساد و فناتیسم سیاسی کوری که با آن دست به گریبان هستند، آن را نفی میکنند. در آمریکای لاتین برای هر مشاهدهگر جدی، کاملا قابل رؤیت است. چرا شیلیاییها از شیلی نمیگریزند؟ زیرا در آنجا کار هست و كشور با سرعت در حال پیشرفت است که این خود امید طبقات محروم را افزایش میدهد. چرا مردم با ناامیدی از ونزوئلا میگریزند؟ چون آگاهند که میتواند مرفهترین کشور قاره باشد اما امروز در دست باندهایی است که بر این جامعه نگونبخت و تسلیمشده حکومت میکنند. کشورها، جدا از گونهگونی انسانها که مرگ برای آنها نقطه پایان رنجهاست، میتوانند با این توحش بیانتها ادامه دهند. میلیونها انسان کمبضاعت و بینوا که برای کار به کشورهای غربی سرازیر میشوند، احترام بسیاری به فرهنگ دموکراتیکی میگذراند که آنها را از بربریتی که در گذشته نهچندان دور در آن زندگی میکردند، رهانیده است. آنها به یمن مالکیت خصوصی توانستند به بازار آزاد، قانونمندی، فرهنگ و نیروی محرکه همه اینها یعنی «آزادی» دست یابند. راهکارها آنطور که بعضی نظریهپردازان خوفناک میخواستند به ما بقبولانند بههیچوجه منقضی نشدهاند. کشورهایی که آنها را به کار میبرند به پیش و آنهایی که رد میکنند به قهقرا میروند و امروزه به لطف جهانیشدن سهلتر و سریعتر از گذشته میتوان به راهکار دست یافت. بسیاری از کشورهای آسیایی آنها را به کار بستند، از این رو دگرگونیهاي کرهجنوبی، تایوان یا سنگاپور چنین با عظمت است. در اروپا، سوییس و سوئد و شاید کشورهایی که به سطح بالایی از زندگی دست یافتهاند در قرن نوزدهم هنگامی که فقیر بودند، بسیار فقیر در جستوجوی زندگی بهتر مانند راهپیمانان هندوراس، السالوادور و ونزوئلای امروز به کشورهای دیگر مهاجرت میکردند. مهاجرتهاي جمعی زمانی کاهش مییابند که فرهنگ دموکراتیک در آفریقا و دیگر کشورهای جهانسومی گسترش یابد و با سرمایهگذاری و کار، سطح زندگی آنها را ارتقا دهند؛ بهطوریکه در میان تهیدستان این جوامع احساس شود خروج از فقر با کار امکانپذیر است. درحالحاضر این فرصت در دسترس کلیه کشورها هرچند هم که ناتوان باشند، قرار دارد. یک قرن پیش هنگکنگ در چنین شرایطی بود و در طول چند سال با ایجاد یک نظام گشوده و آزاد و با اتکا به قوانینی بسیار سخت از آن خارج شد و جهان را تکان داد؛ حتی جمهوری خلق چین نیز از این قوانین بهره برد. اگرچه محدودیتهایی در عرصه آزادیهای سیاسی اعمال کردند. منبع: روزنامه اسپانیایی «ال پاییس»
منبع : شرق
دیدگاه تان را بنویسید