۵۵آنلاین :
آبان، یادآور اعدام دکتر سید حسین فاطمی وزیر امور خارجۀ دولت ملی دکتر محمد مصدق و مدیر روزنامۀ «باختر امروز» در سال ۱۳۳۳ است.
در شصت و پنجمین سالروز تلخترین اتفاق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دربارۀ این چهرۀ مشهور تاریخ مطبوعات و سیاست در ایران، چند نکته گفته شده یا کمتر گفته شده را میتوان یادآور شد:
۱. نخستین ایرانی؛ سید حسین فاطمی، نخستین ایرانی است که در خارج از کشور، دکتریِ روزنامهنگاری دریافت کرده است. وجه سیاسی او اما چنان پُررنگ است که این نکته تا سالها پیش مغفول مانده بود.
۲. باجناق ژنرال؛ سید حسین فاطمی در عصر پهلوی و در سال ۱۳۳۳ اعدام شد و باجناق او (مهدی رحیمی) اندک زمانی پس از سقوط رژیم پهلوی و در سال ۱۳۵۷. سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران در اوج انقلاب ۵۷ و یکی از چهار ژنرال گروه اول اعدامیها بود(بههمراه نصیری رییس ساواک، خسروداد فرمانده هوانیروز و ناجی فرماندار نظامی اصفهان).
فاطمی در زندان دژبان مرکز بود که همسر او - پریوش سطوتی - به اتفاق خواهرش به ملاقات میرفتند و یکی از افسران، دل به خواهر همسر فاطمی داد و چون دانست پدر آنان نظامی است (سرتیپ سطوتی) بیمناک گرایش سیاسی باجناق نشد و ازدواج، صورت پذیرفت. فاطمی و رحیمی البته شاید هیچ گاه رو به رو نشده باشند.
۳. یادگارِ فاطمی؛ دکتر شاهین فاطمی برادرزاده فاطمی (که به عنوان استاد اقتصاد با تلویزیون فارسی بی بی سی مصاحبه میکند و اکنون باید ۸۰ ساله باشد) مدعی است که شاه تمام مخارج تحصیل یادگار فاطمی (سیروس) را در خارج از کشور تقبل کرد و برای مراسم عروسی او در آمریکا هدیه فرستاد و هدیه را چه کسی بُرد؟ جعفر شریف امامی.
همسر فاطمی نیز در تمام سال های دهه های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ کوشید فرزند را از سیاست و این خاطره دور نگاه دارد و حتی زبان فارسی نمیداند و به خاطر همین دوری در سال ۵۷ حاضر به امضای اطلاعیه معرفی شاه به عنوان قاتل پدر خود نشد.
۴. گلولۀ فداییان اسلام؛ سید حسین فاطمی در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ هم یک بار ترور شد و به سختی آسیب دید. ( بر مزار محمد مسعود در قبرستان ظهیرالدوله).
این ترور، کار فداییان اسلام بود و سلاح را به دست نوجوان ۱۵ ساله - محمد مهدی عبدخدایی- دادند تا بتوانند از سن او برای رهایی از مجازات استفاده کنند.
فداییان اسلام اما چرا سراغ یک نیروی ملی و ضد شاه رفته بودند؟ دو دلیل ذکر می شود:
اول انتقام بازداشت رهبران فداییان اسلام در دولت مصدق و این شایعه که فاطمی در مقام معاون نخست وزیر دستور سخت گیری بر آنها داده بود.
مهندس سحابی در کتاب خاطرات خود به اعتراض طالقانی به حسیبی به خاطر سخت گیری بر نواب و همراهی بازرگان با او اشاره می کند.
دوم این که در جلسهای که نواب صفوی آشکارا از توانایی فداییان اسلام در حذف رزم آرا سخن میگوید (به صورت نمادین استکان چای را برمیگرداند و میگوید این هم رزم آرا) و قول میگیرد که اگر ملیها دولت را در دست گرفتند احکام اسلامی را اجرا کنند، فاطمی قول مساعد میدهد اما اجرا نمیکنند. هر چند که نواب وزیر خارجه دستور جمعآوری مشروبات الکلی از میهمانی ها را صادر میکند اما فداییان اسلام بیش از آن میخواستند در حالی که آیتالله کاشانی هم خواست هایی آن گونه نداشت.
این نگاه بدبینانه هم وجود دارد که نوابصفوی با سید ضیاءالدین طباطبایی ارتباط داشته و سید ضیا نواب را به ترور فاطمی تحریک کرده بود. سید ضیا با مصدق دشمنی دیرینه داشت و به دولت انگلستان متمایل و بلکه وابسته بود.
۵. چاقوی شعبان؛ فاطمی یک بار دیگر هم آماج سوء قصد قرار گرفت. روی پلههای شهربانی کل کشور و بعد از بازداشت، شعبان جعفری با چاقو به او حملهور شد و اگر سلطنت خانم فاطمی نبود که جان برادر را نجات داد همانجا روی پلههای شهربانی به قتل رسیده بود.
این احتمال وجود دارد که شعبان به دستور تیمور بختیار این کار را کرده باشد چون مطمئن نبودند اعدام شود و بیم داشتند با توجه به سابقه وزارت و وجهۀ دیپلماتیک جان به در برد و پیشاپیش می خواستند کار را تمام کند و از فاطمی نقل شده که گفته بود اگر هم مرا اعدام نکنند در حادثهای زهر خود را میریزند. در بیمارستان نیز کیسۀ آبجوش پاره شد و پای مجروح او از ترور دو سال قبل سوخت و این کار هم بعید نیست عمدی بوده باشد.
۶. انکار ضارب؛ شعبان جعفری یا همان شعبان بیمخ در مصاحبه با هما سرشار و در بیان خاطرات، حمله به فاطمی روی پله های شهربانی را تکذیب می کند اما دکتر شاهین فاطمی میگوید هم من و هم ۶ نفر دیگر شاهد این ماجرا بودیم و اگر عمه ام نبود عمو کشته شده بود.
۷. برادران؛ عزتالله سحابی در کتاب خاطرات خود فاطمی را یک استثنا در خانواده میداند و مینویسد: « برادرانش خوشنام نبودند. یک برادر، استاندار و عامل اجرای سیاست های شرکت نفت جنوب بود و دیگری در اصفهان در خدمت حاکمیت و حسین استثنا بود». شاهین فاطمی فرزند یکی از این برادرها- سیف پور، نصرالله و معصومی- است اما جایی ندیدهام که پاسخی داده و از پدر دفاع کرده باشد. حتی درباره عموی خود نیز تنها در چند مناسبت حاضر به گفت و گو شده است.
۸. تز ملی کردن صنعت نفت؛ هر چند مهندس حسیبی مدعی بود که ایدۀ ملی شدن صنعت نفت را اول بار او مطرح کرده اما شخص دکتر مصدق نوشت که تز ملی کردن نفت را دکتر فاطمی ( تعبیر مصدق: شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی) در ذهن او انداخت. با این استدلال حقوقی که به جای چالش مستقیم با شرکت نفت انگلستان و ایران، کل صنعت نفت را ملی اعلام کنیم تا شرکت نفت ایران و انگلیس بلاموضوع شود.
فاطمی با یک تیر دو نشان زد. با ایدۀ ملی کردن دیگر نمیتوانستند بگویند کار شوروی است چون تنها متوجه نفت جنوب نبود و شرکت نفت ایران و انگلیس هم نمیتوانست علیه یک قانون ملی و کلی موضع بگیرد و شکایت شان هم ره به جایی نبرد.
به بیان دیگر ۶۵ سال است که ما ایرانیان بر سر سفره ای نشسته ایم که فاطمی گسترد و سهم خود او جانی بود که از کف داد.
(نمی دانیم اگر نفت نداشتیم چه می شدیم اما احتمال افغانستان و پاکستان شدن مان بیش از ترکیه شدن مان بود. پس جا دارد ناشُکری نکنیم! و مانند مصدق سپاس گزار حسین فاطمی باشیم.)
۹. عذرخواهی نکرد؛ فاطمی پس از صدور حکم اعدام تقاضای فرجام کرد. اما عذرخواهی نکرد. او با فرجامخواهی مسؤولیت را مستقیما به گردن شاه انداخت و همین خون تا سال ۵۷ او را رها نکرد. پادشاه مشروطه البته نباید این قدر مستقیم دخالت میکرد اما شاه پس از کودتا به شاه دیگری بدل شده بود.
۱۰. جوانی که پیر شد؛ محمد مهدی عبدخدایی که در سال ۱۳۳۰ دکتر فاطمی را ترور کرد در حال حاضر نیز زنده است و در تلویزیون تاریخ می گوید و اگرچه عذرخواهی نکرده اما از این که گلوله او جان فاطمی را نستاند اظهار خرسندی میکند. بعد از آن ترور، فاطمی از ناحیۀ ریه و پا آسیب جدی دید و به دستور مصدق به آلمان اعزام و در بیمارستان الیزابت فرانکفورت بستری شد. این ترور اما او را پیر کرد و وقتی برگشت مرد ۳۶ ساله شبیه ۵۰ سالهها شده بود. چاقوی شعبان بی مخ
۱۱. دانسته مُرد؛ این را من نمینویسم. دکتر شاهین فاطمی میگوید که انقلابی هم نیست. برادرزادۀ فاطمی است و در سال ۱۳۳۳ نوجوان بود و سال هاست در فرانسه زندگی میکند. فاطمی میتوانست مانند رضوی یا شایگان دو کلمه بنویسد و جان خود را نجات دهد اما حاضر نشد. دکتر شاهین فاطمی در بیان خاطره ۶۵ سال قبل میگوید:«دو هفته مانده بود که عازم آمریکا شوم. او در بیمارستان لشگر دو زرهی بود. همه رفته بودند پیش او و التماس کرده بودند این ورقه را امضا کن و نکرده بود. تا وارد شدم گفت : شاهی (شاهین)، میدانم برای چه آمدی. گفتم: درست حدس زدید. به سیروس رحم کنید. گفت: اگر من امروز استغفار کنم دیگر هیچکس در این مملکت، حرف کسی را باور نمیکند و جواب جوان های مملکت را در آیندۀ تاریخ چه کسی خواهد داد که می گویند: حتی حسین فاطمی هم وقتی پای جانش افتاد ( تعبیری که او به کار بُرد و ناچارم تکرار کنم): به گُه خوردن افتاد.او دانسته مُرد...»
منبع : خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید