ارسال به دیگران پرینت

رابرت دنیرو | آل کاپون در فیلم تسخیرناپذیران

۲۰ رئیس مافیایی برتر فیلم‌ها و سریال‌ها

در این مقاله قرار است با ۲۰ رئیس مافیایی برتر فیلم‌‌ها و سریال‌ها آشنا شوید که شخصیت‌های کاریزماتیک جذاب دارند و از اعمال و رفتارهایشان شگفت‌زده می‌شوید.

۲۰ رئیس مافیایی برتر فیلم‌ها و سریال‌ها

فیلم‌ها و سریال‌هایی که درباره‌ی مافیا و سازمان‌های جنایی ساخته می‌شوند، جذابیتی عجیب دارند. ما با تماشای این جنس از داستان‌ها نگاهی می‌اندازیم به سوی تاریک بشر، به جرایم و جنایت‌ها و قتل‌ها و غارت‌ها. اما نکته‌ی کنجکاوی‌برانگیز ماجرا این است که، خیلی وقت‌ها به جای اینکه از این کارها روگردان شویم و بدمان بیاید، جذبشان می‌شویم. دلمان می‌خواهد بیشتر ببینیم و حتی شاید هوس کنیم خودمان هم درگیر چنین زندگی پر خشونتی شویم.

بخشی از این جذابیت مرگبار، به تصویری برمی‌گردد که این فیلم‌ها و سریال‌ها از رئیس‌های مافیایی نشانمان می‌دهند. قدرت همیشه جذاب و خواستنی است. چه کسی بدش می‌آید شخصیتی کاریزماتیک داشته باشد و همه از او حساب ببرند؟ رئیس‌های مافیایی سمبل بی‌چون و چرای کاریزما و جذابیت هستند. آدم‌هایی که با چنگ و دندان جنگیده‌اند تا به جایگاه فعلی‌اشان برسند و اجازه نمی‌دهند کسی مقابلشان قد علم کند. کسانی که هوش، درایت، شجاعت و ریسک‌پذیری عجیبی دارند و در حد و حدودهای زندگی معمولی آدم‌های روزمره نمی‌گنجند.

۱. تونی سوپرانو در سریال سوپرانوز (The Sopranos)

جیمز گاندولفینی در نقش تونی سوپرانو

  • بازیگر: جیمز گاندولفینی

تونی سوپرانو هم یک پدر است، هم همسری که مدام خیانت می‌کند، هم یک رئیس مافیایی مقتدر و تیزهوش و مدبر. این رئیس مافیایی نیو جرزی شخصیت‌ چندلایه‌ و عمیقی دارد و یکی از واقعی‌ترین و ملموس‌ترین شخصیت‌های داستانی است که تا به حال خلق شده. او به معنای واقعی کلمه یک انسان است،‌ مردی که به دلایل گوناگون درگیر نوعی زندگی شده که نیازمند خشونت و قتل و خون‌ریزی است. نوع دیگری از زندگی را نمی‌شناسد و اگر هم سراغش برود، سلامت روانیش به هم می‌ریزد.

هیچ‌ بازیگری در کل عالم بشریت نمی‌توانست تونی سوپرانو را به خوبی جیمز گاندولفینی فقید بازی کند. گاندولفینی جوری نقش‌آفرینی کرده که با دیدن قسمت‌های گوناگون سریال سوپرانوز، واقعا باورتان می‌شود او تونی سوپرانو است. به حدی واقعی است که می‌توانید لمسش کنید، تمام حال و احوالش را حس کنید و درگیر دقایق زندگیش شوید.

در طول شش فصل تماشایی و هیجان‌انگیز (و حتی در جاهایی به‌شدت بامزه و خنده‌دار) سوپرانوز، تونی با دو خانواده‌ی متفاوت درگیر است. یکی خانواده‌ی شخصیش است (همسرش کارملا، دخترش مدو و پسرش ای جی) و دیگر خانواده‌ی مافیایی که رهبریش را به عهده گرفته.

گاندولفینی لایه‌های گوناگون ذهنی و روانی شخصیت تونی سوپرانو را با هنرمندی و مهارتی حیرت‌انگیز و خیره‌کننده به نمایش گذاشت. آنتونی سوپرانو هم خطرناک و تهدیدآمیز است، هم به‌شدت دوست‌داشتنی و حتی جاهای معصوم. وقتی در خانه‌اش است و سر یخچال می‌رود و چیزی برمی‌دارد و می‌خورد، یا وقتی با پسرش شوخی می‌کند و می‌خندد، یک مرد نازنین و خانواده‌دوست را می‌بینیم که هیچ دغدغه‌ای به جز زندگی آرام و گرمش ندارد. انگار نه انگار دقایقی قبل یک نفر را کشته یا دمار از روزگار کس دیگری در آورده. به خاطر همین است که تماشاگر نمی‌داند دقیقا چه حسی به این مرد داشته باشد و با چالشی عمیق و اخلاقی مواجه می‌شود.

۲. مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده (The Godfatger)

مایکل کورلئونه رئیس مافیایی

  • بازیگر: آل پاچینو

دهه‌ی ۷۰ میلادی دوران طلایی آل پاچینو بود. سال به سال در فیلم‌های مطرح و مهم و دیدنی و ماندگار بازی می‌کرد و شخصیت‌هایی فراموش‌نشدنی تقدیم سینمادوستان می‌کرد. از فرانک سرپیکو در فیلم «سرپیکو» (Serpico) گرفته تا سانی در «بعد از ظهر سگی» (Dog Day Afternoon). ولی مایکل کورلئونه در دو قسمت پدرخوانده ساخته‌ی فرانسیس فور کاپولا قضیه‌ای کاملا جداست. شخصیتی به‌غایت پیچیده، تأثیرگذار و حیرت‌انگیز که با نقش‌آفرینی درخشان یک آل پاچینوی جوان حیات پیدا کرد و در تاریخ سینما ماندگار شد.

مایکل کورلئونه هیچ‌وقت دلش نمی‌خواست وارد کسب‌وکار مافیایی خانواده‌اش شود، ولی چرخ روزگار جوری چرخید که او در موقعیت‌هایی چالشی قرار بگیرد و در نهایت مسؤولیت خطیر هدایت این خانواده روی دوش او گذاشته شد. کسی فکرش را نمی‌کرد مایکلی که همیشه از خشونت پرهیز می‌کرد و ترجیح می‌داد به جای درگیر شدن در ماجراهای خانوادگی، با دختر مورد علاقه‌اش وقت بگذراند، تبدیل به یک رئیس مافیایی بی‌رحم و سنگدل شود و هیولای درونش را آزاد کند. پاچینو در این دو فیلم با آرامشی تکان‌دهنده پیش می‌رود. حرکاتش حساب‌شده و حالات چهره‌اش دقیق است و با ظریف‌ترین حرکات ممکن، ترس و تهدیدی انکارنشدنی به مخاطب منتقل می‌کند.

مایکل کورلئونه با سکوت و آرامشش بیشتر از هر اقدام عملی دیگری ترس و وحشت ایجاد می‌کند. صورت سنگی و (ظاهرا) بی‌احساس او از هر شلیک گلوله‌ای مرگ‌بارتر است و هر کسی مقابلش می‌نشیند حساب کار دستش می‌آید. مایکل کورلئونه یک رئیس مافیایی معمولی نیست. مغزش مدام در حال کار کردن است و چندین قدم جلوتر را می‌بیند، حرکات دشمنانش را پیش‌بینی می‌کند و در لحظه تصمیماتی مهم و اساسی می‌گیرد. مایکل شبیه یک شطرنج‌باز ماهر عمل می‌کند، دقیق، باحوصله و خردمند.

۳. توماس شلبی در سریال پیکی بلایندرز (Peaky Blinders)

توماس شلبی در سریال پیکی بلایندرز

  • بازیگر: کیلین مورفی

وقتی از کاریزما و جذبه حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ یک رئیس مافیایی موفق و پرجذبه بیشتر از آنکه روی هیکل و قد و قدرت فیزیکی خودش اتکا کند، با قدرت ذهنی و تفکر جلو می‌رود. تامی شلبی از نظر ظاهری تهدید‌آمیز به نظر نمی‌رسد. نه فیزیک آن‌چنان قدرتمندی دارد و نه قد و قامت پرهیبتی. اما با نیروی ذهنی فوق‌العاده‌اش کاری می‌کند که امپراتوری‌ها هم فرو بریزند.

تامی شلبی مثل مایکل کورلئونه که همواره چند قدم جلوتر را می‌دید و حرکات دشمنانش را پیش‌بینی می‌کرد، ذهن تربیت‌شده و درخشانی برای مبارزه دارد و با مهارتی حیرت‌انگیز نقشه می‌کشد و آن‌ها را به اجرا در می‌آورد. البته برای داشتن چنین ذهن خلاق و هوشمندی، بهای گزافی هم می‌پردازد.

همیشه شنیده‌ایم که به آدم‌های بااستعداد می‌گویند بزرگ‌ترین دشمنشان، خودشان هستند. این نکته در مورد تامی شلبی به شکل دردناکی درست است. این مرد چنان با افکار پلید درونیش درگیر است که اگر لحظه‌ای از مبارزه دست بکشد و با خودش تنها شود، در گودالی مهیب و تمام‌نشدنی فرو خواهد رفت که هیچ راه خروجی ندارد. توماس شلبی آن‌قدر به مسیرش ادامه می‌دهد و آن‌قدر مبارزه می‌کند و دشمن‌های گوناگون را از سر راه برمی‌دارد تا بالاخره به رقیبی بر بخورد که از پسش بر نمی‌آید. تنها آن موقع است که دست از این جدال ازلی ابدی خواهد کشید تا شاید آرامشی را تجربه کند.

۴. دون ویتو کورلئونه در فیلم پدرخوانده

ویتو کورلئونه در پدرخوانده

  • بازیگر: مارلون براندو، رابرت دنیرو

دون کورلئونه چنان شخصیتی تأثیرگذار و بزرگی بود که تقریبا بلافاصله در فهرست بهترین گانگسترهای تاریخ سینما قرار گرفت. شکل و شمایل ویژه‌ی مارلون براندو و لحن خاص حرف زدنش جوری بود که فوری در ذهن همه ثبت شد و در یاد و خاطره‌ی سینمادوستان سراسر جهان به‌عنوان یکی از جذاب‌ترین و ماندگارترین رئیس‌های مافیایی ماند.

مارلون براندو بر خلاف نظر استودیو انتخاب شد (و بعد از اینکه لارنس اولیویه نقش را نپذیرفت) و نقش‌آفرینی بی‌نظیری به نمایش گذاشت و به اسکار پرماجرایی هم رسید. این رئیس مافیایی که علاقه‌ی خاصی به گربه داشت و خانواده و فرزندانش تمام زندگیش بودند، خیلی زود جایگاه ویژه‌ای در قلب تمام سینمادوستان پیدا کرد. براندو رنگ‌وبویی شکسپیری به این کاراکتر چندلایه و پیچیده اضافه کرد و معانی عمیق و گسترده‌ای به داستان جنایی پدرخوانده افزود.

دون کورلئونه همچون پادشاهی بزرگ و مقتدر است که همواره خونسردیش را حفظ می‌کند. حتی وقتی دستورات وحشتناک و تکان‌دهنده‌ای می‌دهد، با آرامش و متانتی عجیب حرف می‌زند و از تسلط او در حیرت می‌مانید. بیشتر شبیه شاه‌لیر است تا مکبث: پیر و کهنسال شده و می‌داند زمان زیادی برایش باقی نمانده، و از میراثی که برای فرزندانش به جا گذاشته هراسان است.

چیزی که باعث شده قسمت اول پدرخوانده چنین روح و گرما و پیچیدگی نادری داشته باشد، شخصیت دون ویتو کورلئونه است. او که از سالیان دراز زندگی پر از خشونت و درگیری خسته شده، با تمام وجودش می‌خواهد به این روند پایان دهد. همیشه تلاشش را می‌کند تا کم‌خشونت‌ترین راه حل ممکن را بیابد تا این سال‌های آخر عمرش را با تهدید و نگرانی کمتری سپری کند، و میراث کم‌خطرتری برای فرزندانش به جای بگذارد. افسوس که تلاش‌هایش نتیجه نمی‌دهد و اتفاق‌ها جوری رقم می‌خورند که هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد.

۵. تونی مونتانا در فیلم صورت‌زخمی (Scarface)

آل پاچینو در صورت‌زخمی

  • بازیگر: آل پاچینو

تونی مونتانا دقیقا نقطه‌ی مقابل مایکل کورلئونه است، چه از نظر شخصیت‌پردازی چه از نظر بازی و نقش‌آفرینی آل پاچینو. هر چقدر مایکل سعی می‌کرد کم‌ترین حس ممکن را بروز دهد و تمام افکارش را پشت صورتی سنگی پنهان کند، تونی مونتانا برعکس همه چیزش را رو و واضح جلو دید می‌گذارد. تونی مونتانا شخصیتی زخم‌خورده است که تمام زندگیش سرکوب شده، و حالا همه چیزش را فریاد می‌زند.

تونی مونتانا از کوبا به آمریکا آمده تا حقش را از زندگی بگیرد، و با تمام وجودش هم آن را می‌گیرد. او به دنبال فتح دنیاست و جاه‌طلبی ویران‌گری دارد. خیلی زود جایگاهی رفیع در کسب‌وکار خلاف به دست می‌آورد و تا قله‌ها پیش می‌رود، و همین جاه‌طلبی و روحیه و انرژی انفجاریش آخر سر کار دستش می‌دهد.

آل پاچینو خودش هم گفته که تونی مونتانا یکی از محبوب‌ترین نقش‌های عمرش است و همیشه آن را عزیز می‌دارد. او برای اینکه بدنش مناسب نقش تونی مونتانا شود و ورزیده و آماده به نظر برسد، با روبرتو دوران تمرین‌های سخت و فشرده‌ای ترتیب داد. روبرتو دوران بوکسوری ماهر بود و در مبارزات با چاقو هم سررشته داشت. به گفته‌ی پاچینو، تونی مونتانا یک شیر درنده درونش پنهان کرده بود و او با تمرین‌ها موفق شد این شیر را آزاد کند.

۶. ناکی تامپسون در سریال امپراتوری بوردواک (Boardwalk Empire)

استیو بوشمی در سریال امپراتوری بوردواک

  • بازیگر: استیو بوشمی

بیست و خرده‌ای سال پیش، استیو بوشمی نقش نوچه‌ها و آدم‌های زیر دست رئیس‌های مافیایی را بازی می‌کرد و کسی حدس نمی‌زد او روزی قرار است یکی از کاریزماتیک‌ترین و جذاب‌ترین رئیس‌های مافیایی را به تصویر بکشد. ترنس وینتر با ساختن سریال امپراتوری بوردواک که داستانش در دوران ممنوعیت الکل آمریکا می‌گذشت، کار غیرممکن را ممکن کرد.

در این سریال محصول شبکه‌ی HBO، بوشمی نقش ایناک تامپسون ملقب به ناکی تامپسون را بازی می‌کند. کسی که مثل خیلی از گانگسترهای پیش از خودش، مدام در تقلا و کشمکش است تا بین فعالیت‌های قانونی و اقدامات جنایتکارانه‌اش تعادل برقرار کند.

امپراتوری بوردواک ایده‌های جدید و بکر زیادی ندارد، ادعایی هم در این زمینه نداشته و نویسندگانش سعی کرده‌اند با فرمول‌های جواب‌پس‌داده جلو بروند. اما شخصیت ناکی و نقش‌آفرینی منحصربه‌فرد استیو بوشمی باعث شده تا این سریال جایگاه ویژه‌ای پیدا کند و در یادها بماند.

۷. فرانک کاستلو در فیلم رفتگان (The Departed)

فرانک کاستلو رئیس مافیایی

  • بازیگر: جک نیکلسون

جک نیکلسون در این فیلمِ شدیدا سرگرم‌کننده‌ی مارتین اسکورسیزی، نقش رئیس مافیایی روان‌پریش و مجنون و خطرناک اهل بوستون را بازی می‌کند. مردی خشن و وحشی که اشتهایی سیری‌ناپذیر برای کارهای دیوانه‌وار دارد. شخصیتی که انگار تمام‌وکمال برای جک نیکلسون نوشته شده و همان جنس از جنون و دیوانگی را دارد که نیکلسون را به خاطرش می‌شناسیم و دوستش داریم.

این فیلم پر است از غافلگیری و هیجان، و در هیاهوی شلوغ و پر از خونی که در پی بازی‌های جاسوسی دزد و پلیس ایجاد شده، فرانک کاستلو به شکل غریبی موقعیت‌های بامزه خلق می‌کند. او هم‌زمان مثل یک هیولای توقف‌ناپذیر لرزه بر اندام اطرافیانش و مخاطب می‌اندازد، و هم لحظات گروتسکی به وجود می‌آورد که ما را به خنده می‌اندازد. هیچ‌وقت نمی‌توانید پیش‌بینی کنید فرانک کاستلو قرار است چه حرکتی انجام دهد، و همین به‌شدت ترسناکش کرده. ممکن است همان لحظه که با شما نشسته و بگو و بخند می‌کند، ناگهان سر نفر بغل دستی‌اتان را از تنش جدا کند و جلو صورتتان بگیرد.

به خاطر همین ویژگی‌های غیرمتعارف، تعدادی از بهترین لحظات و صحنه‌های فیلم رفتگان با حضور جک نیکلسون شکل گرفته و کسانی که فیلم را دیده‌اند، معمولا آن را با همین صحنه‌ها به یاد می‌آورند. جک نیکلسون کاری کرده که فرانک کاستلو را هرگز فراموش نکنیم چون یکی از به‌یادماندنی‌ترین رئیس‌های مافیایی سینما را به تصویر کشیده.

۸. جنین کودی در فیلم قلمرو حیوانات (Animal Kingdom)

فیلم قلمرو حیوانات

  • بازیگر: جکی ویور

اینکه جکی ویور تا قبل از سال ۲۰۱۲ در فیلم‌های هالیوودی ظاهر نشده بود، خودش یک جرم بزرگ است. ویور دهه‌های متمادی در سینمای استرالیا خوش درخشیده بود و برای همین تعجبی نداشت که با فیلمی ساخته‌ی هم‌وطن‌هایش سر زبان‌ها بیاید و در هالیوود دیده شود.

ویور در این فیلم نقش جنین کودی ملقب به اسمورف را بازی می‌کند، سرپرست خانواده‌ای از سارقین مسلح. او در ابتدای ماجرا زنی به‌شدت مهربان و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد، ولی هر چه داستان جلوتر می‌رود و با بخش‌های پنهان شخصیتش آشنا می‌شویم، در می‌یابیم که او پلیدترین و بدذات‌ترین آدم بین این خانواده است و کارهایی می‌کند که فکرش را هم نمی‌کنیم. این افشای تدریجی شخصیت اسمورف، یکی از لذت‌بخش‌ترین مؤلفه‌های داستان قلمرو حیوانات است.

هم‌زمان که خانواده و سبک زندگی اسمورف لحظه به لحظه بیشتر فرو می‌پاشد و مرگ‌های دردناک یکی پس از دیگری رخ می‌دهند، او از شخصیت تاریک و دیوانه‌وارش پرده بر می‌دارد و مخاطب با یکی از خطرناک‌ترین رئیس‌های مافیایی سینما مواجه می‌شود. ویور تمام این احساسات پیچیده را با هنرمندی تمام به نمایش گذاشته. در ظاهر هنوز هم همان مادر مهربان و دوست‌داشتنی است و تمام اقدامات حیرت‌انگیز و وحشتناکش را هم با همین ظاهر انجام می‌دهد. برای همین وقتی به نقطه‌ی اوج فیلم می‌رسیم حسابی جا می‌خوریم و غافلگیر می‌شویم.

جکی ویور به خاطر نقش‌آفرینی بی‌نظیرش در این فیلم جایزه‌های متعددی گرفت و نامزدی‌های بی‌شماری هم دریافت کرد، که نشان‌دهنده‌ی عمق اثرگذاری و مهارت اوست.

۹. لیل زی در فیلم شهر خدا (City of God)

فیلم شهر خدا

  • بازیگر: لیناردو فیرمینو

شهر خدا یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های سینماست که انرژی دیوانه‌واری دارد و بعد از تماشایش حس می‌کنید ضربه‌ی سنگینی خورده‌اید. اما در کنار این‌ها، به خاطر نمایش تصویری واقعی و ملموس از زندگی جنایتکاران هم معروف شده. تصویری بدون اغراق که از احساسات‌گرایی‌های رایج به دور است و تلخی و سیاهیش تا مدت‌ها با تماشاگر می‌ماند.

گانگسترهای این فیلم تعدادی مرد جوان مستأصل و درمانده هستند که عطش و نیازشان به دیده شدن و احترام دیدن، آن‌ها را کور کرده و به هر دری می‌زنند که یک نفر را الگوی خودشان بکنند. آن‌ها حاضرند برای رسیدن به این اهدافشان، هر چیزی را فدا کنند، حتی ابتدایی‌ترین رفتارهای انسانی و اخلاقی را. این قضیه بیشتر از همه خودش را در شخصیت لیل زی نشان می‌دهد. یک دلال مواد روان‌پریش و دگرآزار که از تماشای تقلا و دست و پا زدن‌های قربانی‌هایش زیر تفنگ،‌ لذت می‌برد.

در این فیلم خبری از زندگی خوش آب و رنگ گانگسترها نیست. بر عکس خیلی دیگر از فیلم‌های مافیایی که سعی می‌کنند تصویری تجملاتی و جذاب از این جنس زندگی به نمایش بگذارند، در شهر خدا با واقعیت عریان جنایت روبه‌رو می‌شویم و همین ما را تکان می‌دهد.

۱۰. هارولد شاند در فیلم جمعه خوب طولانی (The Long Good Friday)

فیلم جمعه خوب طولانی

  • بازیگر: باب هاسکینز

این فیلم درخشان جان مکنزی که محصول سال ۱۹۸۰ است، هنوز هم یکی از بهترین فیلم‌های گانگستری بریتانیایی به حساب می‌آید که روی خیلی از آثار بعد از خودش تأثیر گذاشته.

هارولد شاند یکی از گانگسترهای لندن است که می‌خواهد کسب‌وکارش را قانونی کند. او می‌خواهد آخرین جنایت بزرگش را انجام دهد و بعد سراغ کارهای قانونی برود، اما با دشمنی ناشناس مواجه می‌شود (که احتمالا ارتش آزادی‌بخش ایرلند است). دشمنی که باعث می‌شود مافیای آمریکا از توافق با او کنار بکشد و شاند دست خالی باقی می‌ماند. حالا مجبور است امپراتوری در حال فروپاشیش را به هر جان کندنی هست حفظ کند.

با دیدن این فیلم به تصویری کلی از جو اجتماعی-سیاسی آن دوره دست پیدا می‌کنید، و شاند دقیقا از جنس همان آد‌م‌های است که در این مقطع زمانی به‌خصوص فرصت بروز و ظهور پیدا می‌کردند. اما مضامین سیاسی به کنار، این فیلم یک تریلر خوش‌ساخت و تماشایی و درگیرکننده هم هست و هاسکینز در آن عالی ظاهر شده. شاند از یک طرف دلش می‌خواهد تبدیل به جنتلمنی باآبرو و مطیع قانون شود، و از طرفی دیگر یک جانی خلافکار درونش پنهان شده، و هاسکینز به بهترین شکل ممکن این تضاد و جدال درونی را به نمایش گذاشته.

۱۱. مارسلوس والاس در فیلم پالپ فیکشن (Pulp Fiction)

مارسلوس والاس رئیس مافیایی پالپ فیکشن

  • بازیگر: وینگ ریمز

«گور بابای غرور. غرور فقط آدم رو اذیت می‌کنه. هیچ کمکی نمی‌کنه.» این نقل قول از مارسلوس والاس، رئیس مافیایی مقتدر و خطرناک فیلم پالپ فیکشن است. شخصیتی که یکی از بی‌شمار مهره‌های داستان پر پیچ و خم پالپ فیکشن است و در جایی نقشی اساسی پیدا می‌کند.

وینگ ریمز مارسلوس والاس را با لطافت و آرامشی عجیب بازی کرده، نوعی از آرامش که در تضاد با شخصیتش است. شمرده و واضح صحبت می‌کند و مکث‌های طولانی بین جملاتش دارد، و با این حال جذبه‌اش همه را به وحشت می‌اندازد. مارسلوس والاس بر خلاف دیگر شخصیت‌های پرحرف پالپ فیکشن، خیلی کم صحبت می‌کند و بیشتر با سکوتش پیش می‌رود.

تا پیش از فصل پایانی و آن صحنه‌ی معروف، ما روی دیگر مارسلوس والاس را نمی‌بینیم. بعد از اتفاق‌های فاجعه‌بار زیر زمین آن مغازه، مارسلوس والاسی که آوازه‌اش را شنیده بودیم هم‌زمان فرو می‌پاشد و از نو متولد می‌شود. رینگ ریمز نیازی ندیده که ابهت شخصیتش را توی چشم مخاطب فرو کند و با اغراق پیش برود. برعکس همیشه حساب‌شده کار می‌کند و همان کاراکتری را که ساخته، ذره ذره به تصویر می‌کشد.

مارسلوس والاس در پالپ فیکشن حضور کوتاهی دارد (هر چند مدام در موردش حرف می‌زنند و روی اکثر بخش‌های داستان سایه انداخته) ولی در همان حضور کوتاهش، تأثیر خودش را می‌گذارد و جذب رفتار و منش او می‌شویم.

۱۲. لئو اوبانون در فیلم تقاطع میلر (Miller’s Crossing)

فیلم تقاطع میلر

  • بازیگر: آلبرت فینی

تفاوت هرکول پوآرو، کارآگاه خوش‌مشرب و سبیلو و معروف با لئو اوبانون از زمین تا آسمان است، اما آلبرت فینی بازیگر ماهر و بی‌نظیری بود و از پس هر دو مدل نقش بر می‌آمد.

فینی در فیلم تقاطع میلر نقش یک رئیس مافیایی ایرلندی آمریکایی را بازی می‌کند و ظرافت و مهارتی درخشان صرف نقشش کرده. مدل بازی او شبیه فیلم‌های گانگستری دهه‌ی ۲۰ میلادی است. لئو اوبانون درگیر یک جنگ قدرت با رئیس مافیای ایتالیایی آمریکایی‌ها یعنی جانی کاسپر است. در میان این جنگ، مرد دست راست اوبانون یعنی تام (گابریل بیرن) با دوست‌دختر او رابطه دارد و از سوی دیگر با کاسپر نشست و برخاست می‌کند. اوبانون هم با جنگی خونین درگیر است، و هم از سوی دیگر مشکلات و بحران‌هایی اخلاقی برایش پیش آمده.

۱۳. ال سورنجن در سریال ددوود (Deadwood)

سریال ددوود

  • بازیگر: ایان مک‌شین

ال سورنجن به معنی واقعی کلمه یکی از ماندگارترین و بی‌رحم‌ترین شخصیت‌های شرور تاریخ سینماست. این ضدقهرمان با وجود تمام نقشه‌های پلیدی که می‌کشد و قتل‌های خشونت‌باری که مرتکب می‌شود، شخصیتی واقعا دوست‌داشتنی و جذاب است و خیلی از مخاطبان ددوود، این سریال را به خاطر او می‌دیدند.

سورنجن مالک جِم است، فاحشه‌خانه و بار اصلی شهر ددوود. او بیشتر ساعت‌های روزش را (و همچنین بیشتر زمان سریال را) در دفترش که طبقه‌ی بالای جِم است می‌گذراند. جایی که از بالکنش روی تمام شهر اشراف دارد و تمام فعالیت‌های قانونی و غیرقانونی را زیر نظر می‌گیرد. این مرد مهارت عجیبی در حل (یا خلق) بحران‌های گوناگون دارد. به‌ویژه زمان‌هایی که با کلانتر سث بولاک (تیموتی اولیفانت) رو در رو می‌شود. برخوردهای سورنجن و کلانتر از جذاب‌ترین بخش‌های کل سریال است و ما در این موقعیت‌ها می‌توانیم اوج هوش و درایت سورنجن را ببینیم. ایان مک‌شین هم در همین موقعیت‌ها و رو در رویی‌هاست که بهترین نقش‌آفرینی‌هایش را به نمایش می‌گذارد و مهارتش را به رخ می‌کشد.

۱۴. وینچنزو کوکوتی در فیلم داستان عاشقانه‌ واقعی (True Romance)

کریستوفر واکن در نقش یک رئیس مافیایی

  • بازیگر: کریستوفر واکن

با اینکه شخصیت وینچنزو کوکوتی تنها چند دقیقه در فیلم حضور دارد، نقش‌آفرینی کریستوفر واکن و صحنه‌ی درخشانی که تارانتینو برایش نوشته کاری کرده تا یک رئیس مافیایی به‌یادماندنی خلق شود.

وینچنزو کوکوتی به همراه تعدادی از نوچه‌هایش برای پیدا کردن کوکایین‌های مسروقه‌اشان، سراغ کلیفورد ورلی (دنیس هاپر) می‌آیند تا از او سراغ پسرش (کریستین اسلیتر) را بگیرند. کوکوتی می‌خواهد به جان ورلی بیفتد و با شکنجه از او حرف بکشد. همین‌جاست که دیالوگ‌های جذابی بین این دو رد و بدل می‌شود.

فضایی متشنج در صحنه جاری است، ولی ورلی با تسلطی مثال‌زدنی مقابل کوکوتی می‌نشیند و حرف‌های خطرناکی درباره‌ی رگ و ریشه‌ی او می‌زند و می‌گوید که او در واقع ایتالیایی نیست. واکن در ظاهر با خنده و لبخند به این حرف‌ها واکنش نشان می‌دهد. ولی هرچه می‌گذرد می‌فهمیم که سرنوشت دردناک و شومی در انتظار ورلی است. کریستوفر واکن با حضوری کوتاه اما تأثیرگذار، تبدیل به یکی از جذاب‌ترین بخش‌های این فیلم شد.

۱۵. آل کاپون در فیلم تسخیرناپذیران (The Untouchables)

  • بازیگر: رابرت دنیرو

رابرت دنیرو در نقش گانگسترهای ماندگار زیادی ظاهر شده. از «رفقای خوب» (Goodfellas) و پدرخوانده گرفته تا «روزی روزگاری در آمریکا» (Once Upon A Time In America). اما شاید ترسناک‌ترین و تأثیرگذارترین گانگستری که بازی کرده، آل کاپون بوده. یک رئیس مافیایی قدرتمند و مخوف که انگار از هیچ چیزی ترسی ندارد.

دنیرو می‌توانست آل کاپون را هم مثل دیگر گانگسترهایی که بازی کرد، به نمایش بگذارد، ولی او تصمیم گرفت ویژگی‌های متفاوتی به آن ببخشد. آل کاپون شبیه یک سیاستمدار زبده رفتار می‌کند. تصویری که در رسانه‌ها از خودش به نمایش می‌گذارد، مدل رفتارش جلو عموم و حرف‌ها و شعارهایش، شبیه کسی نیست که برای گذران زندگی کارهای جنایی می‌کند.

آل کاپون اعتمادبه‌نفس فوق‌العاده‌ای داشت و همیشه حس می‌کرد هرگز دست کسی به او نخواهد رسید. برای همین شبیه خلافکارها رفتار نمی‌کرد و به جای اینکه در سایه‌ها پنهان شود و به چشم نیاید، مدام خودش را به نمایش می‌گذاشت تا به بقیه این باور را القا کند که هیچ کار خطایی از او سر نزده.

دنیرو به قدری آل کاپون را خوب و درخشان از آب در آورده که با تماشای فیلم مدام حسرت می‌خوریم که چرا او زمان بیشتری در داستان حضور نداشت.

۱۶. ریکو در فیلم سزار کوچک (Little Caesar)

فیلم سزار کوچک

  • بازیگر: ادوارد جی رابینسون

چهره‌ی ادوارد جی رابینسون شبیه پسربچه‌های شاد و خوشحال بود و کسی را نمی‌ترساند. ولی وقتی در سزار کوچک بازی کرد و یکی از مهم‌ترین نقش‌های کارنامه‌اش را رقم زد، همه فهمیدند که او می‌تواند هراس‌ناک و تهدیدآمیز هم باشد.

در این فیلم گانگستری کلاسیک ساخته‌ی مروین لروی که سال ۱۹۳۱ اکران شد،  رابینسون نقش ریکو را بازی می‌کند. یک رئیس مافیایی اهل شیکاگو که به‌زودی کنترل بخش شمالی شهر را کاملا به دست خواهد گرفت و قدرتش رو به افزایش است. داگلاس فیربنکس هم در کنار رابینسون نقش جو را بازی می‌کند، رفیق قدیمی ریکو که فقط دوست دارد برقصد! ولی ریکو نمی‌گذارد او از زندگی جنایتکارانه خارج شود.

سزار کوچک یکی از اولین فیلم‌های جنایی دوران ناطق سینماست و روی آینده‌ی هنری و حرفه‌ای رابینسون تأثیر مهمی گذاشت (طی سال‌های بعد از اکران فیلم، او را در نقش‌های مشابه بسیاری به کار گرفتند). علاوه بر این، فیلم‌های زیادی از سزار کوچک الهام گرفتند و مسیر ژانر جنایی بعد از این فیلم دچار تغییرات مهمی شد. خیلی از شخصیت‌های مافیایی که بعدها روی پرده‌ی سینما آمدند، با الهام از کاراکتر رابینسون در همین فیلم خلق شدند و گفتار و رفتارشان متأثر از او بود.

۱۷. یوشیو یاماموری در فیلم نبردهای بدون افتخار و انسانیت (Battles Without Honor And Humanity)

  • بازیگر: نوبو کانیکو

اکثرا می‌گویند این فیلم به‌شدت از پدرخوانده الهام گرفته (هر چند پدرخوانده تنها یک سال قبل این فیلم اکران شد). به هر روی، نبردهای بدون افتخار و انسانیت به‌عنوان اولین فیلم یاکوزای مدرن سینما شناخته می‌شود. پیش از سری فیلم‌های نبرد (که طی دو سال بعد از اکران اولین قسمتش چهار دنباله برایش ساخته شد) تصویر متفاوتی از یاکوزا در سینمای ژاپن می‌دیدیم. اعضایش را افراد اصول‌گرایی نشان می‌دادند که به قوانین و قواعدی متأثر از سامورایی‌ها پایبند بودند.

اما در این فیلم می‌دیدیم که وفاداری و قواعد اخلاقی در بین یاکوزاها هیچ ارزشی ندارد، و خیانت و دور زدن مبنای کارشان است. یوشیو یاماموری، رهبر گروه جنایتکاری که قهرمان فیلم هیرونو (بونتا سوگاوارا) عضوشان می‌شود، یک رئیس مافیایی غیرمتعارف است. نه اهل ظرافت و کارهای پردقت است و نه شخصیت باحال و جذابی دارد، فقط یک آدم دو روی درمانده است که با آدم‌فروشی و لو دادن رفقایش به این جایگاه رسیده. یک رئیس مافیایی منفور و خودخواه و فرصت‌طلب.

در اولین سکانس فیلم نبرد، تصاویری از بمباران اتمی هیروشیما می‌بینیم. فیلم می‌خواهد به ما بگوید اگر شرافت و صداقتی هم در ژاپن بود،‌ با همان انفجار اتمی نیست و نابود شد و الان فقط خلافکاران دودره‌باز و غیرقابل اعتماد باقی مانده‌اند.

۱۸. استرینگر بل و مارلو استنفیلد در سریال شنود (The Wire)

سریال شنود

  • بازیگر: ادریس البا، جیمی هکتور

سریال شنود ابعاد و جوانب متنوع و بسیاری دارد و صرفا یک داستان جنایی نیست، ولی تصویری که از فقر و توزیع مواد مخدر در بدترین محله‌های بالتیمور نشان می‌دهد هنوز هم تکان‌دهنده و تأثیرگذار است. دو تن از شخصیت‌های سریال که درگیر جنگ شهری بالتیمور بودند و روح تلخ و تاریک آنجا را نشان می‌دادند، استرینگر بل (ادریس البا) و مارلو استنفیلد (جیمی هکتور) بودند، و ما می‌خواهیم در مورد همین دو نفر حرف بزنیم.

به خاطر اینکه دو شخصیت در زمان‌ها و مقاطع متفاوتی از سریال ظاهر می‌شوند، هر دوی آن‌ها را در یک بخش آورده‌ایم. استرینگر آدمی یک‌دهنده و عمل‌گراست، یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر که جاه‌طلبی‌های سیاسی دارد و در ظهور و اوج‌گیری سازمان جنایی مخوفی که طی فصل‌های اول تا سوم می‌دیدیم، نقشی اساسی ایفا می‌کند. او با تمام وجودش می‌خواهد به کسب‌وکاری که همه چیزش غیرقانونی است، پوششی قانونی ببخشد، اما انگار حواسش نیست چنین کسب‌وکارهای خطرناک و مرگباری نیازمند چه اقداماتی هستند.

اما استنفیلد شخصیت کاملا متفاوتی دارد. مثل یک مار دسیسه‌چینی می‌کند، بی‌رحم و سنگ‌دل است و از احساسات انسانی هیچ بویی نبرده. به چشمانش که نگاه کنید هیچ‌ چیزی به جز عطش کور و سیری‌ناپذیر برای کسب سود و احترام بیشتر نمی‌بینید، سود و احترامی که حاضر است برای به دست آوردنشان هر اقدامی بکند.

۱۹. فرانک لوکاس در فیلم گانگستر آمریکایی (American Gangster)

دنزل واشنگتن در نقش یک رئیس مافیایی

  • بازیگر: دنزل واشنگتن

این فیلم ریدلی اسکات کمی شلوغ و پرماجراست و شاید بعضی‌ها را خسته کند، ولی داستانی درگیرکننده و تأثیرگذار از فرانک لوکاس روایت می‌کند که واقعا از تماشایش لذت خواهید برد. لوکاس یکی از بزرگ‌ترین دلال‌های هروئین در تاریخ آمریکا بود و استیو زیلیان فیلم‌نامه‌ای دقیق و حساب‌شده برایش نوشته.

در کنار دنزل واشنگتن، راسل کرو را داریم که نقش پلیسی را بازی می‌کند که می خواهد امپراتوری فرانک لوکاس را از بین ببرد و او را پشت میله‌های زندان بیندازد. اما هر کسی که فیلم را دیده، می‌داند که دنزل واشنگتن تمام صحنه‌ها را مال خود کرده و با مهارت و تسلطی خیره‌کننده، یکی از بهترین رئیس‌های مافیایی سینما را به نمایش گذاشته.

اکثر رئیس‌های مافیایی که در این فهرست دیدیم در زمان‌هایی که کنترل خودشان را از دست می‌دهند، به خشونت روی می‌آورند. اما فرانک لوکاس شبیه همه نیست و یک رئیس مافیایی عادی به حساب نمی‌آید، حتی اگر سراغ کارهای خشونت‌آمیز می‌رود، تمام حرکاتش حساب‌شده است. وقتی یکی از رقبایش را در روز روشن می‌کشد، کارش از روی خشونت و عصبیت نیست، چند قدم جلوتر را هم می‌بیند و می‌داند بعد از این ماجرا چه اتفاق‌های رخ خواهد داد. به خاطر همین تمام کارهایش را با برنامه‌ریزی دقیق اجرا می‌کند.

۲۰. وی در سریال نارنجی مُد جدید است (Orange Is The New Black)

سریال نارنجی مُد جدید است

  • بازیگر: لورین توسان

در فصل دوم این سریال موفق و محبوب نتفلیکس، با یک ضدقهرمان جدید آشنا می‌شدیم که خیلی زود جایش را در بین جذاب‌ترین شخصیت‌های سریال باز می‌کرد و با حضورش خون تازه‌ای به رگ‌های داستان جاری می‌شد: وی با بازی لورین توسان.

وی یکی از قدیمی‌ترین زندانیان لیچ‌فیلد است که مدتی آزاد شده بود و حالا دوباره به زندان برگشته. زنی حقه‌باز و دسیسه‌چین که به عقاید ماکیاولی باور دارد و هیچ‌کس جلودارش نیست. وی شاید یک رئیس مافیایی با تعریف معمولش نباشد، ولی قدرتمند و اغواگر است و هیچ‌کس جرئت مقابله با او را ندارد.

اما با وجود تمام این قابلیت‌ها، وی می‌داند که وقت زیادی ندارد. می‌داند دوران اوجش به‌زودی پایان خواهد یافت و برای همین مستأصل و درمانده شده و به هر دری می‌زند تا در این روزهای آخر قدرتمند بودنش، حسابی از همه زهر چشم بگیرد. این ویژگی او باعث شده تا هم شخصیتی به‌شدت خطرناک باشد، و هم تراژیک و غم‌بار.

 

 

منبع : IndieWire
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه