۵۵آنلاین :
مهرداد خدیر- یکی از مشهورترین نمادهای تجارت سنتی و بازار در ایران نیز چشم از جهان بست.
همین دو هفتۀ پیش بود که در گفت و گو با ویژهنامۀ سفر روزنامۀ همشهری یا «مسافرخانه» از سفرهای متعدد خود به نقاط مختلف جهان گفت و خبرنگار، ناگاه این پرسش را هم با او در میان نهاد: «حاج آقا! شما به سفر آخرت هم فکر میکنید؟!»
از حاج اسدالله عسگراولادی مینویسم که ساعتی پیش- عصر جمعه 22 شهریور 1398 خورشیدی- درگذشت.
هماو که در همان مصاحبه و درپاسخ به آن پرسش گفته بود: «زیاد به سفر آخرت فکر نمیکنم.» و وقتی پرسیده شد: «یعنی برایتان، مسأله و دغدغه نیست؟» توضیح داده بود: «نه، من موظف هستم به وظایف خودم عمل کنم. هر جا بتوانم عمل میکنم. هر جا هم که نمیشود لابد مشکلی بوده است. پس جای نگرانی نیست. وقتی هم که به سفر آخرت رفتیم دیگر خودشان ما را پیش خواهند برد. نگرانی ندارد که!»
اسدالله عسگر اولادی به دو سبب شهرت داشت: نخست به خاطر این که برادر حبیب الله عسگراولادی سیاستمدار کهنهکار بود و دوم به سبب ثروت و موقعیت تجاری خودش و القابی چون «سلطان زیره» یا «سلطان خشکبار». البته میتوان وجه سومی را هم اضافه کرد و آن، شناخت او از رسانهها و رسانهای بودن او بود. حال آن که معمولا ثروتمندان از بیم مالیات یا آسیب دیدن یا حساس شدن حکومت، خود را از چشم رسانهها دور نگاه میدارند. درباره ثروت اما در آخرین مصاحبه گفته بود: «خیلی ها مرا جزء ثروتمندترین های ایران میدانند. اما من ثروتمند نیستم چون ثروتمند کسی است که دارایی انباشته داشته باشد و دارایی انباشته یعنی این که صدها برابر نیازت پول داشته باشی و این پول در بانک به صورت سپرده یا به شکل مستغلات باشد. حال آن که من در هیچ بانکی چه داخلی و چه خارجی سهام و سپرده ندارم. اما خود را مستغنی میدانم. یعنی نیاز به کسی یا بانکی ندارم. من تاجرم. کارم هم خشکبار است. پسته، بادام، زیره و خرما. در این زمینه هم خبره ام و خود را مجتهد می دانم. حالا بعضی به این تخصص لقب سلطان داده اند و به من سلطان زیره یا خشکبار می گویند.»
اسدالله عسگر اولادی البته با مؤتلفهای ها نشست و برخاست داشت و گفته میشد عضو شورای مرکزی هم بوده هر چند گاهی میگفت نیست و تنها سمپاتی دارد اما اشتهار او بیشتر به خاطر صادرات خشکبار و موفقیتهای تجاری او بود اگرجه منتقدان جدی هم داشت و میگفتند یکی از تُجّاری که پای چینیها را بیش از حد به ایران باز کرده او بوده است یا ثروت او تنها به خاطر صادرات نبود و از امتیازات و امکانات یا تسهیلاتی برخوردار بود که دیگران نبوده اند.
با این حال کسی تردیدی ندارد که او مرد بازار بود چندان که لقب «آقای بازار» او را میبرازید. اگر عزتالله انتظامی را به عنوان «آقای بازیگر» میشناسیم در حالی که علی نصیریان و جمشید مشایخی هم شایستۀ این عنوان بودند اما به هر رو این عنوان را هوشنگ گلمکانی گویا بر پایه مکالمهای از همسرش به انتظامی داد و بر جلد کتاب نشاند، القاب «آقای بازار» و «سلطان بازار» یا «سلطان خشکبار» را هم روزنامهنگاران اقتصادی برای عسگراولادیِ بازرگان به کار بردند و اگر چه اوایل نمیپسندید اما بعدتر خوشش هم میآمد! بامزهترین لقب اما «حاجی ترانسفر» بود که یک روزنامۀ اقتصادی و در ردیف سوم فهرست میلیاردرهای ایران در اوایل دهۀ 80 برای او به کار برد و ناخُرسند شد و حتی تهدید به شکایت هم کرد ولی بعدتر که دانست روزنامهنگاری از سر ذوق و علاقه به اقتصاد آزاد ابداع کرده کوتاه آمد و از این لقب هم لذت میبرد.
اسدالله، جوان بود که به آمریکا سفر کرد و بر لوح نصب شده بر مجسمۀ دیوید راکفلر بانکدار مشهور آمریکایی به نقل از او خواند که راز موفقیت او در سه جمله بوده است: «زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتی تصمیم گرفتم چشم خود را بستم و عمل کردم».
عسگراولادی تاجر در بازگشت به میهن، همین سه را نصبالعین قرار داد و کوشید زودتر مطلع شود، زودتر تصمیم بگیرد و وقتی تصمیم گرفت چشم خود را ببندد و عمل کند.
جایی گفته بود: «اولین بار که درآمدی کسب کردم 14 سال بیشتر نداشتم. هیچ پول و دارایی یی نداشتم مگر یک دوچرخه. اول بازار فردی بود به نام قجری که معروف بود. کنجد می فروخت. دوچرخه را پیش او گذاشتم و یک کیسه کنجد خریدم. کنجد را 60 تومان فروختم و 20 تومان سود کردم. آن سود 20 تومانی اولین درآمد من بود و از همه سودهای بعدی شیرین تر بود و با سود همان پول شب برای خانواده شیرینی خریدم و به مادرم دادم.»
خیلی ها شاید ندانند که او تحصیلات دانشگاهی هم داشته است حال آن که اتفاقا داشت و نه یک لیسانس که دو لیسانس: ادبیات فارسی و ادبیات انگلیسی.
او می گفت تاجر باید بتواند خوب صحبت کند و حتی قصه بگوید و تحصیل در دو رشته ادبیات فارسی و ادبیات انگلیسی به من در این زمینه ها یاری فراوان رساند. این در حالی است که بسیاری تصور می کنند با رشته های علوم انسانی نمی توانند در کسب و کار توفیق فراوان پیدا کنند.
مرگ اسدالله عسگر اولادی به 62 سال فعالیت تجاری شخص او پایان می دهد اما باید دید نهادهایی که تأسیس کرده ادامه می یابند یا قائم به شخص او بوده است.
او در سال 1336 اولین شرکت تجاری خود را با نام «حساس» تأسیس کرد و از آغاز تا پایان به صادرات محصولات کشاورزی و خشکبار اشتغال داشت اما انکار نمی کرد که از ملک و املاک هم غافل نبوده است.
سال ها پیش که دوستی از او راز موفقیت تاجر کهنه کار را پرسیده بود مانند کتاب «زندگی نامه» یا مصاحبۀ پیش گفته آن سه جملۀ راکفلر را بازنگفت بلکه گفت: «هر پولی که به دست آوردم 4 قسمت کردم. بخش اول برای هزینه های خانواده وامور جاری. بخش دوم سرمایه گذاری در همان کارو توسعۀ آن. بخش سوم را ملک خریدم و چهارمی را به امور خیریه تا پولم با برکت شود.»
اسدالله عسگر اولادی به مؤتلفه منتسب بود اما توصیف او با عنوان مؤتلفه ای محدود کردن دایره دوستان و روابط اوست. چرا که مرد تجارت بود و با چهره های متنوع دوستی داشت. از سلام علیک و احترام به سید محمد خاتمی تا خانه ای که برای روزنامه زن به فائزه هاشمی اجاره داد و در واقع در اختیار او قرار داده بود.
او 86 سال در این دنیا زندگی کرد و 63 سال آن را به تجارت مشغول بود وطبیعی است که به خاطر سر و کار داشتن مدام با پول و اموری از این دست منتقدانی هم داشته و حرف و سخن هم پیرامون او بوده باشد اما هیچ یک خدشه ای به اعتبار او با عنوان «آقای بازار» وارد نمی سازد. شاید مهم ترین کاری که او انجام داد این بود در فضای خاص پس از انقلاب که کسب ثروت امری مذموم به شمار میآمد از ثروت دفاع کرد هر چند که می توان حدس زد در مقابل کسب ثروت به شیوه اختلاس های سال های اخیر انگشت به دهان مانده بود و ماند و دید که دوباره فضای جامعه علیه کسب ثروت شده چرا که نمیتوان تمیز داد از چه راهی بوده است.
سلطانِ زیره چنانکه خود گفته بود بیش از مرگ به زندگی میاندیشید و در همان آخرین مصاحبه گفته بود راهیِ سفر مسکوست و نمیدانم به این سفر رفت و بازگشت یا این یکی را نرفته به سفر ابدی رفت...
منبع : عصرایران
دیدگاه تان را بنویسید