ارسال به دیگران پرینت

ضرورت پشتیبانی جامعه‌ تئاتر از خانه‌ تئاتر

کشور ما ایران در حوزه‌ مشارکت اجتماعی و مسئولیت‌پذیری مردم و شهروندان تجربه‌های متفاوت و بعضا توأم با شکست را از سر گذرانده است که هر‌چند نقش دولت همیشه در این شکست‌ها اصلی و غیرقابل کتمان بوده، اما نقش و تقصیر مردم و ذی‌نفعان در هر تشکل و اجتماع نیز در بروز این ناکامی‌ها ابدا کم و اندک نبوده است.

ضرورت پشتیبانی جامعه‌ تئاتر از خانه‌ تئاتر

کشور ما ایران در حوزه‌ مشارکت اجتماعی و مسئولیت‌پذیری مردم و شهروندان تجربه‌های متفاوت و بعضا توأم با شکست را از سر گذرانده است که هر‌چند نقش دولت همیشه در این شکست‌ها اصلی و غیرقابل کتمان بوده، اما نقش و تقصیر مردم و ذی‌نفعان در هر تشکل و اجتماع نیز در بروز این ناکامی‌ها ابدا کم و اندک نبوده است.

به‌نظر می‌رسد بافت و ساختار تاریخی قدرت در کشور در برابر شفافیت و پاسخ‌گویی، تقید به قوانین موجود، یا در صورت لزوم، اصلاح و تدوین قوانین مورد نیاز، توجه به خواست و ایجاد امکان نظارت عمومی، همچنین ایجاد امکان گردش نخبگانی، همواره دچار مشکل  بوده و نظارت محدودکننده‌ یا منتقد جدی و پیگیری را که خواستار مسئولیت‌پذیری و الزام در پاسخ‌گویی باشد، برنتافته است.

از سوی دیگر وضعیت کشور به‌خصوص در دوران معاصر و سده‌ اخیر به‌دلایلی از جمله تعیین‌کننده‌بودن منابع حاصل از فروش نفت که در کنار دیگر منابع سنتی قرار گرفته، باعث شده نیاز و رجوع به مردم و همراهی‌شان، اندک و مختصر باشد. همچنین به‌دلیل موقعیت ویژه‌ جغرافیایی، چه از حیث وسعت و جمعیت و چه از حیث قدمت تاریخی و موقعیت ژئوپلیتیک و توان و منابع بالقوه، ایران همواره مورد توجه خاص قدرت‌های بزرگ بوده است و این قدرت‌ها پیوسته نقشی بیش از آنچه در ظاهر به‌ نظر می‌رسد یا وانمود می‌کنند، در موقعیت کشور ایفا کرده‌اند که عموما و تقریبا همواره به ‌شکلی آشکارا در تقابل با ظاهرسازی‌های عوام‌فریبانه‌ آنها بوده و البته گاهی هم اسناد آنها از جمله در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، منتشر و علنی شده است.

به‌طور‌کلی به‌ نظر می‌رسد دکترین قدرت‌های بزرگ جهانی چیزی جز حفظ منافع‌شان به هر شکل و قیمتی حتی در ازای لطمات و صدمات شدید و جبران‌ناپذیر به مردم دیگر سرزمین‌ها نیست و این هدف با حمایت پنهانی و گاه آشکار از حاکمیت‌های نامنسجم، غیرمردمی و غیربرخوردار از حمایت عمومی که به‌راحتی بتوان با تحت‌ فشار قراردادن آنها بر سر معامله‌ استمرار حاکمیت‌شان، اهداف و منافع قدرت‌های بزرگ جهانی را تأمین کرد و مقابله با قدرت‌ها و نیروهایی که امکان بالقوه‌ انسجام‌بخشی و ایجاد وحدت ملی و منطقه‌ای را دارند، محقق می‌شود.

 ایران به‌عنوان مهم‌ترین یا حداقل یکی از مهم‌ترین کشورهای این منطقه هم به‌شکلی ناگزیر همواره تحت‌الشعاع دخالت‌های حتی گاه مستقیم و نقش‌آفرینی‌های بلاتردید قدرت‌های بزرگ جهانی قرار داشته است.

از سوی دیگر هر چند تحزب و تشکیل احزاب و گروه‌های سیاسی، فراز و فرودهایی داشته اما همچنان به‌نظر نمی‌رسد شرایط فعالیت سیاسی و نقش‌آفرینی مورد انتظار از احزاب به‌شکلی بایسته فراهم بوده باشد و هر عمل سیاسی و حتی گروهی و جمعی همواره با انواع شائبه‌ها و تردیدها حتی پاپوش‌‌دوختن‌ها و برچسب‌زدن‌های غیرحقیقی و به‌دور از واقعیت، تحمل و پذیرفته‌نشده است. به‌شکلی که به‌محض قدرت نسبی‌یافتن هر فعالیت جمعی به‌‌صورت اتفاقی و علی‌رغم تمام محدودیت‌ها آن‌ را به‌عنوان تهدیدی بالقوه ارزیابی کرده و به‌ نحوی مانع از گسترش آن شده یا حتی از اساس بنیان‌های آن ‌را مورد تهاجم قرار داده و تخریب کرده‌اند. این موضوع تنها به دهه‌های اخیر محدود نبوده و از انقلاب مشروطه تاکنون با فراز و فرودهایی، استمرار و تداوم داشته است. در‌حالی‌که مطلقا هیچ قدرتی بدون‌ امکان کنترل و نظارت، اصلاح‌پذیر و مقید نمی‌شود و در نبود امکان نظارت، گسترش مشارکت عمومی و طرح پرسش و مطالبه‌گری، انواعی از رفتارها و تصمیمات سهوی یا متعمدانه انواعی از فسادها و روابط فسادآمیز و بیمارگونه در جامعه ریشه می‌دواند که منجر به نارضایتی عمومی شده و امنیت و ثبات جامعه را برای آنکه پویا بوده، امکان تحول و توسعه‌ مورد انتظار را داشته باشد، با خطرات و تهدیدات جدی مواجه کرده، سلب می‌کند.

در چنین شرایطی و تا فراهم‌شدن شرایط مناسب فعالیت احزاب و دستجات سیاسی که امید است هرچه زودتر به‌ شکلی مناسب محقق شود و حتی پس از آن، تشکل‌های مردمی و صنفی غیرسیاسی نقشی تعیین‌کننده و غیرقابل‌کتمان ایفا می‌کنند.

هرچند نسبت به آنها هم انواعی از تردیدها و بی‌اعتمادی‌های تاریخی و ریشه‌دار، به‌شدت وجود داشته و رسوخ دارد، اما از نظر قدرت، احتمال پذیرش بیشتری نسبت به آنها وجود دارد؛ به‌خصوص اگر این تشکل‌ها هر چند بسیار دشوار و گاه حتی محال، تا جای ممکن و مقدور بتوانند در برابر وسوسه‌ سیاسی‌کاری یا هر آنچه از آن سیاسی‌کاری تعبیر می‌شود، مراقبت و مقاومت کنند؛ در جایی‌که گاه حتی بخش‌هایی از قدرت به ‌شکل برنامه‌ریزی شده و پاپوش‌گونه یا با تحریک‌های متعمدانه، آنها را به ‌سمت سیاسی‌کاری سوق می‌دهند.

این تشکل‌ها در تمامی موضوعات و اصناف، قابل‌ شکل‌گیری و گسترش و دارای اهمیتی فراوان و برابر است و با توجه به جمیع شرایط موجود، شاید یکی از مناسب‌ترین راه‌های خروج از بن‌بست‌ها و بحران‌های دامن‌گیر حال و آینده‌ کشو‌ر باشد. با توجه به نقش و تأثیر فعالیت‌های هنری در جامعه و توجه مردم به هنرمندان و روشن‌فکران و تبعیت از آ‌نها به‌عنوان یکی از جوامع مرجع، تأثیرگذار و مورد اعتماد مردم، شاید این توقع بیجایی نباشد که ابتدا و پیش از دیگر گروه‌ها، این‌گونه جوامع بتوانند از پس مشکلات و نارسایی‌های پیش‌ِرو در تشکل‌یابی و ایجاد وحدت و انسجام گروهی بر آیند تا متأثر از آنها و بر مبنای تجربیات از سر گذرانده، دیگر تشکل‌ها و گروه‌ها هم بتوانند بر این موانع و مشکلات که دیگر کهنه و درازمدت هم شده‌اند، فائق بیایند.  در جامعه‌ هنری نیز، هم با توجه به قدمت و سرآمدی تئاتر در ارتباط ملموس‌تر و نزدیک‌تر با موضوعات اجتماعی و جامعه‌شناختی و هم به‌دلیل ماهیت گفت‌وگومحور و تعاملی آن و گروهی‌بودن این هنر و مواجهه زنده و مستقیم آن با مخاطبان، شاید حتی بیش و پیش از دیگر گروه‌های هنری، از هنرمندان تئاتر این توقع وجود دارد که بتوانند پیش‌آهنگ و پیشگام بوده و تشکلی بایسته و مورد توقع را سازمان دهند.

بی‌شک در غیر این‌صورت و با عدم‌ موفقیت در چنین مسیری، شاید هرگونه انتقادی نسبت به دیگر گروه‌ها، از سیاسیون و بازاریان گرفته تا دیگر گروه‌ها و اصناف واجد وجاهت و اعتبار محکمی به‌نظر نرسیده و مسموع نباشد. بنابراین شاید نتایج مثبت و منفی حاصل از تشکل‌یابی هنرمندان تئاتر که در نسبت، از نظر کمّی هم محدود و معدود هستند، فقط به خود این جامعه بازنگشته و فتح‌ باب و گشایشی در کمک به شکل‌گیری و تکامل دیگر نهادهای اجتماعی و مدنی و ضروری جامعه (که البته حتی گاه از نظر موقعیت صنفی در شرایط مساعدتری در مقایسه با جامعه‌ تئاتر به‌ سر می‌برند) هم محسوب بشود. از تشکیل خانه‌ تئاتر بیش از 20 سال می‌گذرد؛ اما توفیق این خانه در وحدت و انسجام جامعه‌ تئاتر کشور، اندک بوده و چندان قابل ‌دفاع نیست. بخش مهمی از این توفیق‌نداشتن، به نقش و تأثیر قدرت بازمی‌گردد که موضوع این نوشته نیست؛ اما بخش مهمی از آن به نقش و تعاملات خود هنرمندان تئاتر بازمی‌گردد که اندکی به آن خواهیم پرداخت. خانه‌ تئاتر در‌حال‌حاضر بخشی از هنرمندان را نه به ‌شکل یک نهاد جدی و با طراحی و سازوکار سیستماتیک و برنامه‌ریزی‌شده؛ بلکه به‌ شکل کمّی و آماری گرد آورده است و گروه درخور‌‌توجهی از هنرمندان تئاتر هم با ابراز نارضایتی گاه عمیق از نقش و عملکرد این خانه، از پیوستن به آن سر باز زده‌اند.

این در حالی‌ است که این نارضایتی یا غیرموجه‌دانستن خانه‌ تئاتر، منتج به نتایجی عملی و فتح‌ باب دیگری، نظیر تشکیل تشکل‌های جدید نشده و چند‌تشکلی هم که تلاش شده در حوزه‌ فعالیت‌های تئاتری جدا و مستقل از خانه‌ تئاتر ایجاد شوند، همگی بدون استثنا، ناموفق‌تر از این خانه بوده و حتی قریب به اتفاق‌شان، فعالیت خود را متوقف کرده‌اند.

حال یک سؤال اینجاست که به ‌فرض آنکه بتوان تشکیلاتی دیگر ایجاد کرد که خیلی هم سخت و حتی بعید به ‌نظر می‌رسد، چه تضمین‌هایی وجود دارد که همین نواقص و نارسایی‌ها، در آنها وجود نداشته باشد و اگر نیرو و توان و قدرتی برای ایجاد آنها یا مقابله با نارسایی‌های احتمالی وجود دارد، چرا از آن برای تغییر و اصلاح و اعتلای همین خانه استفاده نمی‌شود؟

مسلم و بدیهی است که ایجاد تغییر و اصلاح دشوار بوده؛ اما ابدا محال و غیرممکن نیست و اتفاقا حتی با توجه به همین اساسنامه‌ فعلی و دارای مشکلات جدی خانه‌ تئاتر، خیلی هم محتمل و آسان است؛ در‌صورتی‌که اتحاد و وحدت‌ نظری وجود داشته باشد و اعضای این جامعه، نقش و وظیفه‌ خود را به‌ شکلی مسئولانه و پیگیر ایفا کرده و به انجام برسانند.

بگذریم از اینکه به‌ویژه با توجه به فعل و انفعالات اخیر و بسیار مهم در تصویب «تأسیس انجمن‌های صنفی فرهنگ، هنر و رسانه و کانون‌های مربوط»، خواه‌ناخواه و به‌ شکلی ناگزیر و خارج از اراده‌ اشخاص، ساختار خانه‌ تئاتر تغییری بنیادین خواهد کرد و هر مقاومتی در برابر این تغییر، نخواهد توانست آن ‌را به‌کلی منتفی کند و شاید در صورت بروز، تنها قادر باشد با تلاشی بیهوده، آن‌ را به ‌تأخیر بیندازد.

اما از سوی دیگر و جدا از ناکارآمدی یا فقدان کارآمدی مطلوب خانه‌ تئاتر در 20 سال گذشته، با احتساب همین کارکردهای مورد انتقاد هم، توفیقات مقطعی و موردی، نشان می‌دهد که این خانه، امکان بالقوه تأثیرگذاری و نقش‌آفرینی در مناسبات تئاتر کشور را داراست؛ در‌حالی‌که میزان نقش‌آفرینی و تأثیر اشخاص یا گروه‌های کوچک و پراکنده‌ خارج از خانه، مطلقا غیرقابل اشاره و محاسبه بوده و کوچک‌ترین تردیدی در ناامیدی درباره این‌گونه تلاش‌های موردی و مقطعی، وجود ندارد که یک نمونه‌ تلخ از این تلاش‌ها، نامه‌ اخیر 250 هنرمند تئاتر، خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است که به‌ دلیل عدم برخورداری مناسب از خرد جمعی در تنظیم و بررسی متن و به ‌واسطه‌ لغزش اتفاق‌‌افتاده در نگارش همراهی و همدلی و پشتیبانی دیگر افراد، تنها با اتکای اعتماد به دیگری و دیگران، نهایتا منجر به برداشت‌ها و دریافت‌هایی خلاف میل و اراده‌ امضاکنندگان، اما بجا و درست و برخاسته از متن شد و ناخواسته لطمه‌ای ناپسند و بی‌جهت به تئاتر و هنرمندان آن وارد کرد و همین عدم ‌برخورداری از پشتیبانی صنفی در جمع‌آوری امضا، اصلاح ممکن و مورد توقع این خطا را تا به امروز به تأخیر و تعویق انداخته است. از سوی دیگر به‌ نظر نمی‌رسد قدرت، همچنان ‌که بارها و ازجمله در بحران اخیر (کرونا) اتفاق افتاد، حتی شاید برخلاف میلش، چاره‌ای جز پذیرش این خانه به‌ نمایندگی از هنرمندان و جامعه‌ تئاتر داشته باشد؛ یعنی نه امکان برای مذاکره و تفاهم با اشخاص و هنرمندان یا گروه‌های کوچک هنری منفرد، هر چقدر هم که صاحب‌ اعتبار باشند، وجود دارد و نه امکان مذاکره و تفاهم با تشکل‌هایی که با نقش‌آفرینی و دخالت خود قدرت، ایجاد شده‌اند و به ‌‌نحوی بخشی از ساختار قدرت و وابسته به آن محسوب می‌شوند، نه طرف مذاکره‌ای مستقل، برای حصول هر توافق و تفاهم لازمی. بنابراین خانه‌ تئاتر تنها امکان بالقوه‌ نقش‌آفرینی و تأثیرگذاری جامعه‌ تئاتر ایران بر فرایندها و مناسبات تئاتر کشور و بر وضعیت یکایک هنرمندان تئاتر، به‌ نظر می‌رسد.

در صورت پذیرش چنین استدلالی، هر روز و ساعت تردید و تأخیر در پیوستن به این خانه، نه‌تنها منافع شخصی و فردی هنرمندان را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد؛ بلکه بر کلیت منافع هنرمندان تئاتر و موقعیت کلی تئاتر در کشور، تأثیری منفی و مخرب دارد. 

البته این را نیز نباید از یاد برد که تشکل‌یابی افراد، پیش‌شرط هر توفیقی و افزایش‌دهنده‌ احتمال آن است و نه الزاما به ‌معنی دستیابی قطعی و فوری به توفیقات مورد انتظار است، که گاهی بسیار دور از دسترس بوده و صبر و تحملی طولانی می‌طلبد.

علاوه بر تغییر در نوع و نحوه‌ نگاه هنرمندان واجد شرایطی که هنوز پیوستن به خانه‌ تئاتر را نپذیرفته‌اند، یک تغییر و اصلاح در نگاه آن‌ دسته از هنرمندانی که عضو خانه‌ تئاتر هستند، هم ضرورت دارد. 

با عضویت اسمی و غیرفعال و سپردن تمام امور به نمایندگان، بدون نظارت بر نحوه‌ کار و فعالیت آنها یا طرح توقعات و پیشنهادها و انتقادات و به ‌قولی عضویت فعال و مسئولیت‌پذیر، کوچک‌ترین کورسوی امیدی به تغییر و بهبود عملکرد این خانه وجود ندارد و هر شخص و گروهی، با هر دیدگاه و نگرشی که با هر تمهیدی از هویت و شأنیت نمایندگی اعضا برخوردار باشد، باز کاری جز تکرار چرخه‌ای معیوب، از پیش نخواهد برد. بنابراین ضروری است که اعضا، برای حفظ و ارتقای منافع و موقعیت خودشان هم که شده، نقشی فعال‌تر در معادلات ایفا کنند، در غیر‌این‌صورت نباید متوقع باشند که همین امکانات و موقعیت‌های فعلی هم که هر‌ساله تضعیف و تحدید می‌شود، از دست نرفته و با نتایج قهقرایی مواجه نشوند. اما در کنار این دو گروه (آن بخش از جامعه‌ تئاتر که به عضویت خانه در‌نیامده‌اند و اعضای غیرفعال خانه‌ تئاتر) دست‌اندرکاران و تصمیم‌گیرندگان وقت خانه‌ تئاتر، از هیئت‌مدیره‌ مرکزی و انجمن‌ها و کانون‌ها گرفته تا رئیس هیئت‌مدیره‌ مرکزی، بازرسان و مدیرعامل هم می‌توانند حتی بیش از دو گروه دیگر، نقشی تعیین‌کننده در تحول خانه و ایفای نقش مورد توقع از آن، داشته باشند. خانه‌ تئاتر در دو سال اخیر شاهد تغییرات و بهبود وضعیت‌هایی بوده، هرچند ابدا حجم و سرعت آن با توقعات موجود در جامعه و جامعه‌ تئاتر، هم‌خوانی نداشته و راضی‌کننده نیست. 

اما آنان می‌توانند مشکلاتی مانند مؤسسه‌‌ فرهنگی هنری خصوصی‌بودن خانه‌ تئاتر را که به‌عنوان پاشنه‌آشیلی برای ضربه‌زدن به خانه از آن سوءاستفاده می‌شود، به‌سرعت و به‌ شکلی عاجل‌تر و حتی پیش از ثبت همه انجمن‌های صنفی، حل کنند.

با فراخوانی عمومی و از طریق تماس‌های فردی، همه اعضای منفک‌شده و هنرمندان واجد شرایط عضویت را شناسایی کرده و با ایجاد تسهیلات حداکثری، برای عضویت آنان اقدام کنند.

با توجه به تغییر ساختار متأثر از ثبت انجمن‌های صنفی، چگونگی تغییرات ساختاری لازم در خانه تئاتر ازجمله نحوه‌ تعیین هیئت‌مدیره‌ مرکزی را با توجه به تجارب مشابه در دیگر اصناف هنری، طراحی کنند.

در صورت نپذیرفتن و مقاومت در برابر این تغییر گریزناپذیر، هرچند موقتی و غیرلازم خواهد بود، دست‌کم یک انتخابات آزاد و سالم و برخوردار از رأی و پشتیبانی حداکثری، در شرایطی برابر برای همه کاندیداها و بدون کمترین تبعیض، برگزار کنند و هرگونه شائبه‌ تقلب و نبود شفافیت و باگ احتمالی را با پیش‌بینی روش‌ها و آیین‌نامه‌های اجرائی دقیق، که به اجرای آنها هم توجه اکید و وسواس‌آمیزی شود، برطرف کنند.

نحوه و وضعیت ارتباط خانه‌های تئاتر و انجمن‌ها و کانون‌ها در دیگر شهرها و استان‌ها را معین کرده و علاوه بر پوشش و حمایت مناسب از آنها، به‌سرعت برای ایجاد انجمن‌ها، کانون‌ها و خانه‌های تئاتر در شهرها و استان‌های فاقد خانه‌ تئاتر با مشارکت و فعالیت و نقش‌آفرینی محوری هنرمندان تئاتر در هر شهر و استان، اقدام کنند. آن بخش از جامعه‌ تئاتر که شرایط عضویت در خانه را ندارند، نظیر دانشجویان و فارغ‌التحصیلان و فعالان و هنرمندان تازه‌کار و... را در گروه‌هایی متشکل کرده و به ‌شکلی مناسب و درخور، آنها را تا کسب شرایط احراز عضویت، سازمان بدهند. خواسته‌ها و توقعات مشخص و حساب‌شده‌ خانه و جامعه‌ تئاتر را در نسبت با نهادها، سازمان‌ها و تشکیلات مؤثر بر تئاتر، از مجلس شورای اسلامی گرفته تا شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یا قوه‌ قضائیه، از وزارتخانه‌ها گرفته تا شهرداری و صدا‌وسیما و نهادها و سازمان‌های برخوردار از بودجه‌های فرهنگی دولتی و عمومی و حتی نهادهای نظامی و انتظامی یا سرمایه‌گذاران و فعالان بخش خصوصی، تدوین و بی‌تردید با امکان و احتمال به‌روزرسانی، منتشر کنند.

با توجه به ایجاد زیرساخت رأی‌گیری و نظرخواهی الکترونیک از اعضا، در همه تصمیم‌گیری‌های اساسی، استفاده از موقعیت و اختیارات نمایندگی را به حداقل ممکن رسانده، از این امکان بهره بگیرند و بر انگیزه‌های مؤثر بر افزایش مشارکت اعضا، بیفزایند و... . امید آنکه خانه‌ تئاتر با حمایت و همراهی و عضویت همه آحاد جامعه‌ تئاتر ایران، بتواند با برخورداری از مشروعیت و پشتیبانی مناسب‌تر، قدرتمندانه بر وضعیت بحرانی و رو به نابودی تئاتر ایران، تأثیری مثبت بگذارد و حقوق و توقعات هنر تئاتر و هنرمندان تئاتر ایران را پیگیری کرده، به نتایج مورد انتظار برساند.

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه