ارسال به دیگران پرینت

نبرد سخت(7): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!

تازه متوجه شدم در دورانی که فرد شک داره که کرونا داره یا نه، می تونه دو بار و با فاصله ی دو سه روز آزمایش خون CRP ، ESR ، LDH و CBC بده و نتایج این دو رو دکتر مقایسه کنه.

نبرد سخت(7): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!

"نبرد سخت" یادداشت های کوتاه عباس پازوکی -نویسنده و روان شناس- از خاطرات واقعی و تجارب شخصی اش در روزهای سخت کرونایی است که برای عصر ایران نوشته است.

***

صبح هشتم فروردین بود و من از شب قبل که رفتم بیمارستان و سرم زدمT خیلی حالم خوب بود، بعد از چند روز سرحال بیدار شدم و خیالم راحت بود که کرونا ندارم. 

حالا باید کارهای عادی زندگی رو انجام می دادم. با علی -باجناق کوچکم- قرار گذاشتیم که شب ساعت 9 بریم منزل شان و درباره ی وضعیت پدرخانمم، بعد از فوت مادرخانمِ خدا بیامرزم، مشورت و همفکری کنیم.

ساعت 4 عصر اینقدر خوب بودم و خیالم راحت بود که تصمیم گرفتم یه خواب آروم عصرگاهی رو تجربه کنم. بعد از یک ساعت بیدار شدم و احساس کردم به خاطر ناراحتی های این مدت بغض دارم و دلم گرفته ، رفتم کنار پنجره نشستم و پنجره رو باز کردم که راحت تر نفس بکشم، اما هر چی گذشت دیدم مساله اصلا دل گرفتگی نیست، بلکه نفس کشیدنم داره سخت تر می شه. چند پاف اسپری سالبوتامول زدم شاید اوضاع بهتر بشه اما باز هم فایده ای نداشت.

ناچار دوباره راهی بیمارستان سینا شدم. مجددا جلوی در اکسیژن خونم را چک کردند و 96 بود. درخواست کردم هر طور شده یک پزشک من را ویزیت کن ، گفتند وایستا دکتر را صدا کنیم بیاد جلوی در! دکتر آمد و آزمایش قبلی را دید و گفت: دوباره الان آزمایش بده تا نتایج آزمایش جدید را با قبلی مقایسه کنم. دوباره با فاصله ی 24 ساعت آزمایش خون دادم و قرار شد دو ساعت بعد جواب آزمایش را بگیرم.

تازه متوجه شدم در دورانی که فرد شک داره که کرونا داره یا نه، می تونه دو بار و با فاصله ی دو سه روز آزمایش خون CRP ، ESR ، LDH و CBC بده  و نتایج این دو رو دکتر مقایسه کنه تا ببینه در این فاصله بویژه لنفوسیت خون کم شده یا نه؟

راستش هیچ کس در این مدت این حرف و این پیشنهاد رو بهم نداده بود تا اینکه پزشک اورژانس سینا بهم پیشنهاد داد!

پس از دو ساعت جواب آزمایش دومم آماده شد و پزشک جواب آزمایش قبلی و فعلی را دید و گفت : " همین امشب برید دوباره بیمارستان کوثر و سی تی بدید."

گفتم: آخه چند روز پیش دادم و منفی بود. گفت: " لنفوسیت خون از دیروز تا امروز 15 درصد کم شده و CRP  که دیروز یک واحد مثبت بود امروز دو واحد مثبت هست، وقتی لنفوسیت ظرف 24 ساعت 15 درصد کم میشه یعنی ریه درگیر شده."

پرسیدم:" یعنی کرونا دارم؟ " گفت : " احتمالش زیاده که ریه ها درگیر شده باشند، برید سیتی که مطمئن بشید."

تو این چند روز مقاومت کرده بودم که دوباره بیمارستان کرونا و روی اون دستگاه سی تی اسکن نرم، چون خیلی از آدم ها سالم میرن و با کرونا میان بیرون؛ اما ظاهرا چاره ای نبود.

رفتم و درست طبق روال قبل کار سی تی انجام شد. پس از چند دقیقه رفتیم جلوی در اتاق پزشک تا ببینیم نتیجه چیه؟ پزشکی در کار نبود ، ده دقیقه ای ایستادیم و آخرش با ناراحتی رفتم جلوی تریاژ گفتم: "خانم! من نفسم در نمیاد، این دکتر کجاست؟" گفت: "دکتر خودش حالش خوب نیست، رفته یه کم دراز بکشه صبر کنید الان میاد."

بازم صبر کردیم و بعد از چند دقیقه یه آقای جوانی که نمی دونم اصلا دکتر بود یا نه آمد، اسمم را پرسید و رفت تو سیستم نگاه کرد و گفت: "دکتر الان میاد ولی من فکر می کنم کرونا مثبت هستید."

پرسیدم: ریه زیاد درگیر شده یا کم؟

گفت: کم.

بازهم از دکتری خبری نشد و منتطر بودیم و نفسم بالا نمی آمد. باز افسانه رفت اعتراض کرد و این بار یک آقای جوان دیگه آمد و او هم گفت: "سی تی دادی ؟ اسمت چیه؟"

و بعد رفت پشت سیستم، یه کم بالا و پایین کرد و گفت ریه ها درگیره. پرسیدم چند درصد ریه؟ کجای ریه؟

گفت: " پخش شده! همه جای ریه هست ، نمیشه درصد داد."

گفتم: دکتر نمیاد؟

گفت: دکتر حالش خوب نیست وایستید میاد.

نفهمیدم اینا کی بودن که میامدن میدین و جواب می دادن!

بالاخره بعد از حدود 20 دقیقه دیدم یک خانم دکتر جوان و خسته داره میاد ، جوری که انگار نمی تونه راه بره. رفت تو اتاقش و پشت میزش نشست و تصاویر سی تی رو دید.

در حالیکه صدای خودش در نم آمد و به سختی نفس می کشید گفت: " ریه هاتون درگیر شده ، براتون دارو می نویسیم بگیرید و استفاده کنید، اگه حالتون بدتر شد و نفس تنگی زیاد شد به گونه ای که نمی تونستی راحت حرف بزنی و نفست بند میومد،بیا که بستری بشی."

افسانه کلی با دکتر سوال و جواب کرد درباره ی شرایط قرنطینه و داروها و ... من به افسانه گفتم : " این بنده خدا خودش مریضه، حرف نمی تونه بزنه ، گناه داره ! بریم خونه ، خودمون با مشورت یه کاری می کنیم!"

سریع برگشتیم منزل تا من برم حمام و لباسام رو عوض کنم و برم تو اتاق قرنطینه رو شروع کنم.

افسانه تو راه گفت : " برگردیم تهران؟ " گفتم : " نه اولا نمی تونم راحت نفس بکشم و بعدشم نمیخوام با بچه ها تو ماشین همسفر باشم."

بعد از یک هفته درگیری ذهنی که کرونا دارم یا ندارم و کلی سی تی اسکن و آزمایش و داروهای مختلف و سرم ، بالاخره تکلیفم روشن شد که کرونا دارم و حالا باید داروهای مربوط به کرونا رو استفاده کنم. حالا روند درمان مشخصه . هر چند ترس از مرگ هم در من بود. بالاخره فقط ده روز از فوت مادر خانمم به خاطر کرونا گذشته بود و تو خونه ای که دائم صحبت از کرونا و مرگ بوده ، کرونا وحشتناک تر از حد معمول هست. هر چند به روی خودم نمی آوردم اما شرایط روانی بدی داشتم .

الان باید فکر می کردم چطور حال خودمو خوب کنم و تمرکزم رو می ذاشتم روی بهبود اوضاع، حال روحیم خیلی بد بود و باید یه فکری می کردم.

اولین تصمیمم این بود دیگه اخبار کرونا رو پیگیری نکنم. اما  همه ی کانال های خبری پر بود از اخبار کرونا، پس در اولین قدم همه ی کانال های خبری رو از تلگرامم حذف کردم جز عصرایران؛ اما اونم از اخبار کرونا پر بود، تصمیم گرفتم  کلا اسم کیانوش جهانپور - سخنگوی وزارت بهداشت - رو که دیدم از خبر رد بشم و اگر خبری درباره ی مرگ و میر بود نخونم.

وقتی که یکی مریض باشه اصلا براش مهم نیست مردم ایتالیا و نیویورک دارند بر اثر کرونا می میرند یا مردم ایران. مهم مرگ بر اثر کروناست نه ملیت فوتی ها. پس تصمیم گرفتم اخبار تلویزیون ایران را هم تا رسید به کرونا رد کنم ! این طوری از خبرهای منفی دور می شدم.

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه