۵۵آنلاین :
خیلی ها هستند که استفاده از ساز و کار بازار را برای برخی از مسائل اجتماعی غیراخلاقی میدانند. در بعضی موارد حق با آنهاست. گاهی اوقات ممکن است رسیدن به هدف خاصی با استفاده از ساز و کار بازار، یعنی پول و پاداش و غرامت و نظایر آن، از نظر اخلاقی روا نباشد. یکی از وظایف سیاستگذار همین است که شکایتهایی از این دست را الک کند و تصمیم بگیرد که آیا به راستی شاکیان اخلاق مدار در طلب ممنوعیت پردازی قانونی محق هستند یا نه. همین مساله ما را به ایران میرساند، و به روشی که با آن توانسته، برخلاف باقی دنیا، تصمیمی درست اتخاذ کند.
موضوع این مقاله استفاده از ساز و کار بازار در انتقال کلیه پیوندی از اعطا کننده زنده در ایران است. در جهان تنها یک کشور وجود دارد که در آن اگر کسی کلیهاش از کار افتاده باشد، در دسترس نبودن عضوِ پیوندی مایه مرگش نمیشود. همچنین تنها یک کشور در دنیا وجود دارد که در آن فرد زندهای که عضوی از بدنش را اعطا میکند، برای کارش غرامت مالی دریافت میکند. هر دو این «تنها یک کشور»ها ایراناند و این مساله اتفاقی نیست. همین غرامت است که باعث شده ایران با کمبود عرضه کلیه پیوندی مواجه نباشد. برخی از فلاسفه اخلاق مصرانه میگویند داخل شدن پول به چنین فرایندی آن را غیراخلاقی میکند. ساده ترین صورت استدلال ایشان این است که بعضی امور مهم تر از آن هستند که تنها در چنگ مهارِ پول اتفاق بیفتند، که در آن امور ساز و کار بازار باید جای خود را ساز و کارهای دیگر تشریک مساعی اجتماعی بدهند، که غیراخلاقی است. آنجا که نوع دوستی باید حاکم باشد، از خصیصهای چون طمعِ انسانی بهره ببریم. آن اصطلاح فنی که در این بحث استفاده میکنند معاملات «زننده» است.
شکی نیست معاملاتی هستند که به این معنا معاملاتی زننده یا چندش آورند و ممنوع ساختشان موجه است و چنین هم میکنیم. کمتر کسی پیدا میشود که امروزه لهِ برپایی بازاری برای فروش انسان به بردگی استدلال کند. کسانی هم هستند که از آن سوی بام میافتند، میگویند این و آن پدیده از حقوق انساناند و بنابراین باید رایگان عرضه شوند. برای مثال میگویند بیمه خدمات درمانی باید برای مصرف کننده رایگان باشد. اما کمتر کسی از ما استدلال میکند که پرداختن دستمزد به پزشکان معاملهای زننده یا چندش آور است که باید ممنوع شود. یا مثلاً تا همین چند 100 سال پیش در اروپا دریافت بهره بر وام بانکی مطابق اخلاقیات غالب جامعه امری زننده و ناامن و نا اخلاقی تلقی میشود. اما قاطبه مردم متوجه هستند که نظام اقتصادی مدرن بدون بهره بر سرمایه قابل تصور نیست، و اخلاقیات مردم نیز مطابق این برداشت جدید تغییر یافته. کاری که باید انجام داد این است که سعی کنیم تصمیم بگیریم که مرزِ کجا باید کشیده شود؛ مرزِ میان آن امر اخلاقاً زنندهای که باید ممنوع شود و آن امر اخلاقاً زنندهای که نباید به بازوی دولت منع شود، کجاست؟
امروزه در بریتانیا دولت به کل انجام هر پرداختی در ازای اعطای هر عضو یا مایعی از بدن انسان را ممنوع کرده. منابع خون در وضعیت خوبی هستند، چرا که به نظر میرسد نوع دوستی برای اهدای خون انگیزه و کافی و وافی فراهم میکند، اما منابع اسپرم وضعیت خوبی ندارند، زوجهای عقیم بریتانیایی معمولاً مجبور میشوند از اسپرم وارداتی - به خصوص وارداتی از دانمارک - استفاده کنند اما واقعیت این است که اهدای عضو از سر نوع دوستی و برداشت عضو از اجساد مردگان پاسخگوی تقاضای کلیه پیوندی نیست و هر سال در بریتانیا حدودا هزار نفر در انتظارِ کلیه جان میدهند. در ایالات متحده دولت استفاده از ساز و کار بازار را در حوزه تولید مثل ممنوع نکرده و از این کمبود اسپرم به وجود نیامده، اما پرداخت پول برای اعضای بدن را ممنوع کرده و در نتیجه نارسایی کلیه همان میزان کمبود و تقریباً همان نرخ مرگی را به بار آورده که در دیگر کشورهای پرجمعیت دنیا شاهد هستیم.
خوب است اشاره کنیم که به لحاظ آماری برداشت اندام از اجساد مردگان پاسخگوی حل مشکل نیست. تعداد افرادی که در وقت مرگ در وضعیت مناسبی هستند و دلیل مرگشان باعث نمیشود اعضایشان غیرقابل استفاده شوند، خیلی کمتر از آن است که پاسخ تقاضاها برای کلیه پیوندی را بدهد.
از این مساله باید نتیجه بگیریم که نظامِ کارآمدِ دیگری نداریم. یا اجازه میدهیم که ساز و کار بازار - البته ذیل مقررات تنظیمی و نظارت دولت - عرضه کافی کلیه برای تقاضای بیماران دیالیزی را فراهم کند، یا مردمی روی دستمان میمانند که بعد از سالها زندگی دردآور زیر دستگاه دیالیز از نبود عضو اهدایی میمیرند. این خودش جلوه ظاهری آن ادعای ِ «زننده» و «چندش آور» را نرم میکند. چنین نیست؟
اعداد و ارقام لازم برای محاسبه میزان غرامت را در اختیار داریم. هم در ایالات متحده و هم در انگلستان بر روی این مساله کار شده که حساب کنند چقدر غرامت نیاز است تا فرد سالم بیاید و یکی از کلیههاش را اهدا کند - و عجیب هم نباید باشد که این رقم تقریباً همان رقمی است که امروزه در ایران پرداخت میشود: میانه درآمد سالانه. این عدد، به اضافه هزینه جراحی و داروهای لازم، آشکارا ارزان تر از دیالیز - یعنی تنها راه چاره دیگر و موثر مقابله با نارسایی کلیوی - از کار در میآید. عمل پیوند کم هزینه تر است، آن هم چندین برابر. از آنجا که بیشتر این گونه خدمات درمانی با پول مالیات دهندهها صورت میگیرد، تا حدِ ممکن مقرون به صرفه کردنش یک الزامِ اخلاقی نیز است. چرا که هر چقدر هزینهها را پایین بیاوریم میتوانیم با همان مقدار از درآمد جامعه که میخواهیم به خدمات درمانی اختصاص بدهیم، خدمات درمانی بیشتری عرضه کنیم. یا به بیان دیگر، میتوانیم مقدار بیشتری از درآمد مردم را بگذاریم در جیبهایشان بماند و بر رفاهشان بیفزاید، و در عین حال همان میزان کل خدمات درمانی را عرضه کنیم. با لحاظ تاریخی این همان منطقی است که ایران در پیروی از آن نظامی را که حالا دارد، تدبیر کرده، آنقدر پول در خزانه نبوده که بتواند هزینه دیالیزِ همه بیماران کلیوی را تامین کند، بنابراین به ناچار نظامی کم هزینه تر و کارآمدتر پرداخت غرامت مالی برای اهدای کلیه شکل گرفته است.
البته کلیه تنها یک مثال است برای بحثی گستردهتر، این یک حقیقت است که استفاده از ساز و کار بازار ذیل مقررات تنظیمی دولت راه حل موثری برای کاهش درد بیماران کلیوی است، از همه روشهای دیگر کم هزینه تر است و هیچ کدام از آن روشهای بدیل که تا به حال برای حل مشکل تدبیر شدهاند باعث نشدهاند مردم، چشم انتظار عضو اهدایی، جان ندهند. این هم یک واقعیت است که آدمهایی این روش را به لحاظ اخلاقی اشکال دار میدانند. اما راه حل سادهای وجود دارد. آنهایی که اصول یا عواطف اخلاقیشان چنان است خیلی ساده بیاد از مشارکت در بازارهای مذکور کنار بکشند و ما را که در آنها مشارکت میکنیم به حال خود بگذارند.
و این همان جایی است که بحث فلسفه سیاسی پیش میآید. بی شمار فعالیت اتفاق میافتد که میتوانیم براساس این یا آن معیار اخلاقی، غیراخلاقیشان بدانیم. اعمال اخلاقاً زنندهای هم هستند که واقعاً باید به ضرب قوه قهریه دولت ممنوعشان کرد - برای مثال همان مساله بردگی. اما از منظر لیبرال، هر عمل غیراخلاقی جرم نیست. تنها آن اعمال غیراخلاقی را باید ممنوع کرد که نقاض عدالت باشد. اعمالی هستند که باید تماماً به اخلاقیات افرادِ دخیل در آنها واگذاشته شوند. مثلاً خیلیها هستند که استدلال میکنند خوردن حیوانات غیراخلاقی است و گیاهخواری گزینهای اخلاقی است. خوشبختانه گیاهخوارانی که خواهان جرم تراشی از گوشت خواری هستند در اقلیت محضاند. شهروند جامعه آزاد اخلاقیات خود را تبلیغ میکند، با اقامه دلیل دیگر را به پذیرش اخلاقیات خود مجاب میکند، اما خود را مجاز نمیکند اخلاقیاتش را به ضرب قانون به دیگرانی دیکته کند که در آن اخلاقیات با او هم رای نیستند. وقتی اخلاقیاتش با اخلاقیات دیگران در تقابل میافتد، شهروند جامعه آزاد با آنچه خوش نمیدارد، مدارا میکند.
اما بگذارید استدلال اخلاقیمان را اینجا معکوس کنیم. هدف ما در حکمتداری این است که با توجه به محدودیتِ منابعی که در اختیار داریم بیشترین خیر را به بیشترین تعداد افرادی که میتوانیم برسانیم. نظامِ غرامت مالی برای افراد زنده اهدا کننده کلیه که در ایران دایر است، از هم دیگر نظامهایی که با معضلِ بیماریهای مهلکِ کلیوی سر و کار دارند، کم هزینهتر است. این موضوع باعث میشود بتوانیم منابع را برای حل معضلات دیگر به کار ببندیم. به واقع جرم تراشی نکردن از ساز و کار بازار معضل بیماری مهلک کلیوی را هم حل میکند، دست کم تا آنجا که دیگران مردم در انتظار عضو اهدایی جان نمیدهند. بنابراین، وقتی میتوان ساز و کار بازار را ذیل نظارت دولت داشت که هم درد بیماران کلیوی را کاهش دهد، و هم منابع را برای ارائه خدمات درمانی به بیماران غیرکلیوی آزاد کند، هزینه استفاده از گزینه اخلاقیتر و بالنتیجه به هیچ وجه زننده نیست.
اموری هستند که آنقدر حیاتیاند و آنقدر رعایت اخلاقی و انصاف در آنها مهم است، که چشم پوشی از ساز و کار بازار در آنها غایت بی اخلاقی است.
منبع : مجله ی تجارت فردا
دیدگاه تان را بنویسید