ارسال به دیگران پرینت

تاج‌وتخت سينما در تصرف تلويزيون!

فرجام نااميدکننده «بازي تاج‌وتخت» دوباره اين پرسش را پيش کشيد که سريال‌هاي تلويزيوني را تا چه اندازه مي‌توان جدي گرفت.

تاج‌وتخت سينما در تصرف تلويزيون!

۵۵آنلاین :

فرجام نااميدکننده «بازي تاج‌وتخت» دوباره اين پرسش را پيش کشيد که سريال‌هاي تلويزيوني را تا چه اندازه مي‌توان جدي گرفت. آيا اين يک فرم هنري تازه است يا تنها يک قالب تجاري عامه‌پسند در صنعت سرگرمي؟ در اين عرصه رويدادهاي تازه‌اي رخ خواهند داد يا شاهد تکرار مکررات هاليوودي در لباسي نو خواهيم بود؟ عبارت «دوران طلايي تلويزيون» را براي بازارگرمي به کار مي‌برند يا اينکه اين عبارت توصيف حقيقت صنعت سرگرمي در دوران ديجيتال و سرويس‌هاي استريمينگ است؟ بررسي روند اهميت‌يافتن پديده‌ها، مطالعه درس‌آموزي است. بسياري از اهل فن، سريال‌ها را به‌عنوان قالب سرگرمي مبتذل حقير مي‌شمارند. جالب اينکه سينما به مثابه سطح اعلاي هنر تصويري، خودش از همين مسير عبور کرده است. در سال‌هاي آغازين اختراع سينما تصوير متحرک‌ خوار شمرده مي‌شد؛ چيزي هم‌رديف شعبده‌بازي و تردستي. جايگاه عرضه تصوير متحرک در سيرک‌ها و معرکه‌گيري‌ها بود. مهم نبود موضوع چه باشد؛ چون مردم براي ديدن خودِ تصوير متحرک مي‌آمدند. وقتي سرانجام حيرت فرونشست و عادت شد، موضوع و محتوا اهميت پيدا کرد. حالا تصويربرداران بايد به سرزمين‌هاي دوردست و به سراغ عجايب جهان مي‌رفتند تا حيرت تماشاگران باز برانگيخته شود. تئاتر، گل سرسبد هنرهاي نمايشي است؛ ولي مخاطبش معمولا به لايه‌هاي فرادست جامعه محدود بوده. وقتي اولين دوربين‌هاي فيلم‌برداري پا به سالن‌هاي تئاتر اعيان گذاشتند تا آن را براي مردم فرودست و حاشيه‌نشين قابل دسترس کنند، پيوريتن‌هاي هنري از به‌ابتذال‌کشيده‌شدن هنر سخن مي‌گفتند. به تدريج تصويربرداران دريافتند که بايد خودشان نمايش‌هاي جديدي درخور اين فرمت جديد طراحي کنند؛ و اين‌گونه بود که فرم هنري سينما خلق شد و رشد کرد. در آغاز قرن بيستم تصوير متحرک پديده‌اي سطحي و گذرا به شمار مي‌آمد. آدم‌هاي سرشناس آن را موجي گذرا مي‌ديدند که به زودي دوره‌اش سپري مي‌شود و نشاني از آن به‌جا نخواهد ماند. به همين دليل فيلم‌سازان و دست‌اندرکاران سينما در دهه‌هاي نخست اغلب جواناني زير 25 سال بودند. اصلا هاليوود را مهاجران يهودي اروپاي شرقي ساختند؛ چون سرمايه‌داران و صنعتگران جاافتاده آمريکايي سينما را بي‌ارزش مي‌دانستند. پس از آن سينما خودش را ثابت کرد و قدرتش را در مقام يک رسانه و صنعت بانفوذ به رخ کشيد. سينما به فرم هنري غالب قرن بيستم تبديل شد. بخش مهمي از زندگي مردم را اشغال کرد و به‌عنوان جزئي جدايي‌ناپذير از سبک زندگي مدرن شناخته شد. از نيمه قرن بيستم پديده‌هاي تازه‌اي ظهور کردند تا سلطه سينما را به چالش بکشند. تلويزيون از دل سينما به وجود آمد و با گذشت زمان کم‌کم بعضي از وظايف سينما را برعهده گرفت؛ از خبررساني و تبليغات گرفته تا سرگرمي‌هاي سبک. ولي سينما هرچه بارش سبک‌تر شد، بالاتر رفت. به همان نسبت که مخاطبان سينما کمتر مي‌شدند، گرايش نخبه‌گرايي‌اش پررنگ‌تر مي‌شد؛ يعني اين روند بر جدي گرفته‌شدن سينما به مثابه يک فرم هنري تأثير مستقيم داشت. اين سرگذشت برايتان آشنا نيست؟ مسيري که سينما پشت‌سر گذاشت همانند مسيري است که تلويزيون دارد مي‌پيمايد. ابتدا هدف اصلي برنامه‌ها پرکردن زمان آنتن بود. با گذشت سال‌ها نياز به توليد محتواي باکيفيت پررنگ‌تر شد. سريال‌هايي که تماما در استوديو ساخته مي‌شدند و فقط لازم بود مفرح و سرگرم‌کننده باشند، حالا بايد خود را به معيار‌هاي کيفيت سينمايي نزديک مي‌کردند. با ظهور شبکه‌هاي کابلي قدم ديگري برداشته شد. مرز‌هاي سانسور و محدوديت براي تلويزيون به عقب رانده شدند. از دهه 1980 «اچ.بي.او» توليد محتواي اوريجينال را آغاز کرد و همان‌طور که از نامش پيداست (باکس‌آفيس خانگي)، هدفش آوردن ارزش توليدي فيلم‌هاي سينمايي به برنامه‌سازي تلويزيوني بود. راهي که در آغاز عبث مي‌نمود، سرانجام به «سوپرانوها»، «واير» و «بازي تاج‌وتخت» رسيد. دوران طلايي تلويزيون چگونه ممکن شد؟ جواب کوتاه اين است که در پي فرايند تکامل، عوامل بسياري در کنار هم جمع شده‌اند تا وضع موجود پديد آيد. مهم‌ترين عامل، زيربناي اقتصادي و پيشرفت تکنولوژي است. در قرن پيش، سينما قطب اقتصادي صنعت سرگرمي بود و تلويزيون توان مالي بسيار کمي براي برنامه‌سازي داشت. درحال‌حاضر اين معادله برعکس شده است؛ مثلا در سال گذشته درآمد نتفليکس از کل درآمد سينماهاي آمريکاي شمالي بيشتر بوده است. در قرن پيش کيفيت صدا و تصوير گيرنده‌هاي تلويزيون پايين بود و تنها مزيتش نسبت به سالن‌هاي سينما، راحتي و آسودگي ماندن در خانه بود. با پيشرفت روزافزون فناوري، صفحه نمايشگرها بزرگ‌تر شدند، شفافيت و کيفيت رنگ تصوير بالا رفت و صداها گوياتر شدند. شرايط پخش خانگي نه‌تنها به سطح استاندارد رسيده، بلکه از بسياري از سالن‌ها نيز پيشي گرفته است، چون بعضي از سالن‌ها يا تجهيزات روزآمد ندارند يا روي اين تجهيزات تنظيمات درست انجام نمي‌گيرد. عامل ديگر نياز مخاطبان به سطح بالاتري از سرگرمي است. حالا که 125 سال از اختراع سينما گذشته است و در عصر بمباران تصاوير زندگي مي‌کنيم، مخاطب امروز توقعات بالاتري دارد. او همه تاريخ تصويري بشر را به مدد اينترنت ديده و با همه تجربيات تاريخ تئاتر، سينما و تلويزيون، مستقيم يا غيرمستقيم، آشنايي دارد. از زمان تثبيت قالب فيلم دوساعته به عنوان الگوي اصلي فيلم‌سازي هم صد سال گذشته است. مخاطبان و فيلم‌سازان هر دو تشنه تجربه‌هاي تازه‌اي هستند که مرز‌هاي روايت را فراتر ببرند. آنها داستان‌هاي بزرگ‌تري مي‌خواهند. پس از صد سال داستان‌هاي دوساعته، حالا داستان‌هاي 10ساعته، 50ساعته و بيشتر، جذابيت بيشتري دارند. دوران طلايي تلويزيون (اگر اين نام‌گذاري را بپذيريم) تا حد زيادي محصول همين موج است. نيروهاي خلاق ناگهان با اين امکان تازه روبه‌رو شدند و از آن استقبال کردند. پنجره‌ها گشوده و زنجيرهايي از پاي خلاقيت گسسته شد تا داستان‌هاي بزرگ‌تري روايت شوند. جنبه ديگري از اين تحول مسئله اقتباس است. بسياري از افسانه‌ها و اساطير کهن، رمان‌هاي کلاسيک و روايت‌هاي تاريخي که تاکنون به دليل حجم مصالح داستاني (و نه محدوديت‌هاي روايت آبجکتيو) غير قابل اقتباس دانسته مي‌شدند، حالا امکان تازه‌اي براي تصويرشدن دارند. «بازي تاج و تخت» رماني چندجلدي بر پايه اقتباس از اسطوره‌هاست، با صد‌ها شخصيت اصلي و فرعي و داستاني که هزاران سال سرگذشت يک جهان برساخته را روايت مي‌کند. ديديم که ترجمه تصويري اين داستان به يکي از بزرگ‌ترين پديده‌هاي فرهنگي قرن بيست‌ويکم تبديل شد. در اين دو دهه فيلمي وجود نداشته که به اندازه «گات» مخاطب داشته باشد. اين نکته ما را به يک حقيقت تلخ ديگر مي‌رساند. آنچه طلايي‌بودن اين دوران، يعني دوران رونق سريال‌هاي تلويزيوني را برجسته کرده، افول سينماست. افول سينما در دهه‌هاي گذشته رويدادي همه‌جانبه بوده ولي آنچه اينجا مورد اشاره است، افول جايگاه سينما به عنوان يک پديده فرهنگي-اجتماعي است. سينما ديگر بخش چندان مهمي از زندگي مردم نيست و جايگاهي را که در قرن بيستم داشت، از دست داده است. تلويزيون دارد قلمروهايي را تصرف مي‌کند که سينما آنها را پيشاپيش از دست داده بود. فراموش نکنيم که منظور از تلويزيون در اين بحث شکل‌هاي متأخر آن، يعني شبکه‌هاي کابلي (مثل اچ‌بي‌او) و سرويس‌هاي استريمينگ (مثل نتفليکس) هستند و نه قالب سنتي و فراگير آن. چشم‌انداز آينده براي سريال‌هاي تلويزيوني کمابيش روشن ولي هنوز ناپيداست. نظم روابط توليد که در اين گونه پروژه‌ها بسيار تعيين‌کننده است، تاکنون متغير بوده. براي درک ميزان تأثيرگذاري روابط توليد بر ماهيت خروجي مي‌توان به تاريخ نظام استوديويي هاليوود نگاه کرد. هاليوود دهه 1940 يعني دوران ادغام عمودي (کنترل و مالکيت همه مراحل توليد و اکران) را که اوج قدرت استوديوها بود، مقايسه کنيد با هاليوود جديد دهه 1970 که مؤلفان کنترل توليد را تا حد زيادي خودشان به دست گرفته بودند. در سال‌هاي اخير شبکه‌هاي کابلي بيشتر مشترکاتشان را از دست داده‌اند. استريمينگ آينده اجتناب‌ناپذير صنعت سرگرمي است. «نتفليکس» تاکنون پيش‌قراول اين جريان بوده، ولي با ورود شرکت‌هاي ديگر به عرصه رقابت، تغييرات بيشتري در راه‌اند. «آمازون‌پرايم» نماينده امپراتوري اقتصادي آمازون فعلا در جايگاه دوم است و پتانسيل مالي بالايي دارد. «هولو» که از اتحاد استوديوهاي قديمي هاليوود براي بقا در عصر جديد زاده شد، موفقيت چنداني کسب نکرد. شرکت‌هاي اپل و فيس‌بوک ورودشان را به عرصه استريمينگ اعلام کرده‌اند. حتي يوتيوب دارد تلاش مي‌کند سهمي از اين بازار داشته باشد. ولي مهم‌ترين رقيبي که تصور مي‌شود در آينده برنده جنگ استريمينگ باشد، شرکت «ديزني» است. ديزني‌پلاس از نوامبر امسال کارش را شروع مي‌کند و منابع و مهارت زيادي براي جذب مخاطب در اختيار دارد.

منبع : شرق
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه