ولی نصر | مشاور سابق اوباما
تحلیل ولی نصر در فارن افرز | ایران استراتژی هستهای و منطقهای خود را تغییر نمیدهد
ولی نصر»، مشاور سابق دولت اوباما، در یادداشتی در نشریه فارن افرز با اشاره به بنبست فعلی در روابط ایران و آمریکا، تأکید کرد که بعید است تهران تحت فشارهای کنونی، استراتژی هستهای و منطقهای خود را تغییر دهد.

ولی نصر مشاور سابق اوباما در یادداشتی در فارن افرز نوشت: برجام گام بزرگی در اعتمادسازی بود. اگر پابرجا میماند، میتوانست مبنای توافقهای بعدی در زمینه برنامههای هستهای و موشکی ایران و همچنین سیاستهای منطقهای این کشور قرار گیرد. کاهش تحریمهای اقتصادی میتوانست دینامیکهای سیاسی در تهران را تغییر دهد: دست جناحهای میانهرو را که به آرای طبقه متوسط متکی بودند، تقویت و نفوذ محافظهکاران و تندروها را در تصمیمگیریهای سیاست خارجی تضعیف کند. در گذر زمان، روابط ایران و ایالات متحده میتوانست به سوی عادیسازی بیشتر حرکت کند.
در ادامه این مطلب آمده: با این حال، برجام آن گشایش گستردهای را که برخی حامیانش انتظار داشتند، به همراه نیاورد. پذیرش برجام بلافاصله راهبرد کلی ایران را تغییر نداد. سپاه پاسداران و متحدان سیاسیاش در مجلس و نهادهای قدرتمند شبهدولتی بر این باور بودند که علیرغم دستاورد دیپلماتیک، هیچ نشانهای از تغییر بنیادین در روابط ایران و آمریکا دیده نمیشود. ایالات متحده همچنان تهدیدی فوری محسوب میشد و هیچ تلاشی برای تغییر این برداشت نکرد. تندروهای تهران به مخالفت شدید داخلی در آمریکا با برجام اشاره کرده و آن را دلیلی بر تداوم سیاستهای خصمانه ایالات متحده دانستند. در ماههای پس از امضای توافق، واشنگتن در رفع تحریمها تعلل ورزید و این موضوع فضای سیاسی ایران را بهتدریج تلختر کرد. تندروها استدلال میکردند که کل ماجرا حیلهای بوده تا ایران را از داراییهای هستهایاش محروم کرده و در برابر تغییر رژیم تحت حمایت آمریکا آسیبپذیر سازد. بنابراین ایران باید به سیاستهای منطقهای خود ــ از حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه و شورش حوثیها در یمن گرفته تا پشتیبانی از حزبالله لبنان و شبهنظامیان عراق ــ ادامه دهد، چرا که از سال ۲۰۰۳ به بعد این سیاستها برای بازدارندگی در برابر تجاوزات آمریکا حیاتی بودند.
خیزشهای موسوم به بهار عربی نیز محاسبات ایران را پیچیدهتر کرد. تهران اعتراضات مردمی در جهان عرب را فرصتی تازه برای گسترش نفوذ منطقهای خود دید. اما این فرصت با خطرات جدید همراه بود. سقوط اسد در سوریه، متحد ایران، میتوانست زیانی راهبردی باشد، زیرا حزبالله لبنان را تضعیف و منزوی میکرد. برپایی دوباره یک دولت سنی در سوریه با حمایت غرب و اعراب نیز میتوانست دستاوردهای ایران در عراق را از بین ببرد. رهبران ایران بر این باور شدند که آمریکا درصدد است شاخههای اختاپوس را یکییکی قطع کند تا سرانجام سر آن را در تهران از تن جدا سازد. سپاه پاسداران چنین نتیجه گرفت که هدف واقعی تلاشهای آمریکا برای براندازی اسد، نابودی جمهوری اسلامی است، و مقاومت در برابر آن به هر قیمت ضروری است. همانگونه که فرمانده مسئول در سوریه گفت: «آنچه در سوریه از دست میدهیم بیش از مجموع منافع ما در عراق، لبنان و یمن است.» ایران از سال ۲۰۱۱ بهطور جدی برای حفظ اسد مداخله کرد و در همان سال حمایت کامل خود را از نیروهای حوثی در یمن که دست بالا را در جنگ داخلی به دست آورده بودند، آغاز نمود.
ایران موجب فروپاشی برجام نشد. ایالات متحده چنین کرد.
تهران در عمل راهی پرخطر برگزید: برنامه هستهای خود را محدود کرد اما ردپای منطقهایاش را در تقابل با آمریکا و متحدان عرب آن ــ بهویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی ــ حفظ و حتی گسترش داد. آن متحدان مزیت چندانی در توافق هستهای نمیدیدند اما از بازی قدرت منطقهای ایران بسیار بیمناک بودند. آنان میخواستند آمریکا بیش از تمرکز بر برنامه هستهای ایران، مهار نفوذ منطقهای تهران را در اولویت بگذارد. این کشورها دست در دست اسرائیل، که مخالف دیپلماسی واشنگتن با ایران بود، تقریباً بلافاصله پس از امضای برجام در سال ۲۰۱۵ در آمریکا لابی کردند. این تلاشها سرانجام در سال ۲۰۱۸ نتیجه داد و ترامپ بهطور رسمی ایالات متحده را از برجام خارج کرد.
سیاست خارجی ایران میان سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ دچار آشفتگی عمیق بود. به گفته محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت، ایران فلج شده بود بین دیپلماسی و میدان جنگ ــ اصطلاحی که او برای اشاره به سپاه و راهبرد منطقهایاش به کار میبرد ــ و در نهایت از «ترجیح میدان جنگ بر دیپلماسی» آسیب دید. در سوی مقابل، سیاست آمریکا بیش از دستاوردهای دیپلماسی هستهای، بر اقدامات سپاه متمرکز شد. واشنگتن آن زمان در نظر نگرفت که شاید میتوان از موفقیت مذاکرات بهعنوان اهرمی برای تأثیرگذاری بر رفتار منطقهای ایران بهره برد. برعکس، این تصور غالب شد که برجام ناکافی است، چون شامل سیاستهای منطقهای ایران نمیشود. اما به جای ترک دیپلماسی برای تنبیه ایران، ایالات متحده میتوانست بر دستاوردهایش در برجام پای بفشارد و همان را مبنای توافقی گستردهتر برای محدود کردن رفتارهای تهاجمی ایران قرار دهد.
اگر ایالات متحده این مسیر را در پیش میگرفت، برنامه هستهای ایران همچنان تحت محدودیتهای برجام باقی میماند؛ حتی امروز، با وجود بمبارانهای اسرائیل و آمریکا، برنامه هستهای ایران احتمالاً به نقطه گریز بسیار نزدیکتر از دهه گذشته رسیده است، دستکم از نظر دانش فنی و توانایی بازسازی یک برنامه پیشرفته. هر چه برجام بیشتر ادامه مییافت، اعتماد میان ایران و آمریکا بیشتر میشد و واشنگتن میتوانست از آن اعتماد برای اثرگذاری بر رفتار منطقهای تهران بهره ببرد.
یک توافق هستهای موفق میتوانست برداشت ایران از تهدید ایالات متحده را کاهش دهد. این امر به نوبه خود میتوانست زمینه عقبنشینی ایران از فعالیتهای دردسرساز منطقهای و حتی بحث درباره محدودیتهای برنامه موشکی را فراهم کند. دستاوردهای اقتصادی ناشی از باقی ماندن در برجام میتوانست ایران را به پایبندی به توافق وادارد و مانع از آن شود که دیپلماسی پوششی برای تحریکات بیشتر باشد. با وجود نارضایتی ایران از کندی رفع تحریمها، این کشور موجب فروپاشی برجام نشد. ایالات متحده چنین کرد. و این همچنان بزرگترین فرصت از دست رفته برای ترمیم روابط دو کشور باقی مانده است.
یک خروج سرنوشتساز
فروپاشی برجام تنشها میان تهران و واشنگتن را بهشدت افزایش داد. پس از کنار گذاشتن توافق، ترامپ تحریمهای شدیدی علیه ایران وضع کرد و کارزار «فشار حداکثری» را آغاز نمود. هدف اعلامشده این کارزار، وادار کردن ایران به بازگشت به میز مذاکره بود. اما ایران این اقدام را چیزی جز تلاش برای تغییر حکومت ندید ــ تلاشی برای خفه کردن اقتصاد کشور و فرسایش نهادهای دولتی به امید تحریک شورش مردمی. ایران در پاسخ فعالیتهای هستهای خود را از سر گرفت و غنیسازی اورانیوم را فراتر از سطح مجاز برجام افزایش داد. همچنین در سال ۲۰۱۹ اقدامات تهاجمیتری در خاورمیانه انجام داد: حمله به نفتکشها در آبهای امارات در ماه مه، سرنگونی یک پهپاد آمریکایی در ژوئن، و حمله به تأسیسات نفتی عربستان در سپتامبر. این چرخه خشونت به نقطه عطفی رسید: ترامپ در ژانویه ۲۰۲۰ دستور ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس را در عراق صادر کرد. مرگ او ایرانیان را به خشم آورد و جمهوری اسلامی در واکنش به پایگاه نظامی میزبان نیروهای آمریکایی در عراق حمله کرد. ایران و ایالات متحده در آستانه جنگ قرار گرفتند. در کمتر از پنج سال، امید به گشایش روابط جای خود را به رویارویی آشکار داد.
انتخاب جو بایدن در سال ۲۰۲۰ و بازگشت دموکراتها در ۲۰۲۱ میتوانست این چرخه تنش را متوقف کند. نامزدهای دموکرات، از جمله بایدن، در کارزار انتخاباتی تمایل خود به احیای برجام را نشان داده بودند. اما پس از روی کار آمدن، بایدن عقب نشست. او به جای بازگشت به سیاستهای اوباما، همان موضع فشار حداکثری ترامپ را در پیش گرفت. دولت او تأکید داشت که ایران نخست باید به تمامی تعهدات برجامی خود عمل کند و تنها در آن صورت آمریکا بازگشت به توافق را بررسی خواهد کرد. در این میان، تحریمها پابرجا ماند. ماههای نخست دولت بایدن با واپسین ماههای ریاستجمهوری روحانی همزمان شد. روحانی و تیمش، معماران برجام، خواستار احیای آن بودند، اما شریک آمادهای در بایدن نیافتند. از نگاه تهران، تداوم سیاست تغییر رژیم به وضوح دیده میشد.
ایالات متحده در آوریل ۲۰۲۱ با ایران در وین وارد مذاکرات شد. اما ایران به این نتیجه رسیده بود که تغییری واقعی در سیاست آمریکا رخ نخواهد داد. رهبران ایران اعلام کردند که غنیسازی اورانیوم را تا خلوص ۶۰ درصد آغاز میکنند. این گام بسیار نگرانکننده بود، چرا که ایران را به نقطه گریز نزدیکتر میکرد. در برابر این تهدید، دولت بایدن مسیر خود را تغییر داد و بر مذاکرات بیشتر با ایران تأکید کرد، با هدف رسیدن به گامهای مشخص برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها در برابر پایبندی کامل ایران. اما در آن زمان، دوره ریاستجمهوری روحانی رو به پایان بود و او به زودی جای خود را به ابراهیم رئیسی، مخالف سرسخت برجام، میداد.
در چنین فضایی بود که ایران تصمیم گرفت از جنگ تمامعیار روسیه علیه اوکراین در سال ۲۰۲۲ پشتیبانی کند. ایران طی جنگ داخلی سوریه روابط اطلاعاتی و نظامی نزدیکی با روسیه برقرار کرده بود (روسیه نیز در کنار اسد قرار داشت)، اما این بار شراکت راهبردی با مسکو را برای بقا در برابر تلاشهای آمریکا جهت منزوی کردن و در هم شکستن جمهوری اسلامی حیاتی دید. این حمایت از روسیه، به نوبه خود، اروپا را از ایران دور کرد و به واشنگتن دلیل بیشتری برای فشار وارد نمود. بدین ترتیب، روابط ایران و آمریکا با رویارویی آمریکا و اروپا با روسیه توسعهطلب در هم تنید. اگر دولت بایدن پیش از حمله روسیه به اوکراین توافقی با ایران به دست آورده بود، تهران در روابطش با اروپا منافع زیادی میدید و شاید از کمک به روسیه چشمپوشی میکرد.
اما چون بایدن حاضر نشد از سیاست ترامپ فاصله بگیرد و توافق دوران اوباما را احیا کند، ایران تصمیم گرفت پیوندهای خود را با روسیه تقویت کند؛ اقدامی که دیپلماسی را دشوارتر ساخت. هر دو طرف بیش از پیش بیاعتماد شدند و آمریکا ناچار بود با ایرانی سرسختتر روبهرو شود. مذاکرات غیرمستقیم ایران، ایالات متحده و سایر امضاکنندگان برجام نتوانست به دستاوردی برسد. دولت بایدن تضمین نمیداد توافقی که بسته میشود پایدار بماند، چرا که هر تغییر دولت میتوانست آن را ملغی کند، و تندروهای حاکم بر تهران نیز حاضر به پذیرش خطر یک خروج دیگر آمریکا از توافق نبودند.
از دل ویرانهها
در سالهای بعد، جایگاه منطقهای ایران بهطور قابل توجهی فروپاشید. پس از حملات حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نظاممند نیروهای نیابتی ایران در منطقه را درهم کوبید، به حماس در غزه ضربات جدی وارد کرد و حزبالله در لبنان را تضعیف نمود. فروپاشی رژیم اسد در دسامبر ۲۰۲۴ ایران را از یکی از مفیدترین متحدان منطقهایاش محروم کرد و احتمال ظهور سوریهای ضدایرانی و سنیمحور را افزایش داد. در سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، نیروهای اسرائیلی تا عمق خاک ایران ضربه زدند و آسیبپذیریهای عظیم اطلاعاتی در ساختار امنیتی ایران را آشکار کردند، همچنین ناتوانی نسبی جمهوری اسلامی در آسیب رساندن به اسرائیل با موشکها و پهپادهایش نمایان شد. با این همه، حتی پس از ویرانیای که ترامپ بر سایتهای هستهای ایران وارد آورد، همچنان وضعیت برنامه هستهای ایران و امکان تلاش رهبران این کشور برای دستیابی سریع به بمب در هالهای از ابهام باقی ماند.
اگر ترامپ نمیخواهد ایران راه کره شمالی را در پیش بگیرد و به یک قدرت هستهای تبدیل شود ــ و نمیخواهد برای جلوگیری از آن مدام وارد جنگ با ایران گردد ــ دولت او باید به دنبال راهحلی دیپلماتیک باشد. ایران نیز به همین ترتیب خواهان جنگ با ایالات متحده نیست و نمیتواند به سرعت یا به آسانی زرادخانهای از سلاحهای هستهای برای بازدارندگی در برابر حملات اسرائیل و آمریکا بسازد. تهران ناچار است دیپلماسی را جدی بگیرد. ایران و آمریکا پیشتر نیز بارها در چنین بزنگاههایی قرار داشتهاند و میان رویارویی و مصالحه دست به انتخاب زدهاند. دو کشور باید این بار دیپلماسی را در آغوش بگیرند، نه فقط برای دستیابی به توافقی فوری درباره ظرفیت هستهای ایران، بلکه برای ایجاد اعتماد و ترسیم مسیر تازهای در روابطشان. دیپلماسی هستهای باید نقطه آغاز باشد، نه پایان.
دولت ترامپ بر این باور است که جنگ دوازدهروزه چنان هزینهای بر ایران تحمیل کرده که رهبرانش را وادار به بازنگری واقعی خواهد کرد. اما اگر قرار است تهران به نتیجه درست برسد ــ و آماده شود از جاهطلبیهای هستهای و سیاستهای تهاجمی منطقهای خود دست بکشد ــ باید دیپلماسی را مسیری معتبر برای دستیابی به دستاوردهایی ببیند که تاکنون از آن محروم مانده است. هرچند بعید به نظر میرسد، اما کارزار بمباران ترامپ میتواند به یک گشایش منجر شود، البته تنها اگر هر دو کشور تاریخچه خطاهای گذشته را کنار بگذارند و با دید و صبر به دیپلماسی بپردازند.
دیدگاه تان را بنویسید