ارسال به دیگران پرینت

گاردین | بزنگاه‌های تاریخی

قتل جورج فلوید و شباهت آن به قتلی مشابه در نخستین فیلم اسپایک لی یک بار دیگر ثابت کرد سینما چه ارزش و ‏اهمیت روشنگرانه و پیشگویانه‌ای می‌تواند باشد. اما آیا این نگاه پیشرو همواره صادق بوده؟ بی.بی.سی، گاردین، ‏هالیوودریپورتر و بسیار رسانه‌های دیگر به این پرسش پاسخ داده‌اند

گاردین | بزنگاه‌های تاریخی

اعتراض‌های نژادی که چند هفته‌ای است آمریکا را به آتش کشیده، این روزها بهانه‌ای شده برای درخواست شماری ‌از کارشناسان و حتی مورخان سینما برای بازنویسی تاریخ این هنر که از همان ابتدا حاشیه‌ساز و بحث‌انگیز بوده، اما در ‌عین حال در نقاط عطفی که داشته، نشان داده که در مباحث مربوط به نژاد و تبعیض‌های موجود در این حیطه، گام‌ها از بدنه ‌اجتماع حتی در قیاس با طیف روشنفکرتر اجتماع نیز جلوتر است.

درواقع سینما در مواردی چنین همواره باورهای ‌عموم را بازتاب داده و به تصویر کشیده و در بزنگاه‌های مهم هم ثابت کرده نه‌تنها قابلیت تطبیق و تطابق خود با افکار نو و ‌مدرن را دارد، بلکه حتی گاه می‌تواند در نقش پیش‌رو نقش مهم‌تری در ایجاد چنین نقاط عطفی داشته باشد.

بی.بی.سی نوشته که بزرگ‌نمایی داستان اقلیت‌های نژادی و به‌خصوص سیاهان در سینما زمانی آغاز شد که در پی بالا گرفتن ‌اعتراض‌ها به نژادپرستی در آمریکا، اچ.بی.او مکس که یکی از معروف‌ترین سرویس‌های آنلاین پخش فیلم و سریال است، فیلم ‌پرآوازه بربادرفته را از فهرست پخش خود حذف و اعلام کرد که این فیلم «محصول زمان خود بوده» و «تعصبات نژادی و قومی» ‌را به تصویر کشیده که «هم در آن زمان اشتباه بود و هم الان.» ‌حذف این فیلم در ادامه بحث‌های پردامنه‌ای را موجب شد. از یک سو عده‌ای، حتی نامدارانی چون کویین لطیفه بازیگر و کریم ‌عبدالجبار اسطوره بسکتبال آمریکا اقدام این سرویس آنلاین را درست، به‌جا و منطقی دانستند: «بگذارید بر باد رفته برای همیشه ‌با باد برود.» اما عده پرشمارتری نیز بودند- و هستند- که بر این باورند مخالفت با یک پدیده یا حتی افکار و رفتارهای یک ‌دوره تاریخی مجوزی برای حذف آن دوره از آثار هنری نمی‌دهد. از این منظر حذف مظاهر نژادپرستی از تاریخ سینما نه‌تنها به ‌تاریخ و روند نرمال تاریخ لطمه می‌زند، بلکه در عین حال باعث محرومیت سینما از شماری از قله‌ها و نقاط اوج تاریخش نیز ‌می‌شود: «مثل همین بر باد رفته که پس از فیلم‌های «همشهری کین»، «کازابلانکا» و «پدرخوانده» جایگاه چهارم بهترین فیلم‌های ‌تاریخ آمریکا را دارد.» بگذریم از اینکه عده‌ای نیز بر این باورند که ممنوعیت هیچ‌گاه روشی معقولانه برای جلوگیری از انتشار ‌و گسترش دیدگاهی نبوده و همواره تأثیر معکوسی به جای گذاشته است. نمونه آشکار و متأخر این انگاره هم همین فیلم بر باد ‌رفته است که بعد از حذف، تبدیل شد به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های آمازون تا این قانون قدیمی را یک بار دیگر یادآوری کرده باشد.

بزنگاه‌های تاریخی

گاردین درباره حضور سیاهان در تاریخ سینما نوشته که بازخوانی و مرور چند نقطه عطف مهم این جریان، بهترین راه برای درک ‌و دریافت نوع نگرش سینما به اقلیت‌های نژادی است.  از این منظر، منتقد این روزنامه «فیلم تولد یک ملت و تصویر ‌کوکلوس‌کلان‌ها در آن فیلم»، «بر باد رفته و اولین اسکار سیاهان»، «حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید و تولد نخستین ستاره ‌سیاهپوست»، «تولد فیلمسازانی مانند اسپایک لی و فیلم‌هایی مانند کار درست را انجام بده و مالکوم ایکس» و درنهایت «افزایش ‌ستاره‌ها و فیلمسازان سیاهپوست و تولید فیلم‌های پرشمار درباره تاریخ سیاهان آمریکا» و «تولید فیلم‌های ابرقهرمانی درباره ‌سیاهان» را نقاط عطفی مهم در بحث حضور سیاهان در تاریخ سینما قلمداد کرده و می‌گوید درک این نقاط عطف می‌تواند فهم ‌کلی موضوع را تسهیل کند.

این نویسنده همچنین بر این باور است که مرور این نقاط عطف که می‌توان از آنها به‌عنوان ‌بزنگاه‌های تاریخی تصویر سیاهان نام برد، در عین اینکه نشان می‌دهد فرهنگ عامه در گذشته –و هنوز- مشحون از تبعیض و ‌نژادپرستی است، این را نیز تأکید می‌کند که سینما و به‌خصوص‌هالیوود همان‌طور که می‌تواند بازتاب‌دهنده آن فرهنگ عام باشد، ‌این توانایی و روشنفکری را نیز دارد که با درک اشتباهات گذشته گامی در راه جبران آن گذشته بردارد- که انبوه فیلم‌های نژادی ‌سال‌های اخیر داستانی جز پشیمانی و تلاش برای جبران از سوی‌هالیوود روایت نمی‌کند!‌

پیام‌هالیوود

هالیوودریپورتر نوشته  در سال‌های آغازین سینما نقش سیاهان در سینما جز برده و خدمتکار نبود و گاهی نیز جز ‌تجسم شر مطلق؛ اما در سال‌های اخیر، همراه با افزایش فعالیت‌های برابری‌طلبانه نژادی و جنسیتی، نقش سیاهان نیز در سینما ‌پررنگ و پررنگ‌تر شده و به جایی رسیده که امروز شماری از بزرگ‌‎ترین ستارگان‌هالیوود سیاهان هستند.

در  حقیقت می‌توان ‌گفت کوره‌راهی که با نخستین نامزدی و سپس برنده شدن سیاهان برای جایزه اسکار در فیلم بر باد رفته آغاز شد (که در رخدادی ‌تکان‌دهنده بازیگر برنده اسکار را به هتل برگزاری مراسم راه ندادند و بعد هم تنها با وساطت تهیه‌کننده فیلم در جایی دیگر ‌جایزه‌اش را گرفت و سخنرانی برنده شدنش را ایراد کرد) اکنون به آزادراهی ختم شده پر از نام‌های محبوب بزرگ، از سیدنی ‌پوآتیه تا دنزل واشنگتن و ادی مورفی، از مورگان فریمن تا ساموئل ال.جکسون و ادریس البا، از ویل اسمیت تا فارست ویتاکر، ‌جیمی فاکس، ماهرشالا علی، مایکل بی‌جردن، کیون‌هارت، مارتین لارنس و بسیاری دیگر که در‌هالیوود امروز در قد و قامت ‌ستارگان سفید دهه‌های گذشته می‌درخشند و دل می‌برند و رویایی را عملی می‌کنند که در زمان سیدنی پوآتیه غیرقابل دسترسی به ‌نظر می‌رسید. او در سینمایی چهره شد که سیاهان را تا آن تاریخ تنها در قالب کلیشه‌ها دیده بود و بنابراین اسکاری که در‌سال ‌‌۱۹۶۳ دریافت کرد، یک پیام واضح و روشن داشت:

‌هالیوود دور از جامعه نیست و همراه و همگام با تحولات حرکت می‌کند. ‌برای همین هم نخستین اسکارش را در سال‌هایی به سیاهان می‌دهد که مهم‌ترین چهره آمریکا کسی نیست جز مارتین ‌لوترکینگ- و بیش از هر کس دیگری نام او شنیده می‌شود. ‌

بعد از پوآتیه راه او را بازیگران پرشماری ادامه دادند. بازیگرانی که کم‌کم به قامت ستارگان درآمدند و به جایی رسیدند که امروز ‌می‌بینیم. اینکه پس از سیدنی پوآتیه بیش از ۲۰ سیاهپوست نامزد و برنده اسکار می‌شوند، حکایت از این دارد که‌هالیوود پیام ‌جامعه را خوب شنیده و درک کرده و به این دلیل هم جز در مقاطعی گذرا (چون اعتراض یکی دو‌سال اخیر بازیگران سیاهپوست ‌به نگاه نژادی اسکار)‌ هالیوود اغلب در اعتراض‌های نژادی سمت مردم بوده و در قامت معترض، نه اینکه خود مورد اعتراض ‌قرار گرفته باشد.

تاریخ کپسولی

در فیلم تولد یک ملت گریفیث که نخستین فیلم بلند سینمایی آمریکا شناخته می‌شود، کوکلوس‌کلان‌ها، سیاهان را شیطان می‌خوانند و ‌شکنجه می‌کنند. حدود ٢٠سال بعد در فیلم بر باد رفته و در همان حوالی در دیگر فیلم‌های متعلق به جریان اصلی سینما، سیاهان ‌تنها در قامت برده و خدمتکار به نمایش درمی‌آیند. شمایلی که چند‌سال دوام می‌آورد و در نمونه‌های زیادی حتی انیمیشن «تام و ‌جری» استمرار دارد. با ویژگی‌هایی چون شکنندگی، بی‌سوادی، بی‌منطقی و البته وفاداری بی‌حدوحصری که به سفیدها دارد و ‌اتفاقا همین هم هست که این اعتراض‌های متأخر را بر باد رفته به وجود آورده و باعث درخواست حذف آن شده است.‌

بعد از آن تک و توک تلاش‌هایی مانند فیلم «کارمن جونز» (١٩٥٤) درباره یک زن مستقل سیاهپوست انجام گرفت تا این ‌شمایل حاشیه‌ای از میان برداشته شود، اما اعتبار این بت‌شکنی را باید به سیدنی پوآتیه داد که در فیلم «حدس بزن چه کسی برای ‌شام می‌آید» ساخته استنلی کرامر، بیشتر از ستارگانی چون اسپنسر تریسی و کاترین هپبورن دیده می‌شود و اصلا خود و نژادش ‌تبدیل به موضوع فیلم می‌شود. این آغاز یک تغییر بزرگ است.‌پس از او فیلمسازانی چون اسپایک لی از راه می‌رسند و سیاهان را نقش اصلی فیلم‌ها می‌کنند. روندی که به جایی رسید که در ‌سال‌های اخیر همواره در بین فیلم‌های فهرست نهایی بخش بهترین فیلم اسکار فیلمی درباره سیاهان نیز وجود داشت و مشخصا در ‌چهار پنج‌سال اخیر آثاری چون «دوازده‌سال بردگی»، «سلما»، «کتاب سبز»، «برو بیرون» و «مهتاب» توانستند یا در ‌فهرست نهایی حاضر باشند یا اینکه جایزه بهترین فیلم اسکار را از آن خود کنند‎.‎

گام جدید

تمایل ‌هالیوود به حرکت در مسیری خلاف جهت تبعیض نژادی حاکم بر جامعه سینمای آمریکا را به جایی رساند که در سال‌های ‌اخیر شاهد فیلم‌های ابرقهرمانی «مرد عنکبوتی سیاهپوست» و «پلنگ سیاه» نیز بوده‌ایم.  فیلم‌هایی که سیاهان را تا مقام یک ‌ابرقهرمان ارتقا داده‌اند

. مأموریتی که شاید در سال‌های آغازین سینما غیرقابل تصور بود، اما همراهی و همگامی‌ هالیوود با بخش ‌مدرن و پیش‌روی جامعه این ناممکن را ممکن کرده است.‌وقتی اسپایک لی در‌سال ١٩٨٩ در فیلم کمدی «کار درست را انجام بده» داشت داستان مرد سیاهپوستی به نام رحیم را روایت ‌می‌کرد که در یک روز گرم تابستانی آکنده از تنش‌های نژادی، در یک درگیری به دست پلیس خفه می‌شود؛ بی‌تردید نگاه و ‌امیدش به همین روزها بود. روزهایی که سیاهان ابرقهرمان شده‌اند.

یا  در فیلم‌هایی مانند «سلما»، «دوازده‌سال بردگی»، ‌‌«کتاب سبز»، «برو بیرون»، «هیل کانتی امروز صبح، امروز عصر»، «نفرتی که تو می‌کاری»، «من کاکاسیاه تو نیستم»، ‌‌«اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند»، «عاشقی» و بی‌شمار فیلم دیگر (که همگی در دو سه‌سال اخیر ساخته شده‌اند) قهرمانان ‌فیلم هستند، نه برده و خدمتکار و دشمن مردم!‌

 

منبع : شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه