ارسال به دیگران پرینت

بازهای آمریکایی در کلینتون و نومحافظه کاران از سیاست خارجی تهاجمی حمایت می کنند

در سپهر مبارزات انتخاباتی حمایت بر اساس یک محاسبه کاملاً عقلائی انجام می‌گیرد. حمایت به صحنه می‌آید تا بدهکاری‌های انتخاباتی «صاف گردند»، تا انتظاری در آینده برآورده گردد یا اینکه ارزش‌ها، ایده‌ها و سیاست‌های نزدیک به قلب و باور فرصت تجلی و پیاده شدن بیابند.

بازهای آمریکایی در کلینتون و نومحافظه کاران از سیاست خارجی تهاجمی حمایت می کنند

۵۵آنلاین :

55 آنلاین:

در سپهر مبارزات انتخاباتی حمایت بر اساس یک محاسبه کاملاً عقلائی انجام می‌گیرد. حمایت به صحنه می‌آید تا بدهکاری‌های انتخاباتی «صاف گردند»، تا انتظاری در آینده برآورده گردد یا اینکه ارزش‌ها، ایده‌ها و سیاست‌های نزدیک به قلب و باور فرصت تجلی و پیاده شدن بیابند. تنها نوع حمایتی ایجاد کننده ارزش افزوده برای اعطاکننده آن است که از ماهیتی استراتژیک برخوردار باشد، ولیکن حمایتی که جوهره آن موقعیتی باشد به ضرورت خصلت فرصت طلبانة، نافذ بودن وبه تبع ان هر نوع دستاوردی را بی‌بهره است.

توسعه‌طلبی داخلی

از همان آغاز شکل گیری ایالات متحده آمریکا در ۱۷۷۶ این ذهنیت میان نخبگان حاکم در ایالات وجود داشت که به فرای مرزهای موجود نگریستن، یک فضیلت می‌باشد؛ این فضیلت توجیه جغرافیایی، ارزشی و اقتصادی را کاملا در خود نهفته می یافت. امّا برای صاحبان قدرت در گستره شمال شرقی کاملا واضح بود که جمعیت ۵۲ میلیونی پراکنده در واحدهای جغرافیایی عملا مستقل فاقد ارتش و حکومت ملی، از ظرفیت و توانمندی برای توسعه‌طلبی بی بهره می‌باشند. برای حیات بخشیدن به بنیان های لازم برای توسعه‌طلبی داخلی بود که کنوانسیون قانون اساسی تشکیل شد و یکپارچگی سیاسی در جهت انسجام ارزشی به وجود آمد. جورج واشنگتن رئیس جمهور مورد تایید دو جناح اصلی ارتش ملی را پایه گذاشت و آبراهام لینکلن با شکست دادن جنوب یکپارچگی حقوقی را برای توسعه‌طلبی به وجود آورد توسعه‌طلبی به جهت ضرورت واقعیت جغرافیایی در ابتدا ماهیت داخلی داشت. حرکت از سواحل اقیانوس اطلس به سوی غرب که در نهایت به اقیانوس آرام رسید در طی یک قرن آمریکا را در جایگاهی قرارداد که توسعه‌طلبی جغرافیا مخور داخلی را در کسوت بین‌المللی گرایی فعالی به اصلی محوری سیاست خارجی خود تبدیل نماید. از زمان اولین رئیس جمهور در سال ۱۷۸۹ که توسعه‌طلبی داخلی ماهیت سازمان یافته را تجربه کرد، ساختار قدرت سیاسی حاکم جمعیت ۴ میلیونی را که در جغرافیایی به مساحت بیش از ۲ میلیون کیلومتر مربع متمرکز بودند را تشویق به حرکت به سوی غرب نمود. نخبگان حاکم که به دنبال تصویب قانون اساسی از انسجام دیدگاهی برخوردار شده بودند، توسعه‌طلبی داخلی را که دستاوردهای فراوان اقتصادی دربرداشت به شدت کارآمد و پربهره برای استحکام بخشیدن به جایگاه خود یافتند. نخبگان حاکم برای بسیج توده‌ها ضرورت توجیه ایدئولوژیک را بسیار ضروری تشخیص دادند. منابع زیرزمینی وسیع در جغرافیای واقع بین دو اقیانوس ضرورت توسعه‌طلبی داخلی را برای تمامی صاحبان قدرت سیاسی مجرز ساخته بود. این توجیه به صخنه آمد که ارزش‌ها و نهادهای مستقر در آمریکا برخلاف آنچه در اروپای حاکم بر جهان وجود دارند از جهان‌شمولی، ماهیت انسانی و اصالت دموکراتیک برخوردار هستند و باید بسط یابند و گسترش پیدا کنند. گستردگی و تنوع منابع از نظر آنان نشانگر آن بود که نگاه مثبت آسمانی به سوی مردم آمریکا وجود دارد و آنها مورد عنایت قرار گرفته‌اند. سومین توجیه ایدئولوژیک این بود که با توجه به ماهیت ارزش‌ها، نهادها و عنایت آسمانی این ماموریت به مردم آمریکا محول شده است که دیگران را نیز بهره‌مند کنند و این هم جز از طریق اشاعه ارزشها و نهادهای آمریکایی امکان پذیر نمی‌باشد. در طول یکصد سالی که توسعه‌طلبی داخلی اوج خود را طی کرد، دولت‌مردان آمریکایی کشور را کاملا از صحنه جهانی کنار کشیده بودند و سیاست جهانی به شدت انفعالی را دنبال می‌کردند. برای نخبگان حاکم کاملاً واضح بود هرگونه دخالت در امور بین‌المللی به ضرورت آنان را رودرروی قدرت‌هایی استعماری قاره اروپا قرار خواهد داد. که نتیجه‌ای جز شکست و هزینه برای آنها به بار نخواهد آورد. از سوی دیگر هرگونه ماجراجویی خارجی تمرکز منابع انسانی و مادی برای توسعه داخلی را مختل خواهد کرد و مانع توسعه خواهد گشت. به ضرورت وجود ناتوانی نظامی برای رویارویی با قدرت‌های بزرگ و به جهت به وجود آمدن وقفه در توسعه اقتصادی در داخل بود که در قرن نوزدهم دولت‌مردان آمریکایی صحنه بین‌المللی را خطرناک تشخیص دادند و توسعه‌طلبی داخلی را در پناه انزواطلبی بین‌المللی مطلوب‌ترین و کم هزینه‌ترین مسیر برای خود ترسیم ساختند. در راستای توسعه‌طلبی داخلی دولت نه تنها هر نوع مقاومتی را با خشونت هر چه تمام تر نابود ساخت بلکه فزون‌ترین فرصت‌ها را برای بهره‌برداری از منابع و توسعه اقتصادی، فرهنگی و انسانی فراهم آورد توجهی به فرای قاره نبود چراکه برای نخبگان حاکم واضح بود که انباشت قدرت در داخل به معنای یکپارچگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است و این نیز پیش شرط اصلی برای فعال بودن در قلمروی خارجی می‌باشد. یکه‌تازی در صحنه بین‌المللی تنها هنگامی در شکل کارآمد و پایدار آن امکان‌پذیر است که قدرت نظامی قدرتمند و خودکفایی وجود داشته باشد و آن هم در صورتی پا به صحنه می‌گذارد که در داخل انباشت قدرت کامل شده باشد. سیاست خارجی انفعالی ورود آمریکا به صحنه بین‌المللی که از سال ۱۸۹۷ رقم خورد را باید پایانی برای فرایند توسعه‌طلبی داخلی و آغاز بین‌الملل‌گرایی تهاجمی در قلمروی سیاست خارجی این کشور قلمداد کرد. بین‌المللی گرایی تهاجمی که امروزه بن مایه سیاست خارجی آمریکا می‌باشد برخلاف سیاست توسعه‌طلبی قرن نوزدهم به هیج روی توسعه جغرافیایی را طلب نمی‌کند، لیکن به مانند ان تاکید بر فضیلت ارزشها، نهادهای آمریکایی و الزام ماموریت برای آمریکا می‌کند. بین‌المللی گرایی از همان آغاز به جهت همین ماهیت، به شدت تهاجمی محور بوده است. وودرو ویلسون در سال ۱۹۱۸ ماموریت آمریکا را شکل دادن به نهادهای بین‌المللی، هاری ترومن در سال ۱۹۴۷ ماموریت آمریکا را سد نفوذ کمونیسم و جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۱ ماموریت آمریکا را مبارزه با تروریسم ترسیم ساختند. این سه رئیس جمهور در دو قرن متفاوت جهت‌گیری‌های کلان در سیاست خارجی آمریکا را پایه گذاشتند. اینان با وجود جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک و حزبی متفاوت اقتدار و عظمت آمریکا را در ایده بین‌المللی گرایی تهاجمی به عنوان عنصر شکل دهنده سیاست خارجی یافتند. امروزه برای اولین بار بعد از دهه‌های متمادی که نخبگان آمریکایی از هر دو حزب در راستای بین‌الملل گرایی تهاجمی جنگ‌های متعددی را آغاز و کودتاهای فراوانی را برنامه‌ریزی کرده‌اند، بین‌المللی گرایی تهاجمی دچار چالش جدی شده است. دونالد جان ترامپ در عین اینکه بر جهان‌شمولی ارزش‌ها و نهادهای آمریکایی اعتقاد دارد، برخلاف سنت حاکم در سیاست خارجی آمریکا ماموریت را در این می‌بیند که سعی شود این ارزشها و نهادها در داخل از چنان کارآمدی و مطلوبیتی برخوردار شوند که دیگر کشورها و مردم مشتاقانه و بارغبت به کپی برداری بپردازند و دنباله‌روی از شیوه زیست آمریکایی را نه تنها پر بهره، بلکه یک شأن یابند. این نوع نگاه کاملا در تعارض با مفاهیم حاکم بر سیاست خارجی آمریکا در طول دوران جنگ سرد و پسا جنگ سرد می‌باشد. جمهوری‌خواهان در دوران پساجنگ سرد صحبت از این کردند که سقوط کمونیسم نشان بارز برتری ارزشها و نهادهای آمریکایی می‌باشد و این واقعیت را محرز می‌سازد که گریزی برای آمریکا نمی‌باشد، جز اینکه به بسط و اشاعه آنها بپردازد، به خصوص که هیج قدرت بزرگ دیگری سعی نمی‌کند که مانعی ایجاد کند. این ایده در دهه قرن حاضر به شدت سیاست خارجی آمریکا را تحت تاثیر قرار داد. ایده ماموریت در دوران نومحافظه کاران در قدرت از توجیه فزونتری برخوردار شد، چرا که ماهیتی معناگراهم پیدا کرد. نومحافظه کاران این نظریه را بسط دادند که دموکراسی به جهت ماهیت تعاملی و عقل محور آن به شدت برابر دیکتاتوری ها آسیب‌پذیر می‌باشد. و به همین روی آمریکا باید بسط دموکراسی را که به ضرورت مبتنی بر نابودی دیکتاتوری ها است با توسل به تمام ابزارهای در اختیار ماموریت خود بداند. اکنون دونالد جان ترامپ کاندیدای حزبی است که در دوران نومحافظه‌کاران به کارگیری نیروی نظامی در راستای دفاع از دموکراسی آمریکایی رافضیلت تشخیص داده بودند. او خواهان بازنگری سیاست بین‌المللی تهاجمی و خواهان تخصیص منابع و امکانات برای توسعه داخلی و استحکام بخشیدن به بنیه اقتصادی کشور است. برخلاف کاندیدائی حزب جمهوری‌خواه پرچم‌دار حزب دموکرات هیلاری کلینتون بین‌الملل‌گرایی تهاجمی را که پس از جنگ دوم اساس سیاست خارجی آمریکا بوده است را همچنان مشروع و کارآمد می‌یابد و برای آمریکادر صحنه جهانی همچنان قایل به ماموریت است. او به مانند دیگر روستای جمهور آمریکا در یکصد سال گذشته به کارگیری قدرت نظامی را در راستای تحقق ماموریت آمریکا یک اصل می‌یابد و حضور فعال در صحنه بین‌المللی را از ارکان اصلی سیاست خارجی محسوب می‌سازد. ایده بین‌المللی گرایی انفعالی جان دونالدترامپ سبب شده که عقاب‌های سیاست خارجی آمریکا که بسیاری از آنها جمهوری خواه می‌باشند شکست حزب در انتخابات ۲۰۱۶ را یک موهبت یابند و پیروزی کاندیدای حزب دموکرات را تداوم نظامی‌گری در سیاست خارجی آمریکا ترسیم سازند. اینان هیلاری کلینتون را دموکراتی از جنس باراک اوباما نمی‌دانند بلکه او را برخوردار از خصلت‌های هاری ترومن طراح استراتژی سد نفوذ کمونیسم می‌بینند. از نقطه نظر بسیاری از غول‌های سیاست خارجی حزب جمهوری خواه، ورود دونالد جان ترامپ به کاخ سفید به معنای خروج آمریکا از صحنه جهانی و تضعیف اقتدار نظامی این کشور می‌باشد. هفته‌نامه ویکلی استاندارد که نقش سخنگوی عقاب‌های حزب جمهوری‌خواه را بازی می‌کند از همان آغاز مبارزات انتخاباتی درون حزبی تندترین حملات را متوجه دونالد جان ترامپ نمود. بنابراین حمایت از هیلاری کلینتون و مخالفت با کاندیدای حزب جمهوری‌خواه به وسیله مجموعه وسیعی از عقاب‌های حزبی، بالاخص نومحافظه کاران (امثال کریستول، ولفوویتس) به شدت منطبق با سنت بین‌المللی گرایی تهاجمی در قلمروی سیاست خارجی آمریکا می‌باشد.

منبع: ایسنا

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه