ارسال به دیگران پرینت

عامل یکپارچگی ایران پس از 800 سال

پانصدوبیست‌سال پیش در چنین روزی، برابر دوازدهم خرداد ٨٧٩ خورشیدی، ابوالمظفر بهادرخان حسینی که بعدها در ‏تاریخ به شاه اسماعیل یکم شهرت یافت، پرچم قیامی بزرگ را برای یکپارچه کردن ایران برافراشت.

عامل یکپارچگی ایران پس از 800 سال

او که فرزند شیخ ‌حیدر، نوه دخترى اوزون حسن آق قویونلو و از پنج پشت نسبش به شیخ صفی‌الدین اردبیلی می‌رسید، با هدف تأسیس سلسله‌ای ‌تمام ایرانی و برانداختن ملوک‌الطوایفی از محدوده‌ای که ایران خوانده می‌شد شمشیر به دست گرفت و با متحد کردن سران ‌قزلباش، حرکت بزرگ خود را از شهر تبریز آغاز کرد. اسماعیل یکم در نخستین قدم، «تشیع» را مذهب رسمی سلسله تازه ‌تأسیس خود اعلام کرد که به نام جدش «صفوی» نام گرفته بود.

ایران که از لحظه سقوط ایلخانان مغول به چندین و چند پاره ‌تقسیم شده و در هر گوشه‌اش گردنکشی تخت سلطانی بر پا داشته و به حکومت و سیاست مردم مشغول بود، حالا پس از ٢٠٠ ‌سال مردی را می‌دید که هدفش وصله کردن این تکه‌ها و تشکیل مملکتی واحد به استعداد مرزهای دوره ساسانیان بود. ‌اسماعیل یکم در نخستین قدم، عراق عجم - اراک کنونی - را هدف گرفت.

او با گسیل نیرو به سوی این منطقه، حاکم آن یعنی ‌سلطان مراد آق‌قویونلو را شکست داد و سپس عزم شیراز کرد. خطه فارس سریع‌تر از آنچه گمانش می‌رفت به تصرف ‌قزلباش‌ها درآمد و پس از آن شهرهای قم، سمنان و فیروزکوه بودند که ارتش اسماعیل یکم آنها را یکی‌یکی تصرف کرد و ‌پرچم صفوی بر فراز ارگ‌‌های حکومتی‌شان به اهتزاز درآمد. پس از یزد و ابرقو، موسس سلسله صفوی متوجه عراق ‌عرب شد و شهرهای نجف، کوفه و کربلا را نیز به زیر بیرق صفویان درآورد.

در پایان‌سال هفتم قیام، قریب به اتفاق ‌نواحی ایران به جز برخی نواحی در شمال غرب و شمال شرق کشور تحت سیطره حکومت صفوی قرار گرفت و بخش ‌قابل توجهی  از آن سرزمین واحدی که اسماعیل یکم با عنوان «ایران» آرزوی تحقق‌ آن را داشت پس از ٨٠٠‌سال شکل ‌عینی به خود گرفت. اقبال و موفقیت شاه اسماعیل آنجا ارزش مضاعف می‌یابد که بدانیم دیگر امرای سلسله‌های ایرانی پیش ‌از او، همچون سامانیان، طاهریان، صفاریان، زیاریان و آل‌بویه هرگز نتوانسته بودند ایران را به مرزهای واقعی‌اش رسانده ‌و آن را به‌عنوان یک واحد سیاسی مستقل تثبیت کنند.

هرچقدر ستاره بخت و اقبال‌ شاه اسماعیل در قلع و قمع گردنکشان ‌داخلی درخشان و فروزنده بود، در مصاف با ابرقدرت دوران خود یعنی امپراتوری عثمانی کم فروغ می‌نمود که مهم‌ترین ‌دلیل آن تهی بودن دست ایرانیان از اسلحه گرم و تکیه‌شان به ابزار مصاف سنتی همچون شمشیر و نیزه و زوبین بود.

همین ‌ضعف باعث شد بزرگ‌ترین شکست دوران سلطنت موسس سلسله صفوی در چالدران رقم خورده و بدل به عمیق‌ترین غم و ‌زخم شاه جوان شود. اسماعیل یکم که در نوجوانی و چهاردهمین بهار عمر خود به تاج و تخت ایران رسید، در جوانی و سی‌وهفت ‌سالگی وفات یافت با این تفاوت که در هنگام مرگ، واژه «ایران» دارای معنایی بود که هر کس می‌توانست حدود و ثغور آن ‌را روی نقشه مشخص کند. ‌

منبع : شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه