۵۵آنلاین :
نویسنده: محمد جواد لسانی
این حقیقت را نمی توان کتمان کرد که در نوشتن زندگی برخی اشخاص تاثیر گذار، جفا هایی صورت گرفته. عارضه یاد شده در نوشتن تاریخ صدر اسلام بیشتر نمایان است. به عبارت روشن، برخی اشخاص که به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(س ) متصل هستند و زندگی پاک و ارزشمندی پیش گرفتند از سوی تاریخ نگاران، دیده نشده اند! کوتاهی به عمل آمده را شاید بتوان نوعی ستم تاریخی در زمان معاصر تلقی کرد. چه بسا هر کدام از این ستارگان نورانی که زندگی با سعادتی تجربه کرده اند می توانند الگویی برای زنان و مردان نسل امروز باشند اما ابرهای تیره فراموشی یا بدفهمی، سبب شده تا آن بزرگان، در معرض مشاهده عموم قرار نگیرند. باورش مشکل است اگر بدانید یکی از این اشخاص که مظلومانه در سایه مانده است، مطابق با موضوع نوشتار، حضرت سکینه(س ) است؛ تقریبا قریب به اتفاق آنانی که هر ساله در مراسم عاشورایی شرکت می کنند و نسبت به این واقعه سوگ ناک ابراز احترام می کنند و احساسات پاک خود را نشان می دهند مطلع هستند که این شخصیت، دختر عالی مقام و نور دیده امام حسین(ع ) است.
البته ناگفته نماند که به دوران کودکی و نوجوانی حضرت سکینه (س ) اشاراتی شده است؛ بیشتر مقتل نویسان، حضور این بانوی نورانی در کاروان پدر بزرگوارش که به سوی کربلا سفر می کند و تجربه حوادث خونبار آن دشت تا همراهی با اهل حرم، و به اسارت رفتن تا مرکز حکومت خلیفه در شام را نقل می کنند. تا این مقطع، آن بانوی داغدیده، دوش به دوش بزرگانی چون حضرت زینب کبری(س ) نامش برده می شود اما پرسش این است که چرا پس از آزادی اسیران کربلا، دیگر شرح و خبری، آنچنان که شایسته این شخصیت گهربار باشد در تکایا و منابر شنیده نمی شود.
پیش از آنکه به این گره تاریخی پرداخته شود لازم است شناختی اجمالی از این بانوی گرامی به علاقمندان آن حضرت یادآوری شود تا با آگاهی از فضایل اخلاقی و رفتاری آن شخصیت منور، نگاه دقیقی به مسئله طرح شده، افکنده شود.
از پدری عالی مقام به نام حسین (ع ) و از مادری با فضیلت به نام رباب، دختری به دنیا میآید که نام او را آمنه و به نقلی قوی تر، امینه می گذارند. مادر به زیبایی، فرزندش را به خاطر سکون و آرامشی که در رفتارش می بیند، با نام سکینه صدایش می زند و این نام، هویت تاریخی این زن می شود.
اگرچه در منابع قدیمی تر، او کوچکتر از دختر دیگر امام حسین (ع ) یعنی فاطمه، معرفی شده، اما بطور قطع، او در کربلا در سن خردسالی نبوده آنچنانکه امروزه باب شده تا برای تحریک احساسات عزاداران، هر جمله نامطمئنی را به راحتی بر زبان جاری کنند! از سخنان مستند سرور آزادگان چنین بر می آید که برای خواستگاری سکینه، نزد او می روند و در موقعیتی که حسن مثنی تقاضای ازدواج می کند، پدر، بین انتخاب سکینه و فاطمه، او را آزاد می گذارد. پس هنگام حرکت به سوی کربلا، سکینه دختری در سن بلوغ بوده است.
او سرانجام با پسر عموی خود عبدالله بن حسن (ع ) ازدواج می کند؛ برخی منابع، همسر سکینه را ابوبکر ابن حسن بن علی (ع ) گفته اند. گویا ابوبکر کنیه عبدالله بوده. اما این ازدواج چندان به طول نمی انجامد چون عبدالله، در واقعه کربلا به شهادت می رسد.
امام حسین (ع ) در مناسبت های گوناگونی، علاقه وافر خود را به این فرزند ابراز می کند؛ به گونهای که تاریخ نگار نامداری چون کامل ابن اثیر، نوشته است که سیدالشهداء (ع ) در ستایش او و مادرش رباب، اینگونه سروده؛
«به جانت سوگند! خانهای محبوب من است که سکینه و رباب در آن باشند!
آن دو را دوست می دارم و همه چیزم در این راه میبخشم و به هیچ ملامتگری هم نمی اندیشم! »
روایت شده که در روز عاشورا، امام حسین (ع ) پس از چندین بار به میدان رفتن، خستگی و زخم های پراکنده، آزارش می دهد. پس برای آخرین وداع، به سوی حرم می آید و چنین می گوید: « اهل بیتم! صبر پیشه کنید! آماده بلا و مصیبت هم باشید! اما بدانید خداوند نگهدار شماست چون بهزودی شما را از چنگال این جماعت نجات خواهد داد و عاقبت کار شما سعادت است. خداوند شما را در برابر سختیها کرامت خواهد داد؛ پس شکوه نکنید و چیزی نگویید که ارزش عمل شما کم شود ». سپس امام (ع ) با یکایک اهل حرم خداحافظی می کند یکباره چشمش به دردانه خویش، سکینه می افتد که در گوشه ای از خیمه نشسته است او به نزد دخترش می رود تا او را به صبوری بیشتر، فرا خواند. در این دیدار آخر، امام (ع ) سکینه را به گرمی در آغوش می کشد و با دست خویش، اشک از چشمان دخترش می زداید و از او می خواهد که تا جان در پیکر پدر هست با اشک هایش او را مسوزاند!
در روایتی دیگر آمده که در روز عاشورا و هنگام وداع آخر، امام حسین (ع ) به کنار خیمهها می آید و با صدای بلند چند بانو را صدا می زند که نشان از اهمیت آن ها نزد امام (ع ) حکایت می کند: « یا زینب، یا ام کلثوم، یا فاطمه و یا سکینه بر شما از سوی من، درود و سلام! »
نقل شده که در روز یازدهم محرم، هنگام وداع اهل بیت (ع ) با شهیدان، سکینه (س ) پس از عمهاش زینب (س )، پیش می رود تا پیکر بی جان پدر را در آغوش بگیرد تا آرام گیرد. سخنان او با پدر و گریههایش برای سیدالشهدا (ع ) همچنان ادامه دارد تا آنکه گروهی از سربازان عمر بن سعد پیش می آیند تا او را به زور از پیکر خونین پدر جدا کنند و کشانکشان نزد دیگر اسرا ببرند.
پس از واقعه عاشورا، سکینه نیز همچون بانوان دیگر حرم، اسیر دشمن می شود و همراه با کاروان اسرا به کوفه و شام روانه می شود. او هم قدم با اسیران، ظلم و جنایت بنیامیه را به کسانی در مسیر قرار می گیرند اعلام می کند تا سنگینی مظلومیت اهل بیت پیامبر (ص ) پنهان نماند.
ایام اسارت، بهخصوص در خود شام، روزهای سختی برای سکینه و دیگر زنان اهل بیت (ع ) رقم می زند. بیشک یکی از دردناکترین این ایام، روز ورود کاروان اسرا به شام است. در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (ع ) به شام، یکی از راویان، که از اصحاب پیامبر اکرم (ص ) است، پیرمردی به نام سهل بن سعد ساعدی است، او چنین می گوید:
« در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آنجا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان، در و دیوارش با پردههای دیبا آذین بسته و مردمش گرم شادی و سرور بودند. زنانی دیدم که دف و طبل، مینوازند. با خود گفتم گویا اهل شام، عیدی دارند که ما نمیدانیم. در همین فکر بودم که به گروهی از مردم دمشق برخوردم که در حال گفتگو هستند پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمیدانیم؟» پاسخ دادند: «پیرمرد، به نظر غریب مینمایی ». گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (ص ) را دیده ام و احادیث او را میدانم». گفتند: «ای سهل! آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟» گفتم: «مگر چه شده !»؟ گفتند: «ای سهل! سر حسین (ع ) را دارند از عراق به هدیه میآورند». گفتم: «شگفتا! سر حسین (ع ) را برای هدیه میآورند و این مردم چنین شادمانی میکنند! از کدام دروازه وارد میشوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات ». گفتوگوی مان به پایان نرسید که دیدم علم ها یکی پس از دیگری از راه میرسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت و سیمایش شبیه سیمای رسول خدا (ص ) بود و از پی او دختری دیدم که بر شتری برهنه و بیمحمل سوار است. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما دیگر کیستی»؟ گویی گردی از غم بر چهره اش نشسته باشد گفت: « منم سکینه دختر حسین (ع )». همهمه باعث شد فریاد کنم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده ام و سخن او را شنیدهام ». پاسخ داد: « ای سهل! اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کناری ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شوند و کمتر به حرم رسول خدا (ص ) نگاه کنند». سهل ساعدی میگوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم، چهل دینار زر سرخ بگیری و حاجت مرا بپذیری و این سر را جلوتر ببری که دور از این زنان باشد! ». آن مرد می پذیرد و سکه ها را می گیرد و آن سر را از زنان اهل حرم دور می کند ».
پس از پایان اسارت، حضرت سکینه (س ) نیز همراه کاروان اسیران به مدینه باز می گردد؛ اما از شیوه زندگی او در مدینه تا زمان وفاتش، سکوت سنگینی در میان تاریخ نویسان حاکم می شود. در حالیکه از این مقطع به بعد آن بانو در جوار برادر بزرگوارش امام سجاد (ع ) زندگی پاک و پر افتخاری سپری می کند و حتی بعد ها که به مصر کوچ می کند از حال برادر زاده اش امام محمد باقر ( ع ) بی خبر نمی ماند. او در چند نوبت سفری که به مدینه دارد به دیدار آن پیشوای هدایت می شتابد. این اخبار، نشان از آن دارد که دو امام بزرگوار(ع ) از وضعیت او در آن سال ها، کاملا مطلع بودند. تا آنکه برای همیشه مقیم شهر پیامبر رحمت (ص ) می شود تا از امام خویش جدا نماند.
فضیلت دیگری که عالمان روایی و رجالی برای سکینه نوشته اند این است که او را به عنوان راوی و محدثی یاد کرده اند که اخبارش مورد وثوق است و به ویژه او را از راویان صادق احادیث پدرش اباعبدالله الحسین (ع ) به شمار آورده اند.
دراین میان، معدود تاریخ نویسانی هستند که زندگی این دخت گرامی حسین (ع ) را پیگیری کرده اند و از مقطع سفر کربلا تا رحلت آن بانو که در سال ۱۱۷ هجری رخ می دهد را گام به گام بررسی کرده اند. به معنای روشن، ۵۶ سالی که سکینه(س ) پس از شهادت پدر به زندگی خود ادامه می دهد از نگاه آن گروه کوچک پنهان نمی ماند. این نیم سده عمر، از این نظر ارزشمند است که ابعاد جدیدی در زندگی آن بانوی نورانی گشوده می شود؛ هنر و ادب، دو ویژگی برجسته ای ست که در سیره پاک حضرت سکینه (س ) به شکل جدی مطرح می شود.
یکی از آن تاریخ نگاران که به شخصیت سکینه(س ) از زاویه دیگری پرداخته، نویسنده صاحب اعتباری به نام ابوالفرج اصفهانی است. او در سال ۲۴۲ قمری در اصفهان به دنیا می آید. خانواده اش او را در کودکی به بغداد می برند تا در آنجا به تحصیل علوم بپردازد. از اول جوانی، به جمع آوری اخبار ادیبان و موسیقی دانان مشغول می شود و همچنین به یادداشت برداری اخبار نادر تاریخی، احادیث و اشعار و ترانهها اشتیاق نشان می دهد. نبوغ و پشتکار وی سبب می شود تا شهرت او در جهان اسلام بپیچد. آل بویه در ری و بغداد و آل حمدان در شام و حکمرانانی در اندلس او را تشویق و حمایت می کنند. مهلبی وزیر عز الدولة او را به بغداد فرا می خواند تا مشاور خاص او شود و تا آخر عمر آن وزیر، نزد او می ماند. سرانجام این نویسنده پرکار و خوش قریحه به سال ۲۸۹ قمری، چشم از جهان فرو می بندد.
آوازه او در میان علمای اسلام بیشتر به سبب نگارش دو کتاب است که هر کدام آنها به تنهایی، منشأ مباحثات فکری و تاریخی هستند. نام کتاب اول، «مقاتل الطالبین »است؛
نویسنده شیعی، ابوالفرج اصفهانی، در این کتاب، زندگی و شهادت ۲۱۶ نفر از فرزندان حضرت ابوطالب(س ) را شرح می دهد . مقطعی که مدنظر نویسنده است، از زمان حیات پیامبر اسلام آغاز می شود و تا زمان نگارش کتاب، که سیصد سال پس از آن است به طول می انجامد. البته او تنها اخبار اشخاصی از این نسل را برگزیده که مرگ شان با انگیزه سیاسی بوده یا در صورت دوم، جنبشهایی را روایت می کند که نژاد ابوطالب به راه انداخته اند و آرمان شان برپایی عدالت و اخلاق نیک در جامعه است. فهرست اشخاص کتاب، از جعفر بن ابیطالب(س ) آغاز می شود سپس اخبار هر یک از علویان را در کنار نام خلیفه وقت یاد می کند. ابوالفرج دربارهٔ شیوه گزارش خود میگوید: «ما در این کتاب به خواست خدای متعال، احوال آن دسته از فرزندان ابوطالب را بیان می کنیم که از زمان رسول خدا(ص ) تا به امروز به قتل رسیدهاند. چه آنان که به وسیله زهر، جان خود را از دست داده اند و چه افرادی که از ترس سلطان زمانه اشان از وطن آواره شده اند و در همان وضعیت از دنیا رفتهاند. دسته آخر هم کسانی اند که در چنگال دشمن گرفتار شده و به زندان افتادهاند و در همان زندان بدرود حیات گفتهاند…».
آیت الله مرتضی مطهری، نویسنده معاصر، در کتاب خود، «حق و باطل »، با بیان اینکه ابوالفرج اصفهانی عالمی با انصاف بوده، او را از تاریخ دانان بسیار زبردست قلمداد کرده است، استاد مطهری، مقاتل الطالبین را کتابی معتبر میداند که عالمان شیعه هم به آن اعتماد کرده اند و از نظر این پژوهشگر برجسته، می توان گفت، ابوالفرج این کتاب را بیطرفانه نوشته است.
اما در اینجا کتاب دوم نویسنده مدنظر است زیرا در این کتاب، ابعاد مهمی از سیره پاک حضرت سکینه(س ) بازتاب می یابد. کتاب دوم ابوالفرج اصفهانی، «اغانی » نام دارد این نام، جمع کلمه اغنیه است یعنی کلام موزون و آهنگینی که به شکل آوازی و با ساز خوانده شود. مترادف آن در فارسی ترانه است. کتاب اغانی شامل برگزیده آوازها، دائرة المعارف شعر و ادب و قصهها و اساطیر و موسیقی عرب، از عصر ظهور اسلام تا آخر سده سوم هجری ست. اغانی، سند اصالت موسیقی ایرانی در فرهنگ عرب است و بزرگترین و مشروحترین مجموعه ادبی و بیانگر اوضاع اجتماعی و فرهنگی و خلقیات و آداب آن خطه است. نثر کتاب روان و فصیح است و از منابع موثق متون کلاسیک عربی بر گرفته شده. بطور مثال، خطبه جهادیه حضرت علی(ع ) را پنجاه سال پیش از تالیف نهج البلاغه نقل کرده است. این نمونه های آغازین، گواهی می دهند که زمان نوشتن کتاب، سده چهارم هجری با اتفاقات فرخنده ای همراه است. گل سر سبد آن اتفاقات، نهج البلاغه است که مولف گزیده کار، سخنانی از مولا علی(ع ) را جستجو می کند که شیوه بلاغت و زیبایی را به علاقمندان این هنر بیاموزد و این نشان از تفاوت کار عالمانی چون سیدرضی با کسانی را می دهد که در سده های اخیر درآن مسند نشسته اند و به دریافت های ادبی و فنون بلاغت به عنوان اولویت کار نمی اندیشند. همچنین در این عصر طلایی ست که دانشمندانی چون بوعلی سینا و خوارزمی و فارابی به بالندگی می رسند. در حالیکه سده های پسین، دیگر هم سنگی برایشان، یافت نمی شود.
از ویژگیهای این کتاب نثر روان آن است. اغانی، دائرة المعارف فرهنگ و ادبیات قدیم عرب است و سند عمده تاریخ تطور شعر و موسیقی در آن زبان محسوب می شود. البته این کتاب، اثری تنها سرگرم کننده نیست، زیرا همه چیز در آن به شیوهای عالمانه عرضه می شود. همه اطلاعات، اسنادی معتبر دارند و برای آنکه اعتبار علمی آنها بر همگان اثبات شود نویسنده، اخبار متن را به زنجیره اسنادی متصل می کند که سر حلقه آن ها را دانشمندان صاحب اعتباری تشکیل میدهند. در اهمیت کتاب، لازم است گفته شود که نگارش آن، حدود ۵۰ سال به طول می انجامد.
در عصر جدید، پس از تأسیس چاپخانه، اغانی برای نخستین بار در کشور مصر به سال ۱۸۶۸ میلادی در ۲۰ جلد به چاپ می رسد تا آوازهاش جهانی شود. «بولاق »، یکی از محلههای شهر قاهره است و چاپخانه آن را می توان یکی از قدیمیترین مراکز نشر کتاب در جهان عرب قلمداد کرد. ۲۰ سال پس از آن، یک خاورشناس آمریکایی به نام «برونو نتی» (Bruno Nettl) روایات پراکنده ای از نسخههای خطی کتاب را گرد آوری می کند که با عنوان جلد ۲۱ اغانی به چاپ می رسد. بعدها, اشارات و توضیحاتی هم برای فهرست سازی کتاب، به زبان فرانسه انجام می گیرد که این اهتمام در سال ۱۹۰۵ میلادی بر اساس همان چاپ بولاق و افزوده های برونو نتی به چاپ جدید می رسد. کیفیت اغانی چنان است که به آسانی ترجمه را بر نمیتابد. به همین سبب یکی دو اقدامی که در این باب صورت می گیرد در همان آغاز کار متوقف می شود؛ نخستین آنها، ترجمه اغانی به لاتین است که «لودویک گودار کوزه گارتن» ( Ludwig Gotthard Kosegarten) الهی دان سوئدی، بدان مبادرت می کند که ناتمام می ماند اما همین مقدار کار را دکتر محمد حسین مشایخ فریدنی، برگردان به فارسی می کند و به سال ۱۳۶۴خورشیدی، با عنوان ترجمه اغانی بصورت دو جلدی درتهران انتشار می یابد.
در این کتاب آمده که جوانه های نخست شاعری وطبع آزمایی حضرت سکینه، پس از پایان اسارت، شکوفه می دهد. این بانو در بازگشت به زادگاهش مدینه، شرح ادبی سوزناکی از ماجرای کربلا و اسیری خانواده اش دارد. البته پیشینه این سروده ها به دلنوشته های کوتاهی بر می گردد که او با دستان زنجیر شده در رثای سید و سالار شهیدان در راه شام سروده است. ازاینرو بنا به نقلی که از منابع اهل سنت رسیده، حکومت اموی، حضور برخی زنان اهل بیت(س ) را در مدینه برنمی تابد و سکینه و خواهرش فاطمه و برخی دیگر از زنان بنیهاشم همراه حضرت زینب (س ) راهی مصر می شوند. آنان چند روز مانده از رجب به آنجا می رسند و مورد استقبال مسلمة بن مخلد، فرماندار مصر و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار می گیرند.
تغزل و شعرخوانی،تشکیل انجمن های ادبی و عرضه نتایج طبع مشاهیر اهل سخن و شعرای بزرگ آن عصر درحضور سکینه دخت حسین (ع ) و پذیرفتن داوری و نظرات آن بانو، به سبب اعتبار ادبی و استادی حضرت سکینه در شناخت ساز و نوای اصیل و به دور از ابتذال، در شمار اخباری است که برخی مورخان و سیرهنگاران از آن بانوی ارجمند نقل کردهاند و بطور تفصیلی در کتاب تاریخ نگار شیعی، ابوالفرج اصفهانی آمده است.
اجتماع شاعران نزد حضرت سکینه و حکمیت او میان آنها، امری فوق العاده به شمار می رود و زاویه های ناشناخته ای از شخصیت آن بانو خبر می دهد . از این دست روایات که براساس فعالیت های ادبی آن بانوی عالمه است در سده های اخیر، باکمال شگفتی، دستخوش غفلت یا کم لطفی نویسندگان شیعی قرار می گیرد.
ویژگی ممتاز سکینه(س )، در تسلط بر فنون ادبی و بلاغت و فصاحت، نکته بس مهمی ست که از هنرمندی آن بانو سرچشمه می گیرد. فردی چون او که امام حسین (ع ) درباره مقام معنویاش می فرماید: «سکینة فغالب علیها الاستغراق مع الله؛ سکینه غرق در ذات الهی است»، حکایت از شخصیت آسمانی و پر ظرفیت آن بانو می دهد. البته گویا وی، در ابتدای امر برای رسیدن به اجر و ثواب مصیبت پدرو یارانش، اشعاری سروده که بعدها این نوشته ها به پختگی و کمال خود می رسند. از شمار آن قطعات می توان به این نمونه کوتاه اشارهکرد:
«کسی را سرزنش مکن که راهش را گم کرده؛ زیرا چشمانش را اشک های فراوان پر کرده. در روز طف (عاشورا) تیری به سوی حسین (ع ) پرتاب شد که خطا نمیرفت و از حریم چشم فرزندش سجاد (ع ) دور نمیشد. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین مردمان بودند.
ای مجرمان که پاسخگو نیستید، دلیلهایتان را در رستاخیز اقامه کنید. می دانم که برهانی نزدتان نیست؛ زیرا همگی تان او را با شمشیرتان زدید!».
جدالی هم برپاست که برخی از سروده ها که به سکینه بنت الحسین (ع ) نسبت می دهند، شاید متعلق به آن بانو نباشد؛ زیرا فردی به نام سکینه بنت خالد هم در زمانه آن بانو فعالیت ادبی داشته است. البته دعوی مشابهت اسمی، گمان سستی ست که دلیل محکمه پسندی ندارد.
گزارش دیگری که درباره سکینه بنت الحسین (ع )، آمده، ازدواجهای اوست بطوری که که در میان این ازدواجها نام اشخاصی به چشم میخورد که در حلقه وابستگان اهل بیت(س ) نیستند.
روایاتی از اهل سنت رسیده که سکینه(س )، پس از واقعه خونبار عاشورا و بازگشت به مدینه با مصعب بن زبیر ازدواج می کند که حاصل این وصلت، فرزندی به نام «فاطمه » است. پس از کشته شدن مصعب، آن بانو با عبدالله بن حکیم بن خویلد وصلت می کند و پسری به نام «عثمان » به دنیا می آورد. پس از عبدالله هم، سکینه با ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف ازدواج می کند.
هرچند براساس برخی روایات شیعی، سکینه بعد از ازدواجش با عبدالله بن حسن (ع ) تا زمان وفات با کسی ازدواج نکرد.
و از سوی اغلب تاریخنگاران شیعه نام هیچ همسر یا فرزندی برای این بانو پس از بازگشت به مدینه به ثبت نمی رسد. گویی اخبار سیره او، پس از گرایش به انجمنهای ادبی و هنری، رها شده باشد و یا صلاح بر سکوتی طولانی باشد و دراین میان، روایاتی با جزییاتی گویا تنها از طریق ابوالفرج اصفهانی و یکی دو تن دیگر به ثبت می رسد تا شناخت او سخت شود.
آن طور که ابوالفرج با صراحت میگوید سکینه( س ) با مصعب بن زبیر وصلت می کند، اما گروهی به سبب دوری افکار آل زبیر از اهل بیت (ع )، این امر را بعید میدانند. درحالیکه نویسنده اغانی با ارائه اسنادی بر آن پای می فشرد.
کتاب اغانی، همچنین سکینه (س ) را از برترین، باهوشترین و نیکوسرشتترین زنان عصر خویش می داند. ابوالفرج به همان تعبیر زیبای امام حسین (ع ) ارجاع میدهد که دخترش سکینه را مستغرق در ذات الهی می داند.
از این بانو آثار ادبی فراوانی برجای مانده است که به استثنای کتاب دکتر مشایخ فریدنی، آن قطعات زیبا، به زبان فارسی، برگردان نمی شود تا این بانوی عالمه نیز به نحوی دیگر، در غبار مظلومیت، پنهان بماند. و حتی در زمان قاجار کسانی پیدا می شوند تا اغانی را که بیشترین اخبار را از سیره پاک آن بانو شرح داده را «نحس » خطاب کنند! همین مطلب، گواهی بر انحطاط فکری و ذوقی دوران آن سلسله می دهد. اینجاست که می توان با گزارش عالم و مدرس شهیر، کاشف الغطاء همدردی کرد که در باره اغانی گفته که تنها یک نسخه از این کتاب را در کتابخانه های نجف یافتهاست! اما جای امیدواری ست که این کتاب ادبی در حال بال گشایی در چهار گوشه جهان است. شاید از این طریق، طلسم سکوت چند صدساله در باره مقام آن بانو شکسته شود و از این طریق نگاه جدیدی به موضوعات مورد علاقه سکینه (ع ) افکنده شود.
سرانجام کار،در روایتی که نقل شده، در روز پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ هجری در زمان والی گری خالد بن عبدالله در مدینه، خبری تلخ، خانه به خانه و کوی به کوی می پیچد. درگذشت انسان والا مقامی چون سکینه بنت الحسین(ع ) کم چیزی نیست. زیرا خاطره بازگشت اسیران کربلا به شهر پیغمبر، دوباره زنده می شود همه مایلند برای نوردیده سیدالشهداء (ع ) گریه کنند تا این باران اشک، نگذارد که سفر بانو را باور کنند زیرا آنکه روی دوش اهل ایمان به سمت بقیع روانه می شود آخرین مسافران دشت کربلاست! عاقبت، سکینه (س ) در جوار عمویش حسن(ع ) و برادر بزرگوارش سجاد(ع ) روی از این جهان خاکی برمی گیرد و به ملکوت اعلی می پیوندد.
منبع : 55آنلاین
روزی به نام سکینه خاتون باشد ازایشان یاد شود
سلام برحسین واولادحسین وسکینه ستمدیده
د میان مداحان ووعاط نان سکینه گمنام است
ولادت ۲۰ رجب وفات را۱۳ صفر مدانند