ارسال به دیگران پرینت

سیاست خارجی آمریکا تحت اندیشه‌های سوسیالیستی چگونه خواهد بود؟

تا چند سال پیش، ایده سیاست خارجی سوسیال دموکراتیک در آمریکا نسبت به دموکراسی سوسیال یک گزاره مبهم به نظر می‌رسید و در تمام طول این سال‌ها هیچ دولتی در آمریکا حتی وانمود هم نکرد که به این ایده تعلق خاطر دارد. سیاست خارجی فرانکلین دی روزولت هیچ برنامه ایدئولوژیک منسجمی نداشت. حتی دولت 4 ساله جیمی کارتر که سیاست خارجی آمریکا را پس از جنگ تحویل گرفته بود، سیاست خارجی خود را زیر پرچم حقوق بشر پیش می‌برد، نه سوسیال دموکراسی.

سیاست خارجی آمریکا تحت اندیشه‌های سوسیالیستی چگونه خواهد بود؟

توماس مینی در فارین پالیسی نوشت: تا چند سال پیش، ایده سیاست خارجی سوسیال دموکراتیک در آمریکا نسبت به دموکراسی سوسیال یک گزاره مبهم به نظر می‌رسید و در تمام طول این سال‌ها هیچ دولتی در آمریکا حتی وانمود هم نکرد که به این ایده تعلق خاطر دارد. سیاست خارجی فرانکلین دی روزولت هیچ برنامه ایدئولوژیک منسجمی نداشت. حتی دولت 4 ساله جیمی کارتر که سیاست خارجی آمریکا را پس از جنگ تحویل گرفته بود، سیاست خارجی خود را زیر پرچم حقوق بشر پیش می‌برد، نه سوسیال دموکراسی.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: ساختار‌های سیاسی که اکنون در غرب بر سر کار هستند وضعشان به کلی نسبت به گذشته دگرگون شده است. در فرانسه و آلمان احزاب قدیمی سوسیال دموکرات امروز به نوعی فرو پاشیده‌اند، در حالی که انگلستان به عنوان قلب سرمایه داری و بازار آزاد، اکنون یکی از مهمترین خواستگاه‌های جنبش‌های سیاسی چپ‌گرا در جهان است. پرتغال، به عنوان یکی از اعضای اتحادیه اروپا نشان داده که اندشیه‌های ریاضتی اقتصاد از محبوبیت بالایی در آن برخوردار است. در آمریکا نیز ایده به قدرت رسیدن یک رئیس جمهور سوسیال دموکرات دیگر یک خیال نیست.

با توجه به جنبش‌های چپ موجود در آمریکا لازم است بار دیگر بین تمایلات سوسیال دموکراسی و دموکراسی سوسیالیستی تفاوت قائل شویم. اولی اساساً اصلاح طلب است و هدف آن این است که جنبه‌های سخت و منفی سرمایه داری را حذف و آن را به نوعی تعدیل کند. در نقطه مقابل رویکرد دوم کاملا تحول‌گرا است و هدف آن جایگزین کردن نظم سوسیالیستی به جای سیستم سرمایه داری است. هرکدام از این دو رویکرد اکنون در سیاست آمریکا حضور و نمایندگان خاص خود را دارند. به عنوان مثال الیزابت وارن حامی سوسیال دموکراسی و برنی سندرز نماینده دموکراسی سوسیالیستی است. اکنون ضروری است که بینیم اگر قرار به تغییر باشد هر کدام از این ایدئولوژی‌ها چقدر می‌توانند سیاست آمریکا را دگرگون کنند. با وجود اینکه دو ایده نام برده شده دارای تفاوت‌هایی هستند، اما برای راحتی کار، کل طیف‌ها چه سوسیال دموکراسی و چه دموکراسی سوسیالیستی ذیل عنوان چپ نامیده می‌شوند.

در این بین نیروهایی وجود دارند که در برابر این اندیشه‌های چپ قرار گرفته‌اند، یک قشر خاص دیپلماتیک هنوز رویای نظم مربوط به جنگ سرد را در سر دارند و شرکت‌هایی را در نظر دارند که با چپ‌گرا شدن سیاست خارجی آمریکا منافعشان به خطر می‌افتند. ایده چپ باید در مورد اهداف خود صریح باشد، این اندیشه به دنبال آن است تا موقعیت قدرت آمریکا در جهان و ارتباط آن با متحدین‌اش را به عنوان یکی از اولویت‌های مهم‌اش تغییر دهد.

از اوایل دهه 1940، سیاست خارجی آمریکا به طرق مختلف از جمله تاسیس موسسات مالی یا حمایت از گروه‌های نظامی و متحدین عمدتاً در راستای اهداف سرمایه‌داری حرکت کرده است. حالا اما متفکران سیاست خارجی چپ استدلال می‌کنند که اکنون زمان آن رسیده تا قدرت آمریکا یک هدف دیگر را دنبال کند: این قدرت باید در خدمت محافظت از جهان در برابر سرمایه‌داری باشد. از نخستین اهداف و برنامه‌های سیاست خارجی چپ، دموکراتیک کردن سیاست خارجی آمریکا، کاهش حضور نظامی در جهان، ملی کردن صنعت دفاعی و استفاده از قدرت اقتصادی کشور برای دستیابی به اهداف عدالت‌خواهانه و محیط زیستی است.

سنت‌های سوسیال دموکراسی معمولا از دل خودش بیرون آمده و موفقیت‌های آن هم تا امروز عمدتاً در حوزه داخلی بوده است که از جمله آن‌ها می‌توان اعطا حق رای به همه اقشار، شکست رسمی سیاست تبعیض نژادی، تأمین رفاه اساسی و سایر حقوق اجتماعی برای مردم نام برد. این جنبش از قرن نوزدهم و همراه با ظهور دولت‌ - ملت‌ها، هنگامی آغاز شد که صاحبان شرکت‌ها و کارخانه‌ها مجبور شدند حداقل در برخی موارد برای کارگران حقوق بیشتری قائل شوند. این سوال که چگونه می‌توان اصول سوسیال دموکراسی را در سراسر کشور گسترش داد، از مدتها پیش مورد تردید قرار گرفته است. این جنبش تا به امروز در عرصه سیاست خارجی چندان کارنامه درخشانی نداشته‌ مثلا سوسیال دمکرات‌های آلمانی از قیصر ویلهلم در جنگ جهانی اول حمایت می‌کردند، سوسیالیست‌های فرانسوی اصرار داشتند برنامه‌های خود را در الجزایر پیاده کنند و دولت حزب کارگران برزیل نیروهای مسلح را برای رهبری یک مأموریت صلح در پشتیبانی از دولت اقتدارگرا هائیتی در سال 2004 به این کشور فرستاد.

با این وجود، اصول اساسی سوسیال دموکراسی که به دنبال کار جمعی و برقرار عدالت اجتماعی و اقتصادی است هنوز مقبولیت دارد. در این بین خود سوسیال دمکرات‌ها گاهی فراموش می‌کنند که این مبارزه برای برابری و آزادی واقعی به یکسری مقدمات اجتماعی و اقتصادی خاصی نیاز دارد. سوسیال دموکراسی از مردم به عنوان یکی از ابزارهای دولت دموکراتیک برای شکست سرمایه‌داری استفاده می‌کند.

هدف اول سیاست خارجی چپ در وهله اول بر چگونگی ساخت و شکل دهی این ایده متمرکز است. نخبگان سیاست خارجی آمریکا به سختی از تعهد خود به معاهده‌های تجارت آزاد و مأموریت‌های نظامی دائم در خارج از کشور دست می‌کشند و این یک چالش است.

هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا یک دولت چپ نباید خواستار بهترین تکنولوژی ممکن نظامی در جهان باشد. دولت چپ‌گرا تنها باید مدیریت شرکتهای تسلیحاتی که قراردادهای عمومی منعقد می‌کند را از نزدیک تحت نظر داشته باشد. ضمن اینکه تلاش برای ملی سازی کامل شرکتی مانند لاکهید مارتین در کوتاه مدت برای یک دولت سوسیال دموکرات بسیار پر هزینه است.

یک دستور کار اقتصادی بین‌المللی چپ به سیاست‌های صنعتی پایان نمی‌دهد و این امر را به رسمیت می‌شناسد. چپ‌ها می‌دانند که حداقل از زمان طرح داووس در سال 1924، به این سو که آمریکا پرداخت بدهی‌های جمهوری وایمار آلمان را برعهده گرفت، وزارت خزانه داری آمریکا نقش پررنگی داشته است.

یک دولت چپ به جای حمایت از شاخص هایی از قبیل حقوق مالکیت و سایر موضوعات طراحی شده توسط اندیشکده‌های محافظه کار و لیبرال، می‌تواند در پی دستیابی به دستور کار داخلی جدیدی در راستای توزیع مجدد ثروت یا ارائه کمک برای تلاش‌های زیست محیطی باشد. مالیات بر واردات به تنهایی می‌تواند شرکای تجاری خارجی را ترغیب کند تا سیاست های داخلی پایداری را از نظر زیست محیطی اعمال کنند. هر برنامه سیاست خارجی چپ‌گرایانه باید رفاه اجتماعی مردم کشورهای دیگر را در کنار مردم آمریکا در نظر بگیرد.

در این بین یک سری سیاست‌هایی هم مثل مسائل زیست محیطی وجود دارد که هیچ دولت چپ‌گرایی نباید از آن دست بکشد. تاریخچه سوسیال دموکراسی همواره با مسائل زیست محیطی بسیار عجین بوده است. بخش عمده‌ای از موفقیت‌های این جنبش در سراسر جهان از برزیل گرفته تا آلمان به مسائل زیست‌محیطی بر می‌گردد.

در یک نمونه اکنون اقتصادهای دو کشور آمریکا و چین به نوعی در هم تنیده شده‌اند. در همین راستا تنها از طریق دیپلماسی می‌توان به توافقی با این کشور در زمینه زیست محیطی دست یافت. اگر آمریکا از ابزار اقتصادی که در اختیار دارد استفاده نکند قادر نخواهد بود به پکن برای نقض حقوق بشر فشار بیاورد. جریمه کردن شرکت‌های آمریکایی برای انجام تجارت در استان سین کیانگ، وادار کردن اپل به رعایت مقررات کار آمریکا در خارج از کشور از جمله اقداماتی است که واشنگتن بدین منظور می‌تواند انجام دهد.

به هر حال هر کدام از اندیشه‌های چپ‌گرایانه که در آمریکا بر سر کار آیند نمی‌توان در کوتاه مدت از آن‌ها انتظار موفقیت داشت. ورود دیپلماتهای چپ به وزارت امور خارجه در دولت واران یا سندرز، می‌تواند شروع خوبی برای اجرای آرام اندیشه سوسیالیستی باشد.

 
 

 

منبع : انتخاب
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه