ارسال به دیگران پرینت

تعطیل است، نیست، است، نیست...

وقتی دانش آموزان و دانشجویان در شنیدن یک خبر تعطیلی با این همه تناقض روبرو می‌شوند، حس بی‌اعتماد به مسؤولین در آنها شکل می‌گیرد و به همین راحتی از آنها جدا نمی‌‎شود.

تعطیل است، نیست، است، نیست...

۵۵آنلاین :

مدارس و دانشگاه‌ها تعطیل است، تعطیل نیست، است، نیست، است، نیست.... دانش آموزان و به ویژه دانشجویان، درست شبیه شرکت کنندگان در جشن‌های بالماسکه شده‌اند. با شنیدن خبر تعطیلی ماسک "لبخند" به لب می‌زنند و با شنیدن تکذیب "غمگین" می‌شوند.

گرفتن یک تصمیم ساده اینقدر سخت است؟ واقعا نمی‌شود یک نهاد به صورت مشخص موضع دولت در مورد تعطیلی را اعلام کند؟ وقتی هوا آلوده است، آلوده است و برای مردم خطرناک. فکر می‌کنم فرقی هم میان دانش آموزان و دانشجویان نباشد.

واقعا هم نرفتن دانش آموزان و دانش‌جویان به مدرسه و دانشگاه هیچ تاثیر منفی در زندگی و آینده آنها نخواهد داشت. مدرسه و دانشگاهی که سبک زندگی یاد نمی‌دهند و فقط یک سری حفظیات را به خط می‌کنند تا فرزندان این کشور آنها را حفظ کنند و به روی کاغذ بیاورند، بودن یا نبودن‌شان زیاد فرقی به حال این جامعه ندارد.

آنها قرار بود این هفته بفهمند که فلان شاعر در چه قرنی به دنیا آمده است یا اینکه کدام رود در بهمان قاره به کدام دریا می‌ریزد که این را در ماه بعد و یا سال بعد هم می‌توانند بخوانند.

بچه‌ها از مردسه رفتن لذت نمی‌برند به خاطر همین وقتی خبر تعطیلی را می‌شنوند انگار دنیا را به آنها داده‌اند. همین بچه‌ها اگر یکی از کلاس‌هایی که خارج از مدرسه می‌روند تعطیل شود، زانوی غم بغل می‌کنند.

به بحث اصلی خود برگردیم. واقعا گرفتن یک تصمیم ساده برای تعطیلی مدارس و دانشگاه‌ها اینقدر سخت است؟ چرا ما نمی‌توانیم یک یک ساده را به سر بسیاری از کشورهای دنیا به صورت ساده اجرا کنیم.

ماجرای سرمربی ایتالیایی استقلال را ببیند. از روزی که استراماچونی از تهران رفت هر روز یک نفر از وزارت ورزش تا باشگاه استقلال و حتی آنهایی که پستی در ورزش ندارند هم در مورد او و روز بازگشتش به تهران حرف زدند. امروز می‌آید. فردا بر می‌گردد. سه شنبه، دوشنبه، جمعه و ... اینها وعده می‌دهند و هنوز استراماچونی در ایتالیاست و اسپاگتی می‎‌خورد.

چرا واقعا شنیدن حرف راست از برخی از مسؤولان کشور سخت شده است؟ چرا باید بخشی از خبرهای ما تایید و تکذیب باشد؟ بی‌صداقتی بیماری مهلکی است که به جان ما افتاده است. خوب است که بسیاری از ما در دوران مدرسه داستان «چوپان درغگو» را خوانده‌ایم. داستانی که با الهام از روایت هانری ریشه شاعر فرانسوی در کتاب‌های درسی دوم دبستان آمده است.

خدا نکند که دیگر به مسؤولین کشور مثل چوپان درغگو اعتماد نکنیم. ما به عنوان مردم انتظار زیادی نداریم. فقط دوست داریم با صداقت با ما برخورد شود. مثلا وقتی قرار است بنزین گران شود به مردم بگویند که قرار است قیمت بنزین افزایش پیدا کند. مخفی کاری و اینکه بگویند ما خبر نداشتیم تنها به بی‌اعتمادی مردم دامن می‌زند و هیچ کمکی به بهبود شرایط کشور نمی‌کند.

وقتی دانش آموزان و دانشجویان در شنیدن یک خبر تعطیلی با این همه تناقض روبرو می‌شوند، حس بی‌اعتماد به مسؤولین در آنها شکل می‌گیرد و به همین راحتی از آنها جدا نمی‌‎شود.

منبع : عصر ایران
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه