ارسال به دیگران پرینت

آزاده نامداری را خدا رحمت کند، به هم گیر ندهید| روایتی از علاقه آزاده نامداری به فیلم و سینما

آزاده نامداری را خدا رحمت کند، به هم گیر ندهید. روایتی از علاقه آزاده نامداری به فیلم و سینما را پوریا ذوالفقاری در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده است.او معتقد است می توان همزمان از مرگ آزاده نامداری اندوهگین بود و از رفتارهای تزویرگونه اش ناراحت، می‌توان این هر دو احساس را باهم داشت. درکش نباید دشوار باشد...

آزاده نامداری را خدا رحمت کند، به هم گیر ندهید| روایتی از علاقه آزاده نامداری به فیلم و سینما

آزاده نامداری را خدا رحمت کند، به هم گیر ندهید. روایتی از علاقه آزاده نامداری به فیلم و سینما را پوریا ذوالفقاری در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده است.او معتقد است می توان همزمان از مرگ آزاده نامداری اندوهگین بود و از رفتارهای تزویرگونه اش ناراحت، می‌توان این هر دو احساس را باهم داشت. درکش نباید دشوار باشد...

پوریا ذوالفقاری درباره‌ی آزاده نامداری در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

همزمان با اکران مارمولک و اوج گرفتن محبوبیت پرویز پرستویی، یک روز نوشته‌هایی به در و دیوار دانشگاه شهیدبهشتی زدند که علاقمندان، صبح فلان روز جمعه برای حضور در فیلمی با بازی پرستویی در دانشکدهٔ حقوق حاضر شوند. روز موعود به همراه دوستی عازم محل فیلمبرداری شدیم، ولی جز یک سینه موبیل پارک شده در مقابل دانشکدهٔ حقوق هیچ نشانه‌ای از فیلم و سینما ندیدیم. دو دختر زودتر از ما رسیده و آن سوتر زیر سایهٔ درختی نشسته بودند. سلام و علیک و پرسش و صحبتی و. دانشجوی مدیریت بودند. یکی شان آزاده نامداری بود..

یادم نیست که او هم با ما سر کلاس پرویز پرستویی نشست یا شد یکی از دانشجویان ایستاده در راهرو و که تیموریان از کنارشان می‌گذشت و به سمت کلاس می‌دوید. اما یادم هست وقتی دستیار مجیدی، زنده یاد بهزاد رفیعی ناگهان به من اشاره کرد که به بچه‌ها بگو بیایند و سر کلاس بنشینند و من هم طبقه پایین رفتم و به شوخی گفتم کلاس شروع شده، نامداری با خنده برخاست و با سرعت پیش آمد؛ و همین تصویرش ماند در ذهنم و دوسال بعد که تلویزین را روشن کردم و در «تازه ها» دیدمش حتی نیاز نبود به حافظه فشار بیاورم. خودش بود. یکی از همان دو دختری که آن صبح زود، زودتر از همه و به عشق سینما حتما، خود را به دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی رسانده بود تا یکی از دانشجویان بید مجنون باشد..

از دیشب کسانی می‌کوشند منتقدان به رفتار ریاکارانه ٔ نامداری را در مرگش مقصر بدانند. حرف پوچی ست. انتهای زندگی همه مرگ است و با این منطق باید در‌های نقد را بست. تازه نامداری یکی دوماه پس ازآن بلوا در پی ایست قلبی یا خودکشی، مرگ را در آغوش نکشیده که بگوییم فشار آن جنجال‌ها را تاب نیاورده است. چندسال گذشته و ده‌ها اتفاق در زندگی شخصی و کاری اش افتاده که نمی‌دانیم و دلیل مرگ او هم هنوز مشخص نیست.

من از همان انتقاد کنندگانم. تضاد آن رفتار نامداری با ادعاهایش مصداق تزویر بود. چنان که استدلال‌های عجیبش در مصاحبه با مونا برزویی (ترانه سرا) برای باج دادن به سانسورچیان هم نشان داد سمت نادرستی ایستاده است. من به این رفتارهایش منتقد بودم و هستم. همزمان از مرگش اندوهگینم. می‌توان این هر دو احساس را باهم داشت. درکش نباید دشوار باشد...

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه