ارسال به دیگران پرینت

در گفت‌وگو با نویسنده و کارگردان افغانستانی نمایش «تابوت» مطرح شد:

سناتور حسینی: طالبان عوض نمی‌شوند؛ ذات‌شان همان است که بود

سناتور حسینی، نویسنده، کارگردان و بازیگر افغانستانی‌، می‌گوید تاریخ ثابت کرده است که طالبان چگونه آدم‌هایی هستند؛ کسانی که ذات‌شان همان است که بود و عوض نمی‌شوند. حسینی از دخترعمه کلاس هشتمش مثال می‌زند که طالبان اجازه ادامه تحصیل را از او گرفته و گفته‌اند دختران فقط می‌توانند تا کلاس هفتم درس بخوانند.

سناتور حسینی: طالبان عوض نمی‌شوند؛ ذات‌شان همان است که بود

«تابوت» نام نمایشی است به نویسندگی و کارگردانی سناتور حسینی، کارگردان جوان افغانستانی‌الاصلِ متولدِ گرمسارِ سمنان که این روزها در سالنِ صنوبرِ پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است. حسینی که اجرای تئاتر خیابانی در استان سمنان را در کارنامه دارد، به قول خودش این بار خواسته است تلخیِ بی‌پایان نشسته از مهاجرت در جان هم‌وطنان افغانستانی‌اش را در محیطی بزرگ‌تر به سمع‌ونظر شهروندان ایران برساند.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگویی است با او که می‌گوید هرچند علی‌رغم متولد ایران بودن، برای تمدید هرباره اوراق هویتی‌اش زجر بسیار می‌کشد و حتی سیم‌کارتی که از طریق آن با ما صحبت می‌کند نیز به نام خودش نیست اما خدا را شاکر است که دوستانی ایرانی دارد که مال او را چون مال خود می‌دانند و همان‌قدر که در حفظ منافع خود می‌کوشند، در حق او نیز چنیند.

سناتور حسینی: طالبان عوض نمی‌شوند؛ ذات‌شان همان است که بود

صحنه‌ای از نمایش «تابوت» به نویسندگی و کارگردانی سناتور حسینی 

می‌دانیم که نمایش «تابوت» به داستان مهاجران افغانستانی و تلخی بی‌پایانِ نشسته در جان آن‌ها می‌پردازد. آیا می‌توان گفت ایده اولیه‌ برگرفته از حقایق پیرامون‌ خودتان بود؟   

بله. ایده نمایش «تابوت» زاییده تخیل من نیست. چرا؟ چون من این درد را چشیده‌ام و «تابوت» خودِ واقعیت است. من این درد را لمس کرده‌ام.

پیش از این دو یا سه کار خیابانی نوشته بودم که در گرمسار، استان سمنان اجرا شد و با خود فکر کردم این بار به تهران بیایم و آن‌چه را می‌خواهم بگویم در محیطی بزرگتر به سمع‌ونظر هم‌وطنانم برسانم و بگویم که مهاجرت با چه تلخی‌ها و سختی‌هایی همراه است. تلخی‌ها و سختی‌هایی که من، اقوام و دیگر اهالی افغانستان رنج‌کشیده آن هستیم. پسرعمه‌ام، عمویم، بسیاری از دوستانم و خودم که این رنج را در سال ۱۳۸۳ چشیدم. در آن سال ما به افغانستان رفتیم اما به این دلیل که در ایران به دنیا آمده و در این محیط بزرگ شده بودم با آن‌جا اخت نشدم و یک سال بعد در ۱۳۸۴ به ایران برگشتیم و این برگشت متاسفانه از راه قاچاق صورت گرفت. تمام فامیل و آشنایان ما در افغانستان هستند و در واقع جز پدر و مادرم کسی را در ایران ندارم.

به عنوان یک هنرمند افغانستانی‌الاصل در مسیر کار حرفه‌ای‌تان در ایران تا به حال با مانعی مواجه شده‌اید؟  

بله، «تابوت» اولین اجرای صحنه‌ای من است و پیش از آن تنها اجرای خیابانی را تجربه کرده بودم. خدا را شکر می‌کنم که هر کس وارد وادی هنر می‌شود به واسطه ذهن باز و روشنش از درک و فهم بالایی برخوردار است و شاید به همین علت است که تا به حال نه تنها کسی سنگی جلوی پای من نینداخته است که هر کمکی هم از دست‌شان برمی‌آمده در حقم انجام داده‌اند و این را صادقانه می‌گویم و از تک‌تک‌شان صمیمانه سپاسگزارم.

ورودتان به مسیر هنر و دنیای تئاتر چگونه اتفاق افتاد؟

من کلاس چهارم دبستان بودم و برای تئاتری که در مدرسه اجرا می‌شد از سوی یکی از معلم‌هایم به نام آقای بختیاری پیشنهاد بازی گرفتم اما متاسفانه آن‌قدر خجالتی و کم‌رو بودم که گفتم نمی‌آیم. او اصرار کرد و من سرانجام پذیرفتم و آن‌جا بود که او گفت تو فقط و فقط به درد بازیگری می‌خوری.

ذات طالبان عوض نشده است. الان در دانشگاه میان دانشجویان دختر و پسر پرده حجابی کشیده‌اند و به دختران دانش‌آموز هم گفته‌اند بیش از کلاس هفتم درس نخوانند. این‌ها که در شروع کارشان این‌گونه رفتار می‌کنند، معلوم است در ادامه چه خواهند کرد

این جمله ملکه ذهن من شد تا زمانی که به سن نوجوانی رسیدم. خاطرم هست یک روز در گرمسار همین‌طور که در خیابان راه می‌رفتم یک برگه روی زمین دیدم که بر آن نوشته شده بود «آموزش بازیگری توسط محسن اسماعیلی». این برگه را که دیدم تصور کردم یک چک سفید امضا دیده‌ام، بَرَش داشتم، تماس گرفتم و فردا در کلاس‌شان حاضر شدم. با دیدن آن فضا با خود گفتم این‌جا مال من است و زندگی من همین‌جا شکل خواهد گرفت. این اتفاق سال ۱۳۸۹ رخ داد و حرکت در مسیری که در آن گام گذاشتم تا امروز ادامه داشته است.

گفتید که در مسیر کار حرفه‌ای‌تان در ایران با مشکلی مواجه نشده‌اید، در مسیر زندگی شخصی و به عنوان مثال پروسه اخذ و تمدید اوراق هویتی چه‌طور؟  

نمی‌دانم گفتن آن‌چه می‌خواهم بگویم خوب است یا نه و به ضررم تمام می‌شود یا خیر اما متاسفانه هم من و هم تک‌تک افغانستانی‌ها در این زمینه سختی بسیار کشیده‌ایم. به عنوان مثال مالکیت سیم‌کارتی که اکنون شما با آن تماس گرفته‌اید به من تعلق ندارد و به نام دوستم است. ماشینی که من سوار می‌شوم نه به نام خودم که باز هم به نام دوستم است و اگرچه خودم از این امکان برخوردار نیستم که مالکیت چیزی را بر عهده داشته باشم، اما باز خدا را شکر می‌کنم که دوستانی دارم که مال من را مانند مال خود می‌بینند و همان‌قدر که حفاظت از دارایی خودشان برای‌شان اهمیت دارد، حفظ دارایی من نیز برای‌شان مهم است.

«تابوت» نه زاییده تخیلم که آینه درد مهاجرت خودم هست؛ دردی که من در سال ۱۳۸۳ کشیدم. در آن سال به افغانستان رفتیم اما به این دلیل که در ایران به دنیا آمده بودم، با آن‌جا اخت نشدم و یک سال بعد به ایران برگشتیم که از راه قاچاق بود 

من بابت مدرک شناسایی و تمدید هرباره آن، زجر کشیده و تحقیر شده‌ام اما تحمل کرده‌ام و وقتی کتاب‌های هانا آرنت و اتفاقاتی را که برای یهودیان رخ داده است، می‌خوانم با خود می‌گویم نه، اوضاع ما خوب است و به خود تلنگر می‌زنم که زیاده‌خواه نباش و بابت آن‌چه هست شاکر باش. این را صادقانه می‌گویم.

هم‌زمانی اجرای «تابوت» با آن‌چه این روزها در افغانستان می‌گذرد، موجب گزیدن انگشت است. با این شرایط چگونه کنار آمدید و چه‌طور خود را راضی به اجرا کردید؟

زبان از گفتن قاصر است و من ابدا انتظار رخ‌دادن این هم‌زمانی را نداشتم. شاید باورتان نشود و تاکید می‌کنم که نمی‌خواهم مظلوم‌نمایی کنم و دل کسی را به درد بیاورم اما هنگامی که در پلاتو با شش بازیگرم که سه نفرشان به علاوه خودم که در «تابوت» بازی هم می‌کنم، افغانستانی هستیم و دو نفر ایرانی، در حال تمرین بودیم هر شش نفرمان اشک می‌ریختیم و واقعا به نقطه‌ای رسیده بودیم که می‌خواستیم از اجرا انصراف دهیم.

آن روزها، بارها و بارها به وضعیت این روزهای افغانستان فکر کردیم و با خود گفتیم واقعا درست است که ما در چنین شرایطی روی صحنه برویم؟! و در حالی که هم‌وطنان‌مان در رنج و عذاب‌اند ما روی صحنه تشویق شویم؟! اما در نهایت با خود کنار آمدیم و از خود پرسیدیم تا کِی گریه و زاری و شیون؟! بس است و باید برخواست و کاری کرد.

سناتور حسینی: طالبان عوض نمی‌شوند؛ ذات‌شان همان است که بود

صحنه‌ای از نمایش «تابوت» که از ۱۰ تا ۲۲ شهریور در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا می‌شود

با توجه به تجربه شخصی‌تان گمان می‌کنید طالبان در عمل به آن‌چه در حرف می‌گوید؛ پایبند خواهد ماند؟

 تاریخ به ما ثابت کرده است که طالبان چگونه آدم‌هایی هستند. پدر من در جوانی‌اش علیه طالبان جنگیده است و می‌گوید این‌ها ذات‌شان همان است که بود و عوض نمی‌شوند. مثلا دخترعمه من دبیرستانی و کلاس هشتم است، اما به او اجازه نداده‌اند به تحصیلش ادامه دهد و گفته‌اند دختران فقط می‌توانند تا کلاس هفتم درس بخواهند.

از این‌که می‌بینم هنرمندان ایرانی، در صفحات اینستاگرام‌شان مطالبی می‌گذارند و با مردم افغانستان هم‌دردی می‌کنند قوت قلب بسیار می‌گیرم

اخیرا هم عکس‌هایی منتشر شده است که در دانشگاه میان دانشجویان دختر و پسر پرده حجابی کشیده‌اند تا یکدیگر را نبینند و من نمی‌دانم این‌ها که در شروع کارشان این‌گونه رفتار می‌کنند در ادامه و هنگامی که قدرت را به صورت کامل به دست بگیرند، چه خواهند کرد.

باید اشاره کنم که من از این‌که می‌بینم هنرمندان ایرانی مانند جناب آقایان حمیدرضا آذرنگ، پرویز پرستویی و بسیاری دیگر در صفحات اینستاگرام‌شان مطالبی می‌گذارند و با مردم افغانستان هم‌دردی می‌کنند قوت قلب بسیار می‌گیرم و تک‌تک‌شان را دوست دارم که این‌قدر ما را دوست دارند. این احساس دوسویه است و مرزبندی‌های جغرافیایی نمی‌توانند این احساس را کم‌رنگ کنند.

در این چند شب که از اجرای‌تان گذشته است، از ۱۰ شهریور تاکنون، واکنش مخاطبان چگونه بوده است؟

خدا را شکر. با توجه به شیوع ویروس منحوس کرونا که ما را بیچاره کرده است در هر شب اجرا ۳۰، ۴۰ تماشاگر داشته‌ایم و بابت حضورشان خوشحالیم.

منبع : خبر آنلاین
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه