ارسال به دیگران پرینت

روح ققنوس‌وارِ جامعۀ ایرانی

بزرگ‌ترین امیدم جامعۀ ایرانی است. یا بهتر است بگویم: اگر یک امید داشته باشم، جامعۀ ایرانی است. شاید کسی انتظار نداشته باشد بتوان جامعۀ ایرانی را ستود. گاه عمق و ابعاد سرخوردگی‌ها به حدی می‌رسد که جامعۀ ایرانی مقصر نابسامانی‌ها معرفی می‌شود و آماج ناسزا قرار می‌گیرد. اما اگر جامعۀ ایرانی را «در طول» ببینیم و با خودش بسنجیم و اگر تصورات مدرنیته‌ستیز و روستادوستانه را کنار بگذاریم، درمی‌یابیم جامعۀ ایرانی تحولات بزرگی را پشت سر گذاشته است و می‌گذارد. در یک کلام، در میان همۀ چیزهایی که در نیم قرن گذشته تغییر کرده است، دگرگون‌شده‌ترین مؤلفۀ ایرانی جامعۀ ایران است.

روح ققنوس‌وارِ جامعۀ ایرانی

بزرگ‌ترین امیدم جامعۀ ایرانی است. یا بهتر است بگویم: اگر یک امید داشته باشم، جامعۀ ایرانی است. شاید کسی انتظار نداشته باشد بتوان جامعۀ ایرانی را ستود. گاه عمق و ابعاد سرخوردگی‌ها به حدی می‌رسد که جامعۀ ایرانی مقصر نابسامانی‌ها معرفی می‌شود و آماج ناسزا قرار می‌گیرد. اما اگر جامعۀ ایرانی را «در طول» ببینیم و با خودش بسنجیم و اگر تصورات مدرنیته‌ستیز و روستادوستانه را کنار بگذاریم، درمی‌یابیم جامعۀ ایرانی تحولات بزرگی را پشت سر گذاشته است و می‌گذارد. در یک کلام، در میان همۀ چیزهایی که در نیم قرن گذشته تغییر کرده است، دگرگون‌شده‌ترین مؤلفۀ ایرانی جامعۀ ایران است.

جامعۀ ایرانی از بسیاری جنبه‌ها به درختی چنان تناور و بلندبالا تبدیل شده که دیگر نمی‌توان آن را در گلدان و گلخانه نگاه داشت. در این میان آنچه این تحولات بزرگ را رقم زده است، یکی چرخش نسل‌ها و دیگری افزایش تجربیات است. البته مفهوم «نسل» را باید دقیق تعریف کرد و امیدوارم نقایص ساختاری این نوشتار را نادیده بگیرید، زیرا در چنین نوشتۀ کوتاهی مجالی برای تعاریف جزئی نیست. بیایید چند واقعیت کلان را یادآوری کنیم:

۱. تفاوتی عظیم میان نسلی است که تنها اقلیتی از آن‌ها دیپلمه بودند و نسلی که درصد بسیار بالایی از آن‌ها تحصیلات عالی دارند (این افسانه را که دیپلم قدیم چه دُر گرانی بود و دیپلم امروز ناچیز است، فراموش کنید. آدمیزاد در دوازده سال حد مشخصی می‌تواند یاد بگیرد، مگر این‌که به معبد شائولین برود).

۲. تفاوت عظیم و عمیقی میان نسلی است که زن‌ها و دخترانش حتی برای مدرسه رفتن با محدودیت روبرویند و نسلی که دخترانش بخش بزرگی از جامعۀ تحصیل‌کرده و بخش چشمگیری از نیروی کار را تشکیل می‌دهند.

۳. میان نسلی که خانواده‌هایش اغلب حداقل سه فرزند دارند و نسلی که عموماً تک‌فرزندند، هیچ شباهتی وجود ندارد.

این‌ها نمونه‌هایی بارز و کلان از تغییراتی است که میان دهه‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ و امروز وجود دارد. این تغییرات چنان گسترده، عمیق و گونه‌گون است که اصلاً نمی‌توان آن‌ها را برشمرد. همین تغییرات اساسی باعث شده جامعۀ ایرانی دائم و پرشتاب در حال تغییر باشد و در نتیجه بتوان به جامعۀ ایرانی دل بست. همۀ این‌ها بدیهی است و این تغییرات بر کسی پوشیده نیست؛ اما آنچه گاه از نظر دور می‌ماند نتایج مردم‌شناختی آن است. در چنین جامعۀ دگردیسنده‌ای جزء و کل ــ فرد و جامعه ــ همدیگر را متقابلاً تغییر می‌دهند. این دگردیسی ویژگی‌های انسان ایرانی را کاملاً عوض می‌کند و از او فردی می‌سازد که تفاوت‌های میان‌نسلی بارزی را در خود نمایان می‌سازد.

فردگرایی، عقل‌باوری و اندام‌گرایی از جمله بزرگ‌ترین نتایج این دگردیسی اجتماعی است. فردگرایی باعث نوعی تکثرگرایی در جامعۀ ایرانی شده است که مانند آن شاید هیچ‌گاه در ایران و کشورهای اطرافش وجود نداشته است، ضمن این‌که این تکثرگرایی بیش‌ترین و بی‌سابقه‌ترین رواداری ممکن را پدید آورده است. عقل‌باوری باعث شده است که عقل مرجع اصلی زیستِ فرد باشد (ضمن آگاهی از نقایص آن) و مراجع سنتی دیگر، از مراجع پدرسالار تا مراجع معنوی، افول کنند و همین به ویژه سکولاریسم را به قاعدۀ جامعه کشانده است (در حالی که سکولاریسم پیش‌تر صرفاً در بخشی از نخبگان نفوذ داشت). و در نهایت مدرن‌ترین ویژگی این جامعه اندام‌گرایی و جسمانیت‌باوری است که باعث شده است «بدن» و نوعی «کیش جسمانی» وارد زندگی ایرانی شود که این خود را در جاهای مختلف بروز می‌دهد: از لذت‌گرایی، جنسیت‌آگاهی و تفریح‌طلبی تا ورود عناصر اندامی در هویت‌یابی.

این‌ها فقط پاره‌ای از تغییرات کلانی است که در جامعۀ ایرانی رخ داده و باعث شده است «جوهر و ذات» جامعه متحول شود. یکی از بارزترین نتایج این تغییر رفتاری است که برای مثال نسل‌های متأخرِ پدران و مادران (۲۵ تا ۴۵ ساله) با فرزندان خود دارند، در مقایسه با رفتاری که پدران و مادرانِ چند نسل‌ پیش‌تر با فرزندانشان داشتند. شاید یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای معنوی ما همین بود که فهمیدیم نسل‌های بعد (به عبارتی فرزندان) پادو، گوشت‌دم‌توپ و وردست نسل‌های قبل نیستند، بلکه هر نسل باید فدایی و جاده‌صاف‌کن نسل بعد باشد ــ نه سرکوبگر آن! به همین دلیل عموم والدین امروزی نه تنها سرکوبگر نیستند، بلکه با همان اصول «فردباوری، عقل‌باوری و اندام‌گرایی» زمینه‌ساز شکوفایی نسل بعدی خودند.

حال آسوده‌خاطر می‌توان به چنین جامعه‌ای دل بست… هیچ سیاست تنگ‌نظرانه‌ای نمی‌تواند این روح را تخریب کند. این جامعه با آن‌که امروز در کشاکش با دنیای سیاست به نوعی «جامعۀ بحران» تبدیل شده است، اما ارزش‌های مدرن را در خود پرورانده و با نیروی انسانیِ دگردیسیده‌اش آینده را خواهد ساخت، هر سدی را خواهد شکست و ققنوس‌وار پرخواهد کشید…

تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی

 

 

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه