ارسال به دیگران پرینت

گفت‌وگو با بن هوبارد، نویسنده کتاب «محمد بن سلمان» که ترجمه آن به‌تازگی در ایران منتشر شده است

رویای پادشاهی عربستان ‌سعودی

سلطنت مطلق است. خبری از جامعه مدنی نیست. بدون هیچ نوع رأی‌گیری عمومی و به دلیل دستگیری‌ها و سرکوب رسانه‌های اجتماعی، برای شهروندان سعودی بسیار روشن است که اگر با تغییرات موافق هستند، می‌توانند ستایش کنند، اما اگر کمی فکر می‌کنند راه‌شان درست نیست، باید فقط جلوی دهان خود را بگیرند، ساکت باشند و هیچ چیز نگویند!

 رویای پادشاهی عربستان ‌سعودی

[ترجمه فرشاد رضایی]  بن هوبارد، روزنامه‌نگار نیویورک‌تایمز و مستقر در دفتر بیروت، سفرهای خود را به کشور عربستان از‌ سال ٢٠١٣ آغاز کرد. به مدت پنج‌سال بارها به عربستان ‌سعودی رفت و صدها مقاله درباره سیاست داخلی و خارجی، اوضاع فرهنگی و دینی عربستان نوشت. کتاب «محمد بن سلمان» با مشاهدات هوبارد از وضع مردم به‌خصوص زنان و جوانان آغاز می‌شود. نویسنده در این کتاب به زندگی و فعالیت‌های ولیعهد عربستان پرداخته است. محمد بن‌ سلمان را به‌عنوان قدرت اصلی دربار پدرش ملک سلمان می‌شناسند. او در دانشگاه ملک سعود ریاض به تحصیل در رشته‌ حقوق پرداخت و کمی بعد در ‌سال ۲۰۰۹، زمانی که ملک سلمان فرماندار ریاض بود، مشاور ویژه پدر شد. زمانی که پادشاه کنونی در ‌سال ۲۰۱۳ ولیعهد شد، پسرش ریاست دیوان ولیعهد را برعهده گرفت و ‌سال ۲۰۱۵ هم با رسیدن پدر به قدرت، وزیر مشاور و رئیس شورای توسعه و اقتصاد شد. بن هوبارد در این کتاب به قدرت سیاسی ولیعهد و رویای پادشاهی عربستان ‌سعودی پرداخته است؛ همچنین به بررسی عملکرد سیاسی او. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگو با بن هوبارد است درباره کتاب «محمد بن سلمان» و سبک زندگی مردم ریاض.

ابتدا بیایید درباره آنچه محمد بن سلمان با قدرت خود در عربستان ‌سعودی انجام داده صحبت کنیم. او ایده‌هایی برای اقتصاد داشت که در سفرهای مختلف به واشنگتن آنها را در اختیار دولت اوباما گذاشت. از دید او درباره کشورش و آینده آن بگویید و اینکه چطور آن را مدیریت می‌کند؟

واقعا فکر می‌کند می‌تواند کارهای بزرگی انجام دهد. فکر می‌کنم بیست‌ساله‌ها یا افراد زیادی در اوایل سی‌سالگی فکر می‌کنند بهتر از نسل قبلی عمل می‌کنند. تفاوت اینجاست که پدرش پادشاه کشور است و می‌تواند قدرت و منابع فوق‌العاده‌ای در اختیار او بگذارد، بنابراین می‌تواند مشاورانی استخدام کند تا برخی از این کارها را امتحان کنند. به همین ترتیب شاهد اقدامات بسیار جاه‌طلبانه‌ای از سوی او بودیم. مسأله مربوط به طرح چشم‌انداز او برای ‌سال ٢٠٣٠ است؛ اقداماتی که با وارد کردن بیشتر سعودی‌ها به بخش خصوصی و زنان سعودی به بازار کار همراه است. وقتی روی کار آمد، بسیاری از مردم گفتند حق اعتراض ندارند. آن زمان فکر می‌کردم بسیاری از رهبران دیگر در جهان عرب درباره آینده کشورشان مثبت فکر نمی‌کنند.

بن سلمان تغییراتی در زندگی اجتماعی در عربستان‌ سعودی ایجاد کرد. اما بگذارید به پروژه‌های اقتصادی او برای شهرهای جدید بپردازیم. یکی از آنها قرار بود پروژه «نئوم» باشد؟

بله، یکی از اولین کارهای او خصوصی‌سازی آرامکو، موتور اقتصادی کل کشور بود. اساسا در مصاحبه با مجله اکونومیست خاطرنشان کرد که می‌خواهد آرامکو را خصوصی کند. آرامکو یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های جهان بود و ناگهان او می‌خواست آن را خصوصی کند! سرانجام عرضه اولیه سهام محدودی از آرامکو را، فقط در بازار سهام داخلی عربستان، ارایه دادند و مقداری پول از آن دریافت کردند. بحث‌های مختلفی درباره اینکه این مسأله چقدر عاقلانه بوده و مزایای آن، وجود دارد. اواخر ‌سال ۲۰۱۷  آغاز پروژه نئوم را اعلام کرد. کنفرانس سرمایه‌گذاری در ریاض برگزار و از بازرگانان سراسر دنیا دعوت کرد و گفت ما این قطعه اکتشافی را در گوشه شمال غربی کشور در نزدیکی دریای سرخ داریم و می‌خواهیم آن را به کعبه آمال فناوری، توسعه و تجارت تبدیل کنیم. گفت می‌خواهند ۵۰۰‌میلیارد دلار برای آن هزینه کنند و در حال کار روی ربات‌های زیادی هستند که در آنجا کار می‌کنند تا درواقع از تعداد ساکنان انسان پیشی بگیرند. قصد داشتند همه آن را با انرژی خورشیدی اداره کنند، ولی کل ماجرا کاملا مثل خواب و خیال است. منظور من این است که عربستان‌ سعودی در مورد انرژی خورشیدی، رباتیک و بسیاری از این موارد هیچ تجربه‌ای ندارد. وال استریت ژورنال گزارشی شگفت‌انگیز درباره اسناد داخلی آنجا به دست آورده که به برخی از آنها در کتاب اشاره می‌کنم.

وقتی برای اولین‌بار به عربستان رفتید، از نظر موسیقی یا دیدن فیلم و انواع سرگرمی‌هایی که مردم در غرب دارند، چطور بود؟

خیلی کسل‌کننده بود. خیلی طول کشید تا بتوانم رابطه برقرار کنم و مردم را بشناسم. در کشوری جدید هستید. می‌خواهید بیرون بروید و ببینید چطور است و واقعا هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد. می‌توانید در لابی بنشینید و قهوه بنوشید. هیچ سالن سینمایی وجود ندارد. ده‌ها‌ سال قبل همه سینماها را تعطیل کرده‌اند. هیچ موسیقی زنده‌ای وجود ندارد. یادم می‌آید در هتلی درست کنار یک مرکز خرید اقامت داشتم. گفتم حداقل بروم قدم بزنم. ریاض، پایتخت عربستان ‌سعودی برای عابران پیاده اصلا دوست‌داشتنی نیست. نگهبانانی کنار در هستند که می‌گویند وارد نشوید، زمان گشت خانواده‌هاست. به‌عنوان یک مرد مجرد نمی‌توانید وارد شوید. جذابیت اصلی در غذا بود. می‌توانستند به رستوران بروند و غذا بخورند.

یکی از موارد تضاد اصلاحات بن سلمان، از نظر اخلاق و قوانین اجتماعی است. برخی تغییرات اقتصادی از یک‌سو و گرایش به استبداد از سوی دیگر. چارچوبی وجود دارد که اینها را به یکدیگر پیوند دهد؟

برای مردم غربی سخت است بتوانند این موارد را همزمان ببینند. فکر می‌کنم او مستبد است و واقعا نمی‌خواهد قدرت خود را کنترل کند و توازن به وجود آورد. او واقعا نمی‌خواهد کسی به او بگوید چه کاری می‌تواند یا نمی‌تواند انجام دهد. محمد بن سلمان مردی است که دنبال مشروعیت بین‌المللی بود و می‌خواست به رسمیت شناخته شود. او به مناطق بسیار خوبی رفت تا به جهانیان نشان دهد قصد دارد عربستان ‌سعودی را تغییر دهد، اما فکر می‌کنم مردم جنگ یمن و تلفات غیرنظامیان را در آنجا مشاهده کردند؛ موج‌ بی‌پایان بازداشت‌های حکومت پادشاهی را زیر نظر داشتند و بعد هم که قتل وحشتناک جمال خاشقجی. او واقعا نمی‌تواند به دلیل این جاه‌طلبی‌های بزرگش اعتبار کسب کند. انتظار داشت روزی بتواند روی جلد مجله تایم به‌عنوان شخص‌ سال قرار بگیرد و در آخر، جمال خاشقجی را روی جلد تایم به‌عنوان شخص‌ سال می‌بینیم!

 این روزها چطور در خیابان مورد توجه شهروندان خود قرار می‌گیرد؟

گفتنش بسیار سخت است. سلطنت مطلق است. خبری از جامعه مدنی نیست. بدون هیچ نوع رأی‌گیری عمومی و به دلیل دستگیری‌ها و سرکوب رسانه‌های اجتماعی برای شهروندان سعودی بسیار روشن است که اگر با تغییرات موافق هستند، می‌توانند حرف بزنند و ستایش کنند؛ در توییتر درباره اینکه چقدر همه چیز عالی است صحبت کنند. اگر کمی تمایل دارند یا فکر می‌کنند راه‌شان درست نیست، باید فقط جلوی دهان خود را بگیرند، ساکت باشند و هیچ چیز نگویند!

 برگرفته از سایت خبری وسو

بخشی از کتاب    

در این شکی نیست که بن سلمان به‌ طریقی توانسته است ثروت چشمگیری جمع‌آوری کند. سیاستمداری بازنشسته در این زمینه می‌گوید یک‌بار حدود ‌سال ۲۰۱۱ از فروشنده خودروهای پُر زرق ‌و برق در مورد وضع بازار سوال کردم. او گفت «شاهزادگان سطح‌ پایین پورشه و ب‌ام‌و می‌خرند. شاهزادگان سطوح بالاتر مازراتی و فِراری می‌خرند. شاهزادگانی که پول بیشتری دارند بوگاتی می‌خرند که هر کدام چند‌میلیون دلار قیمت دارد.» سیاستمدار پرسیده بود: «مثلا چه کسی این خودرو را می‌خرد؟» دلال گفته بود: «تاکنون فقط یک مورد به شخصی به نام محمد بن سلمان فروخته‌ام.» سیاستمدار به دلال گفته بود او را نمی‌شناسد. دلال گفته بود: «پسر فرماندار است.»

سرمایه‌داری علیه آب و هوا

گازهای گلخانه‌ای هر ‌سال از‌ سال پیش بیشتر تولید می‌شود و میزان گستردگی‌اش هم بیشتر است؛ گازهایی که با حبس گرما برای نسل‌های آتی، جهانی می‌سازند داغ‌تر، سردتر، بارانی‌تر، تشنه‌تر، گرسنه‌تر و خشمگین‌تر! اگر همچنان با چشم‌بستن بر فرآیند تصاعد گازها، همین‌جا که هستیم بمانیم و همین راه را ادامه دهیم، تغییر آب ‌و هوا همه‌ دنیای‌مان را زیر و رو خواهد کرد؛ شهرهای بزرگ‌مان احتمالا زیر آب خواهند رفت؛ دریاها تمدن‌های دیرین‌مان را خواهند بلعید و به احتمال خیلی زیاد فرزندان‌مان بخش‌های عمده‌ای از عمرشان را در جنگ و گریز با طوفان‌هایی مهلک و خشکسالی‌های بی‌حدومرز خواهند گذراند. ایستادن در برابر آینده‌ای این‌چنین تیره و تار در کتاب «سرمایه‌داری علیه آب و هوا» بررسی شده است.

صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی

اگر دور و برتان را نگاه کنید افراد زیادی را می‌بینید که هر کدام برای درمان دردی جسمی یا روحی دنبال شفا و درمان هستند. از این مشاور به آن مشاور، از این راهنما به آن راهنما، از این پزشک به آن پزشک. گاهی هم باید ماه‌ها در صف ایستاد تا نوبت ویزیت نیم‌ساعته‌ای فراهم شود، بی‌اینکه در آن نیم‌ساعت و نیم‌ساعت‌های بعد لزوما معجزه‌ای رخ دهد. اما شده هیچ‌وقت دقیقا به دور و برتان نگاه کنید، ببینید، بپرسید که آیا جور دیگری هم می‌توان درمانگر پیدا کرد؟ آیا نمی‌توان درمانگری پیدا کرد که کارش نه لزوما درمانگری است، نه کسی از او انتظار دارد که درمان کند؟ لابد می‌گویید دل خوش سیری چند! بگذارید بگوییم که کسی پیدا شده که داستان شگفت‌انگیز درمان‌شدنش را با خلاقیت و دقتی شگفت‌انگیز نوشته است. نوشته است بی‌اینکه نویسنده یا زیست‌شناس بوده باشد، اما حاصل کار، هم شباهتی به رمان دارد هم به تاریخ طبیعی و متون زیست‌شناسی تجربی؛ هم خواندنی ا‌ست، هم آموختنی.

این کتاب غیرداستانی درباره زنی است که سعی می‌کند از بیماری ناشناخته‌ای که دارد روح و جسمش را می‌خورد جان به‌ در ببرد. این کتاب شعر نیست، اما الیزابت تووا بیلی تاریخ طبیعی حلزون را به‌ طرزی شاعرانه نوشته است. یک روز دوستی هدیه‌ای کوچک اما سرنوشت‌ساز به او می‌دهد: گلدان بنفشه با یک حلزون جنگلی قهوه‌ای کوچک، تنها حیوان خانگی‌ای که در این شرایط ممکن است یک بیمار بتواند تحملش کند. کم‌کم معلوم می‌شود که میان شیوه زندگی حلزون و وضع جدید زندگی نویسنده در دوره بیماری، شباهت‌های غیرمنتظره‌ای وجود دارد: حلزون برخلاف ظاهر آسیب‌پذیرش، موجودی مقاوم است که از پسِ نبردهای چندصد‌میلیون‌ساله حیات در زمین برآمده است و درس‌های گرانبهایی می‌توان از آن آموخت؛ درس‌هایی که برای آموختن‌شان باید وقتی نامحدود و تمرکزی ابرانسانی داشته باشید تا آهسته‌ترین صداها را بشنوید: صدای غذا خوردن آن حلزون وحشی را.

 

منبع : شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه