مأموران شهرداری | پلمب
چراغها برای چه خاموش میشوند؟
ساختمان «خانه اندیشمندان علوم انسانی» توسط مأموران شهرداری، پلمب و تخلیه قرار شده است؛ اقدامی که با قفل شبانه، اخراج عوامل اجرایی و اعتراض مدیران این مرکز علمی همراه بود و نشست اخیر شاهنامهخوانی آن نیز پشت درهای بسته انجام شد. این اتفاق، در حالی رخ داده که حسب آنچه ادعا شده، نه شورای شهر با آن موافق بوده، و نه اخطاریه قانونیای برای تخلیه صادر شده است.

ساختمان «خانه اندیشمندان علوم انسانی» توسط مأموران شهرداری، پلمب و تخلیه قرار شده است؛ اقدامی که با قفل شبانه، اخراج عوامل اجرایی و اعتراض مدیران این مرکز علمی همراه بود و نشست اخیر شاهنامهخوانی آن نیز پشت درهای بسته انجام شد. این اتفاق، در حالی رخ داده که حسب آنچه ادعا شده، نه شورای شهر با آن موافق بوده، و نه اخطاریه قانونیای برای تخلیه صادر شده است. بر پایه گزارشهای رسمی، این اقدام با دستور مستقیم شهردار تهران، علیرضا زاکانی، صورت گرفته؛ در حالی که دادستانی، با ملاحظه شکایت رسمی مسئولان خانه اندیشمندان، خواستار توقف این اقدام تا ارائه مستندات حقوقی شده است. پیشتر، معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری، امین توکلیزاده، در توییتی از ضرورت بازتعریف این خانه در راستای تحقق «اهداف انقلاب اسلامی» سخن گفته بود؛ تعبیری که شاید کلید رمزگشایی از ماجرایی باشد که در ظاهر، نزاعی ملکی است، اما در باطن، نشان از چالش عمیقتری دارد. این روزها سخن از «انسجام اجتماعی» و «وفاق ملی» بسیار شنیده میشود . دولت و نهادهای شهری بر طبل همدلی و همزبانی میکوبند، و در گفتار رسمی، از ضرورت گفتگو با نخبگان و اندیشمندان سخن میگویند همزمان، فضای خبری و مجازی و ماهوارهای میزبان چهرههای جدیدی است که یادمان نرفته است تا چندی پیش در شمار همان انقلابیهای دو آتشهای بودند که با همین منطق کسانی را از ساحت جامعه راندند که اتفاقا در تجاوز اخیر اسراییل همان رانده شدهها بودند که پای کار «ایران» ماندند. همچنین از یاد نبردهایم در این مدت از دیوار صدا آمد اما از آن هولوکاستستیزهای سابق که نقطه شروع انقلابیگری عجیبشان از شهرداری بود، صدایی نیامد. حالا بدون اینکه بخواهم بر این مساله تمرکز کنم میپرسم در روزهایی که سخن از وفاق و همدلی برای ایران است و کار به بازخوانی ریتمها و ترانههای ملی کشیده شده است، آیا میتوان با پلمب شبانهی خانهای که در آن صدها پژوهشگر و استاد طی سالها برای فکر و فرهنگ این کشور کوشیدهاند، به استقبال وفاق رفت؟ اگر انسجام اجتماعی، بهمعنای بهصفکردن تمامی نهادهای فکری ذیل یک قرائت خاص ایدئولوژیک باشد؛ اگر تنها آن اندیشهای که «در مسیر انقلاب اسلامی» تعریف میشود مجاز به بقا باشد؛ اگر داوری درباره مفید یا مضر بودن یک مرکز علمی، بهجای نهادهای مستقل و دانشگاهی، به شهرداری واگذار شود دیگر نه از وفاق نشانی میماند، نه از گفتگو، نه از انسجام و نه فرصنی برای تضمین مضامین ادبی هنری ملی زیر آتش کینه و خشم متجاوز. انسجام اجتماعی نه بهمعنای یکنواختی و یکشکلی، بلکه بهمعنای پذیرش تفاوتها در چارچوب قواعد مشترک زندگی مدنی است. جوامع سالم، جوامعیاند که در آنها نهادهای گفتوگویی، مراکز اندیشه و عرصههای استقلال فکری، امکان بقا داشته باشند؛ ولو آن اندیشهها همیشه با خطمشی رسمی همسو نباشند. خانه اندیشمندان، اگرچه در ملک شهرداری است، اما شأن آن بهمثابه یک نهاد عمومی-علمی مستقل، باید مورد احترام قرار گیرد. اینکه شهرداری تصمیم بگیرد که کدام شخص یا مکان و نهاد اندیشه، «در مسیر انقلاب» هست و کدام نیست، بهلحاظ مفهومی یک مصادره به مطلوب نگرانکننده است؛ چراکه مرجع تشخیص مشروعیت اندیشه، نه نهاد اجرایی شهری، بلکه نظام علمی و ساحت اندیشه - متشکل از دانشگاه، نهادهای فرهنگی مستقل، انجمنهای علمی، و داوری نخبگان- است وگرنه نمیشود تصویر آرش کمانگیر را زیر بمباران در مترو تبلیغ و به هنگام آتشبس شاهنامهخوانها را مجبور به برگزاری جلسه پشت در پلمپ شده کرد! تخلیه شبانه یک مرکز اندیشه، آنهم در حالیکه هیچ اقدام قانونی روشنی صورت نگرفته، نه فقط از نظر حقوقی محل ایراد است، بلکه از حیث نمادین، ضربهای به سرمایه نمادین اعتماد عمومی است. اگر در شرایطی که کشور بیش از هر زمان دیگر نیازمند گفتوگو، شنیدن صدای نخبگان، و تقویت همزیستی فکری است، مراکز مستقل علمی را با قفل و کلید خاموش کنیم، چه چیزی از «وحدت ملی» باقی میماند؟ همدلی، نه از طریق حذف صداها و محدود کردن مکانها، که از راه شنیدن و مفتوح کردن آنها شکل میگیرد. وفاق، نه با انحصار، که با پذیرش تکثر به دست میآید کار شهر سالم و اندیشه با کلید مأمور و قفل شبانه و تشخیص و تعریف سلیقهای شهرداری سامان نمییابد، آن هم شهرداری که باید فکر تهیه زیرساخت و پناهگاه باشد نه برساختن شرایط پلمپ پناهگاه اهل اندیشه!
دیدگاه تان را بنویسید