ارسال به دیگران پرینت

مهاجرت | ایران

هزار و یک دلیل برای ماندن و رفتن

بدیهی‌ترین و روزمره‌ترین دلیلی که هر روز آن را در اطرافیان و آدم‌های دوروبرم برای مهاجرت نکردن و ماندن مشاهده می‌کنم، این است: عدهٔ کثیری از ما با وجود همهٔ ناملایمات و سختی‌ها در مسیر رشد هستیم.

هزار و یک دلیل برای ماندن و رفتن

برادرم هر شب سخنرانی‌های طولانی‌ای می‌کند در بابِ این‌که چرا قصد مهاجرت دارد. من اسم این سخنرانی‌های گلایه‌آمیز و انتقادانه را گذاشته‌ام:

 «هزارویک دلیل برای رفتن.» 

یک‌روز دلیل رفتنش برخورد حراست دانشگاه‌ست، روزِ دیگر بی‌سوادی‌ها و روزهای بعدتر دربارهٔ ماهیت هنر در ایران و کشورهای اروپایی. من عمیقاً با بعضی از گزاره‌هایش هم‌دل و موافقم، و بعضی از گزاره‌هایش را دغدغهٔ منحصر به خودش می‌دادم تا دغدغه‌ای در سطح کلان. 

با این‌حال، ما هم درباره مهاجرتش اتفاق نظر داریم و تا جایی که از عهده‌‌مان بربیاید، کمک می‌کنیم تا شرایط رفتنش مهیا شود. 

همهٔ این‌ها را گفتم تا برسم به این‌که همان‌قدر که در ذهن و جان برادرم گزاره‌هایی محکم و مستدلل (به‌زعم خودش) برای رفتن قوت می‌گیرد، به همان میزان در من دلایلی برای ماندن قوت می‌گیرد: 

هزارویک دلیل برای ماندن. 

بدیهی‌ترین و روزمره‌ترین دلیلی که هر روز آن را در اطرافیان و آدم‌های دوروبرم مشاهده می‌کنم، این است: عدهٔ کثیری از ما با وجود همهٔ ناملایمات و سختی‌ها در مسیر رشد هستیم. 

این رشدکردن اگرچه بیشتر در جنبهٔ فردی است، اما به‌خوبی می‌بینم که آدم‌های درمسیر رشد، چطور در مساحت کوچکِ حضورشان هم تغییر ایجاد می‌کنند.

 از رفیق معلمم گرفته که ساحت‌های تازه‌ای پیش روی چشمانِ شاگردانش باز می‌کند تا رفیقی که شرایط خانه را برای عزیزانش امن‌تر می‌کند. 

تغییرات اگرچه سرعت لاک‌پشتی دارند و آن‌قدر سرعت آن‌ها کم است که خیال می‌کنیم در رکودِ محضیم، اما ما در مرحلهٔ گذاریم. 

در مرحلهٔ پوست‌اندازی و رقم‌زدن تغییرات بزرگ. 

یک‌وقتی کسی نوشته بود که ملت ایران، ملت مسخ‌شده‌ای است.

 کسی اگر تاریخ خوانده باشد، به‌خوبی می‌داند که ما هیچ‌وقت مسخ نبوده‌ایم. 

ما ملتِ تغییریم. ملت اتفاقات روشن پس از گذراندن سختی‌های بزرگ و درشت. 

من عمیقا باور دارم که ما دچار رکود نیستیم. چون تا چشم باز می‌کنم همهٔ آدم‌های اطرافم را طوری مصمم و در مسیر تغییر می‌بینم که چشم‌ودلم روشن می‌شود. 

یادم می‌آید بعد از یک گفت‌وگوی مطلوب توی دانشگاه، هم‌کلاسی‌ام گفت که خوشحال است‌ از این‌که گروه کوچک سه‌نفره زنانه‌مان، متشکل از آدم‌های دغدغه‌مند است. 

یا هربار که از خلوت جمع سه‌نفرمان با سارا و منصوره برمی‌گردم  می‌فهمم که هربار افق‌های تازه‌ای پیش چشم هر سهٔ ما گشوده شده است. 

آدم‌هایی که می‌شناسم هر کدام نه‌تنها در مسیر رشد فردی خودشان، بلکه در محیط کوچک خانواده، محل‌کار، رفاقت‌ها، حضورهای اجتماعی و... دست به تغییرات بزرگی زده‌اند که شاید چون روزمره است، زیاد به چشم نیاید.

 و همهٔ این‌ها چیز کمی نیست؛ مگرنه؟

 

منبع : مجله هنری ژوان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه