ارسال به دیگران پرینت

لطفا نگویید افغانستانی حق ندارد

شاید اگر بگوییم امروزه زندگی بدون کارت‌های بانکی برای ما غیرقابل‌تصور است پربیراه نگفته‌ایم. از خریدهای بزرگ و اساسی تا پرداخت قبض‌ها و قسط‌ها، از انتقال وجوه تا پرداخت کرایه تاکسی و خرید نان، همه کارهایی هستند که بدون کارت‌های بانکی، زندگی عادی ما را مختل می‌کنند، حتی خدمات اینترنتی هم براساس کارت‌های بانکی است که تعریف می‌شود.

لطفا نگویید افغانستانی حق ندارد

۵۵آنلاین :

شاید اگر بگوییم امروزه زندگی بدون کارت‌های بانکی برای ما غیرقابل‌تصور است پربیراه نگفته‌ایم. از خریدهای بزرگ و اساسی تا پرداخت قبض‌ها و قسط‌ها، از انتقال وجوه تا پرداخت کرایه تاکسی و خرید نان، همه کارهایی هستند که بدون کارت‌های بانکی، زندگی عادی ما را مختل می‌کنند، حتی خدمات اینترنتی هم براساس کارت‌های بانکی است که تعریف می‌شود. حال تصور کنید که یک روز به‌ناگاه کارت‌های بانکی شما مسدود شود؛ بی‌هیچ اطلاع قبلی و بی‌هیچ دلیل مشخصی برای مهاجران. این اتفاقی است که در چند هفته اخیر به‌طور متناوب برای بسیاری از مهاجران قانونی حاضر در ایران افتاده است. بانک مرکزی بخشنامه‌ای صادر کرده و صدور و تمدید کارت‌های بانکی و ارایه خدمات الکترونیک برای مهاجران قانونی دارای کارت اقامت آمایش را ممنوع کرده است. بسیاری از بانک‌ها فراتر از این حرف‌ها رفته‌اند و کارت‌های موجود در اختیار مهاجران را هم مسدود کرده‌اند. ناگهان مسدود می‌شود محمد ٣٠سالش است. پدرش ٣٥‌سال پیش از افغانستان به ایران پناهنده شد. او در مشهد به دنیا آمد و به‌عنوان مدرک اقامت قانونی کارت آمایش برایش صادر شد. حالا ٣ تا بچه دارد. هفته پیش ساعت ٢ نیمه‌شب برای دختر ٥ ساله‌اش مشکلی پیش آمد و او را به بیمارستان برد. نیاز بود که سریعا سی‌تی‌اسکن شود. او را فرستادند به قسمت حسابداری تا پرداخت‌ها را انجام دهد و دخترش سی‌تی‌اسکن شود. اما هر چقدر کارت کشید، کارت عمل نمی‌کرد... بی‌این‌که از قبل بداند کارتش مسدود شده بود. مجبور شد همان موقع به دوستانش زنگ بزند و ٢ ساعت دخترش پشت در اتاق سی‌تی‌اسکن بماند تا دوستانش پول نقد جمع کنند و بیاورند بیمارستان و دخترش سی‌تی‌اسکن شود. سهیلا ٢٥ساله است. تاریخ اعتبار کارت‌بانکی‌اش تمام شده بود، اما وقتی به بانک مراجعه کرد تا کارتش را تمدید کند، کارمند بانک به او گفت که صدور و تمدید کارت‌بانکی برای مهاجران دارای کارت آمایش ممنوع شده است. به او گفت که بانک مرکزی بخشنامه داده است که این کار را نکنیم. سهیلا مدرک اقامت قانونی کارت آمایش دارد. با همین کارت آمایش در چند‌ سال گذشته توانسته بود عابربانک بگیرد، ولی این بار نتوانست. می‌گوید حالا مجبورم برای هر بار برداشت پول بروم بانک، صف بایستم، کلی کاغذ پر کنم و امضا و اثرانگشت بزنم تا از حسابم پول بردارم یا به حسابم پول بریزم. از این‌که مبلغ زیادی از حسابم بردارم هم می‌ترسم. اولا بانک اجازه نمی‌دهد که مبلغ‌های زیاد از حسابم برداشت کنم، ثانیا این‌که می‌ترسم تا وقتی‌که می‌رسم به خانه پولم را بدزدند. مسعوده دانشجو است. او چون دانشجوی افغانستانی به شمار می‌رود، گذرنامه دارد. می‌گوید این نخستین بار نیست که کارت‌ها و حساب‌های بانکی ما را مسدود می‌کنند: «بارها و بارها پیش‌آمده کارتم بی‌دلیل مسدود شده و مجبور شدم برای فعال‌سازی مجدد به بانک مراجعه کنم. یک‌بار در نمایشگاه بین‌المللی کتاب بود. فهمیدن این‌که کارتم آن روز مسدود اعلان‌شده و قادر به خرید نیستم، بسیار تلخ و ناگوار آمد، چون آن روز می‌خواستم کلی کتاب برای یک‌سال آینده‌ام بخرم.» محسن ٢١ساله است. او هم مثل خیلی از مهاجران جوان حاضر در ایران فقط اسم مهاجر رویش است. در ایران به دنیا آمده و در عمرش یک‌بار هم افغانستان را ندیده. تابه‌حال در عمرش مهاجرت نکرده، اما چون پدر و مادرش مهاجر بوده‌اند، او هم مهاجر نامیده می‌شود. او یک فروشگاه مجازی در تلگرام دارد. می‌گوید ٢‌سال زحمت کشیدم تا کانال تلگرامم رشد کند. ٢‌سال ضرر کردم و این روزها دارم به سوددهی نزدیک می‌شوم. اما درست در همین موقع کارت‌بانکی‌ام را به جرم مدرک قانونی کارت آمایش داشتن سوزانده‌اند. حالا مشتریان سفارش می‌دهند، اما من نمی‌توانم پولی دریافت کنم. هفته‌ای ٢‌میلیون تومان درآمدم به صفر نزدیک شده است. علی می‌گوید: «هر سال یک مدت برای مهاجران حسابی باز نمی‌کنند یا عابربانک نمی‌دهند؛ با این‌که کارت آمایش تمدید شده باشد و هیچ منع قانونی برای اقامت در ایران وجود نداشته باشد. یا این‌که هرچند وقت یک‌بار نمی‌گذارند چک به‌حساب خودت بگذاری. یا sms قطع می‌کنند دیگر فعال نمی‌کنند... هر سال... اهالی افغانستانی روستای حسن‌آباد فشافویه در نزدیکی تهران ماهی یک‌بار یا هر دو ماه یک‌بار باید برای رفع مسدودی حساب‌های بانکی‌شان به بانک بروند. همین الان هم که صدور و تمدید عابربانک را ممنوع کرده‌اند، بعضی بانک‌ها اگر بهشان پول زیاد بدهی برایت کارت صادر می‌کنند. مثلا یکی از بانک‌ها برای صدور عابربانک از من ٥٠٠‌هزار تومان خواست. اگر ٥٠٠‌هزار تومان می‌دادم بهم عابربانک می‌دادند.» دردسرهای حساب باز کردن اما دردسرهای بانکی مهاجران فقط مسدودشدن کارت‌های بانکی‌شان نیست. حساب باز کردن هم داستان‌ها دارد. مهاجران قانونی حاضر در ایران به‌طورکلی دو نوع مدرک اقامتی دارند: یا کارت آمایش دارند یا گذرنامه، اما بسیاری از کارمندان بانک‌ها این را نمی‌دانند. دکتر کریمی، پزشک افغانستانی است که با اقامت کاری در ایران سکونت دارد. او وقتی برای باز کردن افتتاح حساب بانکی به بانک مراجعه کرد به او گفتند که باید کارت آمایش داشته باشد. درحالی‌که همزمان او کسی را می‌شناخت که دارای مدرک اقامتی کارت آمایش بود و وقتی به بانک مراجعه کرده بود به او گفته بودند که باید برای افتتاح حساب گذرنامه داشته باشی. یکی از بانک‌ها هم برای افتتاح حساب هر دو مدرک گذرنامه و کارت آمایش را درخواست کرده بود! همین سرگردانی بانک‌های ایرانی برای باز کردن حساب باعث می‌شود تا بسیاری از مهاجران دست به دامان ایرانیان قابل‌اعتماد شوند. آنها از دوست یا همسایه ایرانی خود می‌خواهند که به نام خودش حسابی باز کند و عابربانک آن حساب را در اختیارشان بگذارد. حامد یکی از ایرانی‌هایی است که تجربه این کار را داشته است. او رفتار نژادپرستانه کارمندهای بانک را هرگز از یاد نمی‌برد: «چند‌سال پیش یکی از مهاجران افغانستانی که من را می‌شناخت و به من اعتماد داشت، از من خواهش کرد یک کارت بانکی به نام خودم برایش بگیرم، چون به نام خودش عابربانک نمی‌دادند. من به بانک مراجعه کردم و شناسنامه و کارت ملی خودم را ارایه کردم. اما مشکل خیلی ناراحت‌کننده‌ای به وجود آمد. چشم‌های من شبیه چشم‌های بعضی از مهاجران افغانستانی و به‌اصطلاح چشم‌بادامی است. به خاطر همین کارمند بانک از ارایه خدمات به من اجتناب می‌کرد و می‌گفت شناسنامه و کارت ملی را از کجا آوردی! عکس من روی کارت ملی و شناسنامه بود. اما باز هم قبول نمی‌کرد که من ایرانی‌ام! من هر چه توضیح می‌دادم مثل همه ایرانی‌ها از ثبت‌احوال گرفتم، هیچ فایده‌ای نداشت. خلاصه برای گرفتن یک عابربانک این‌قدر امنیتی برخورد کردند که متأسف شدم.» مجتبی، مهاجری بود که توانسته به نام یک ایرانی قابل‌اعتماد در بانک حساب باز کند و عابربانک داشته باشد. دوستان افغانستانی مجتبی نیز به او اعتماد کردند و مقداری از پول‌های‌شان را به‌حساب بانکی واریز کردند تا بتوانند همانند مجتبی از خدمات کارت بانکی و اینترنت بانک استفاده کنند. اما ناگهان آن فرد ایرانی وقتی دید مبلغ موجود در حساب به نام او به چند‌میلیون تومان رسیده است، حساب را خالی کرد. مجتبی و دوستانش هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند. هیچ مدرکی نداشتند که پول موجود در آن حساب برای آنان بوده و به‌این‌ترتیب یک‌شبه چندین‌میلیون تومان ضرر کردند. آخر چرا این همه محدودیت؟ علیرضا مهاجری است که کار تولیدی دارد. او می‌گوید: «ما ترس داریم که پول‌مان را توی بانک بگذاریم و بعدش به بهانه‌ای جلوی حساب‌مان بسته شود و نتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم. هیچ تسهیلاتی به ما داده نمی‌شود. داریم توی این مملکت تولید می‌کنیم. واردات به این کشور را با تولیدات‌مان کم می‌کنیم. ایران را خودکفا می‌کنیم. اما... نه دسته چکی می‌توانیم بگیریم، نه وامی که کسب‌وکارمان را پیش ببریم. باید برویم نزول کنیم تا مثل امروز نزول‌خوار بیاید جلوی در کارگاه آبروریزی کند. باید برویم التماس یکی دیگر را بکنیم تا به ما چک بدهد. با این‌که پول را از قبل در حسابش واریز می‌کنم باز هم باید یک‌درصد بالایی بدهم تا چک صادر کند. حتی یک دستگاه کارت‌خوان هم به ما نمی‌دهند که وقتی مشتری مراجعه می‌کند، مبلغ را با کارت خودش پرداخت کند یا باید بهش اعتماد کنیم و جنس بدهیم که احتمال دارد پولش را ندهد یا برای دادنش باید کلی زنگ بزنیم و خواهش التماس کنیم تا پول‌مان را بدهد. آن‌هم از سروتهش می‌زنند. هرچند وقت یک‌بار هم برای چند روز تا چند هفته جلوی حساب را به بهانه‌های مختلف می‌بندند و مانع کار کردن می‌شوند.» رضا هم گلایه‌مند بود و می‌گفت: «من ۳۰سالم است. در کرج به دنیا آمدم. یک مهاجرم. درست است که یک مهاجرم و کشورم آن‌قدری از نظر سیاسی به بلوغ نرسیده که از من حمایت کند، اما این‌جا (ایران) خانه من است. تا چشم باز کردم در کنار مردمان این سرزمین رشد پیدا کردم و آداب و فرهنگ این سرزمین قوت غالب افکار و شخصیت من شدند. این درست نیست با این ‌همه محدودیت که برای ما هست، از محدودیت استانی تا محدودیت‌های کار حتی نشود یک حساب قرض‌الحسنه باز کرد تا با کارت بانکی‌اش نیازهای (توجه کنید) نیازهای اولیه و ضروری خودم را برطرف کنم. انصاف نیست. من این‌جا به دنیا آمدم، مالیات می‌دهم، سخت‌ترین کارها را انجام می‌دهم، لطفا هی نگین افغانی حق نداره. طلب عزت و حفظ شأن انسانی‌ام را می‌خواهم. همین.»

منبع : شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه