ارسال به دیگران پرینت

سردار مشروطه ايراني

قيام تاريخي ستارخان و باقرخان براي مبارزه با استبداد محمدعلي‌شاه قاجار در صفحات تاريخ ايران نقش پررنگي دارد زيرا قيام ايشان از يک‌سو حامل پيام استبدادستيزي و از ديگر سو مخابره‌کننده پيام ميهن‌گرايي مردم آذربايجان بود؛ قيامي که هيچ‌گاه و با هيچ ‌وصله‌اي به استقلال‌طلبي نمي‌چسبد.

سردار مشروطه ايراني

۵۵آنلاین :

‌روزهاي قيام ستارخان و باقرخان با آغاز انقلاب مشروطه در تهران و در پي آن اقدامات سرکوبگرايانه محمدعلي‌شاه رهبري آزادي‌‌خواهان آذربايجان و منطقه قفقاز را برعهده گرفتند و توانستند ماه‌ها در برابر محاصره تبريز ايستادگي کنند و مانع تسلط قشون مرکزي بر تبريز شوند و اين مقاومت تا جايي پيش رفت که در نهايت قواي روسيه با موافقت دولت انگلستان و محمدعلي‌شاه از مرز گذشتند و به‌سوي تبريز حرکت و راه جلفا را باز کردند. در نتيجه اين اقدام محاصره شهر به‌ پايان رسيد و سربازان دولتي ‌شاه و خوانين محلي مخالف مشروطيت از اطراف تبريز دور شدند. گرچه اين اقدام روس‌ها باعث رفع محاصره تبريز شد اما ستارخان و ديگران مجاهدان تبريز در تلگرافي به محمدعلي‌شاه گفتند که «شاه به‌‌جاي پدر و توده به‌‌جاي فرزندان است. اگر رنجشي ميان پدر و فرزندان رخ دهد، نبايد همسايگان پا به ميان بگذارند. ما هر چه مي‌خواستيم، از آن درمي‌گذريم و شهر را به اعلي‌حضرت مي‌سپاريم. هر رفتاري که با ما مي‌خواهند بکنند و اعلي‌حضرت بي‌درنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جايي براي گذشتن سپاهيان روس به ايران باز نماند». پس از عقب‌نشيني قواي روس مردم شهر رحيم‌خان، حاکم مستبد تبريز‌ را از شهر بيرون راندند، اما اندکي بعد ستارخان در زير فشار دولت روس، دعوت تلگرافي آخوند ملامحمدکاظم خراساني و جمعي از مليون را پذيرفت و با لقب سردار ملي به سوي تهران حرکت کرد. در اين سفر باقرخان نيز همراه او بود. هدف دولت از اين اقدام کنترل آذربايجان و خلع سلاح مجاهدين تبريز بود. در شب عيد نوروز، جمعيت زيادي از مردم و رجال شهر از جمله يپرم‌خان ارمني براي وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان در ميان هلهله جمعيت از منزل خود بيرون آمدند و به سوي تهران حرکت کردند. در بين راه نيز در شهرهاي ميانه، زنجان، قزوين و کرج استقبال باشکوهي از اين دو مجاهد راستين آزادي به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نيمي از شهر براي استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسير چادرهاي پذيرايي آراسته با انواع تزيينات و طاق نصرت‌هاي زيبا و قالي‌هاي گران‌قيمت و چلچراغ‌هاي رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خيابان‌هاي ورودي شهر، تابلوهاي زنده‌باد ستارخان و زنده‌باد باقرخان مشاهده مي‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلي که در چادر آذربايجاني‌هاي مقيم تهران تدارک ديده شده بود، به سوي محلي که براي اقامتش در منزل صاحب اختيار (محلي در خيابان سعدي کنوني) در نظر گرفته بودند، رفت. او مدت يک‌ ماه میهمان دولت بود اما به دليل وجود سربازان و کمي جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلي سفارت روسيه) را به اسکان ستارخان و يارانش و محل عشرت‌آباد را به باقرخان و يارانش اختصاص داد. پس از چندروزي که نيروهاي هر دو طرف در محل‌هاي تعيين‌شده اسکان يافتند، مجلس طرحي را تصويب کرد که به موجب آن همه مجاهدين و مبارزين غيرنظامي از جمله افراد ستارخان و خود او بايد سلاح‌هاي خود را تحويل دهند. اين تصميم به دليل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سيدعبدالله بهبهاني و ميرزاعلي محمدخان تربيت از سران مشروطه گرفته شده بود اما ياران ستارخان از پذيرفتن اين امر خودداري کردند. به تدريج مجاهدين ديگري که با اين طرح مخالف بودند، به ستارخان و يارانش پيوستند و اين امر موجب هراس دولت مرکزي شد. سردار اسعد به ستارخان پيغام داد که «به سوگندي که در مجلس خورديد وفادار باشيد و از عواقب وخيم عدم خلع سلاح عمومي بپرهيزيد» اما باز ياران ستارخان راضي به تحويل سلاح نشدند. ‌روزهاي منتهي به مرگ در سال 1289 قواي دولتي که جمعا سه ‌هزار نفر مي‌شدند، به فرماندهي يپرم‌خان، يار قديمي ستارخان در تبريز و رئيس نظميه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پيغام، هجوم نظاميان به باغ صورت گرفت و جنگ بين قواي دولتي و مجاهدين آغاز شد. در اين جنگ قواي دولتي از چند عراده توپ و 500 مسلسل 60 تير استفاده کردند و به فاصله چهار ساعت، ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پيش گرفت اما در مسير پله‌ها در يکي از راهروهاي عمارت تيري به پايش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکي بعد قواي دولتي او را دستگير کردند و به منزل صمصام‌السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند. بعد از اين وقايع، ستارخان خانه‌نشين شد و پزشکان حاذق براي مداواي پاي او همه تلاش خود را کردند اما معالجات به جايي نرسيد و در سال 1293 در تهران در گذشت و برخلاف وصيتش، در باغ طوطي در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم حسني در شهرري در حالي که هزاران هزار تهراني با چشماني گريان جنازه او را تشييع مي‌کردند، به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود 48 سال داشت. ‌نسبت ستارخان با ايران ستارخان مي‌دانست که موجوديت ايران از هر منفعتي بالاتر است و او که مبارزه‌اش را در راه اعتلاي ايران بنيان گذاشته بود، نمي‌خواست بازيچه اميال دولت‌هاي بيگانه از جمله روسيه شود. ستارخان بر موضع خود چنان اصرار داشت که حتي وقتي روس‌ها به نشانه حمايت خود از ستارخان خواستند پرچمشان را بر سردر خانه‌ او قرار دهند، ستارخان گفت: «جناب کنسول! من مي‌خواهم هفت دولت زير سايه بيرق ايران باشد، شما مي‌خواهيد من زير بيرق روس بروم؟ هرگز چنين کاري نخواهد شد!»؛ اين سخن از ستارخان علاوه بر آنکه در آن برهه رويکرد قيام تبريز را به روشني آشکار کرد، براي نسل‌هاي آينده نيز ابهام‌زدايي کرد زيرا ستارخان در وهله نخست از ايران سخن مي‌گفت و در وهله دوم در انديشه مبارزه با استبداد بود. با چنين تفکري او خود را وقف اتحاد کشور کرد و تنها هدف خود را حفظ کيان و سرافرازي ايران می‌دانست. در حقيقت ستارخان خود را در ايران تعريف مي‌کرد و هيچ‌گاه در مسير مبارزاتي‌اش از اين اصل تخطي نکرد و شايد تفاوت مهم قيام او با بعضي از شورش‌هاي تاريخ معاصر همين نکته ايران‌گرايي است؛ خاصه آنکه تحرکي ديگر به نام ظهور و سقوط فرقه دموکرات آذربايجان هم در پيش‌روي ماست؛ کنشي که توسط سيدجعفر پيشه‌وري با دغدغه ظاهري عدالت در پي تجزيه ايران بود که البته آن تحرکات با مقابله مردم آذربايجان ناکام ماند. در واقع هنگامي که ستارخان به دفاع از انقلاب مشروطه برخاست، مي‌دانست در انگيزه‌هاي مشروطه اهدافي چون استقلال، وحدت ملي و آگاهي ملي وجود دارد. به‌ معناي آنکه مشروطه مي‌خواست با عنصر استقلال، حضور فيزيکي و انديشه‌اي دولت‌هاي بيگانه را به پايان برساند و با عنصر وحدت ملي به يک دولت منسجم و متمرکز دست يابد. هنگامي که انديشه مشروطيت بر چنين خاستگاه‌هايي استوار بود، دفاع ستارخان از چنين انديشه‌هايي خط بطلاني بر تفکرات تجزيه‌طلبانه بود. از سوي ديگر وقتي ملي‌گرايي يکي از عناصر جدانشدني از انقلاب مشروطيت است، ستارخان نيز به‌ عنوان يکي از افراد مهم و مؤثر در اين انقلاب پرچم‌دار چنين گفتماني است. شاهد مثال اين مدعا همان‌طور که گفته شد، سخن صريح ستارخان به کنسول روسيه است که «من مي‌خواهم هفت دولت زير سايه بيرق ايران باشد، شما مي‌خواهيد من زير بيرق روس بروم؟ هرگز چنين کاري نخواهد شد!».

منبع : شرق
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه