ارسال به دیگران پرینت

اخلاق همه‌گیری: زندگی یا کیفیت زندگی؟

شکوفایی انسان ارزش جنگیدن دارد

اخلاق همه‌گیری: زندگی یا کیفیت زندگی؟

 

انجی هابز . ترجمه: علی اخوت

بیماری همه‌گیر چند انتخاب اخلاقی سخت را پیش‌روی ما قرار داده است: سلامتی یا آزادی؟ زندگی یا معیشت؟ بیشترین فایده برای بیشترین افراد یا حقوق فردی؟ نسل‌های فعلی یا آینده؟ با اندکی تأمل، برخی از این انتخاب‌های ظاهرا سرراست مبهم‌تر به نظر می‌آیند: مثلا آنها که سنگ آزادی را به سینه می‌زنند باید بپذیرند که اگر ماسک و فاصله‌گذاری اجتماعی را نادیده بگیرند آزادی افراد آسیب‌پذیر را برای بیرون‌رفتن از خانه محدود خواهند کرد، همین‌طور کسانی که طرف سلامتی‌ را می‌گیرند باید بدانند که بدون بازکردن اقتصاد پولی برای پرداخت هزینه‌های مراقبت وجود نخواهد داشت. با این اوصاف، اینها دوراهی‌هایی اغلب واقعی‌اند و ریشه‌شان به سخت‌ترین انتخابی برمی‌گردد که کمتر درباره آن بحث شده: وقتی یک همه‌گیری اتفاق می‌افتد، هدف اصلی دولت‌ها و سایر ارگان‌ها و افراد باید محافظت از زندگی باشد یا کیفیت زندگی، یعنی همان «زندگی خوب»؟

با وجود محدودیت‌های شدیدی که اکثر ما امسال برای محافظت از زندگی‌مان پذیرفتیم، من معتقدم بیشتر ما هدف اصلی‌مان را کیفیت زندگی عنوان می‌کنیم. فرضا اگر دولت به ما بگوید: «تا ابد در خانه خود محبوس بمانید، ما غذا، لباس و سایر اقلام ضروری را دم در خانه‌تان می‌آوریم و بدین ترتیب هرگز سرما نخواهید خورد، چه رسد به کووید 19»، باز‌هم فکر نمی‌کنم بسیاری از ما قبول کنیم. ما نه‌فقط زندگی بلکه زندگی‌ای می‌خواهیم که ارزش زیستن داشته باشد.

تأکید بر شکوفایی به‌معنای خودخواهی نیست. از نظر تاریخی، شکوفایی (مفهومی که ریشه در افلاطون و ارسطو دارد)، بر‌حسب تحقق شکل‌های مختلف توانایی– فکری، عاطفی، ذهنی و فیزیکی- تصور شده است و این تحقق به نوبه خود به مثابه به‌کارگرفتن فضیلت‌های مختلف تصور شده است. من بی‌شک می‌خواهم عمل مراقبت و دلسوزی را در هر مفهوم فردی یا جمعی از شکوفایی بگنجانم. قراردادن کیفیت زندگی و نه خود زندگی به‌عنوان هدف نهایی به این معنا نیست که اجازه دهیم ویروس بی هیچ نظارتی وارد مکان‌های مراقبت از بیماران یا کل جامعه شود. مردم مرده نمی‌توانند شکوفا شوند. در چند ماه اول همه‌گیری، دولت باید امکانات خود را با هدف کنترل و کاهش شیوع به کار برد. اما همچنین باید برنامه مشخصی برای رونق جامعه در نظر بگیرد و آن را به‌روشنی اعلام کند. اگر سیستم‌های مؤثر تست و ردیابی وجود داشته باشد، می‌تواند به کار بازشدن محتاطانه اقتصاد، برخی آموزش‌های رودررو و سپس بازگشت به فعالیت‌های لذت‌بخش بیاید.

شکوفایی جمعی لزوما به معنی این محاسبه فایده‌گرایانه نیست که تعداد کسانی که زندگی شکوفا دارند از تعداد کسانی که زندگی شکوفا ندارند، بیشتر باشد (هرچند می‌توان از این مفهوم به این شکل استفاده کرد: «بیشترین شکوفایی برای بیشترین افراد» به‌جای «بیشترین فایده» بنتام). ولی در ضمن باید صادقانه اذعان کرد که اگر بخواهیم جامعه‌ای شکوفا داشته باشیم، ممکن است برخی افراد از کووید 19 بمیرند، افرادی که شاید در غیر این صورت زنده می‌ماندند- هرچند زندگی‌های دیگری هم از خطر فقر یا خودکشی نجات خواهند یافت.

در واقع چندین سال است که گام‌هایی در راستای «زندگی خوب» برداشته شده. شاخص «سنوات عمر بر اساس کیفیت زندگی» (QALYs) به تصمیم‌گیری درباره نحوه درمان بیمار کمک می‌کند، اگرچه در این مورد منظور از «کیفیت» اساسا سلامت جسمی است، در‌حالی‌که «شکوفایی» معمولا اشاره به مفهوم غنی‌تری از یک زندگی کامل دارد.

تخصیص منابع پزشکی با این دید که در صورت انجام درمان، یک شخص می‌تواند چند سال انتظار زندگی شکوفا (یا سالم) داشته باشد به این معنی نیست که زندگی او از زندگی دیگری ارزشمندتر است، فقط این نکته مطرح است که همه باید به اندازه‌ای که علوم پزشکی اجازه می‌‎دهد به این سال‌های شکوفایی دسترسی برابر داشته باشند.

با‌این‌حال، از نظر تاریخی ثابت شده که برداشت‌های مختلف از شکوفایی نیز بسیار مشکل‌آفرین بوده‌اند و باید نسبت به خطرات آن هوشیار باشیم. چه کسی تصمیم می‌گیرد که شکوفایی (یا در واقع سلامتی) شامل چه عواملی است و چه افرادی باید قادر به دستیابی به آن باشند؟ اگر مسئولان تصمیم‌گیرنده باشند با خطر پدرسالاری مواجهیم، حتی اگر این مسئولان مهربان باشند. این مفهوم اگر به دست سیاست‌مداران، پزشکان و دانشمندان بدطینت بیفتد می‌تواند به سمت چیزی بسیار تیره‌وتار منحرف شود. آیا در این زمینه می‌توان به استقلال رسید؟ در مورد شاخص «سنوات عمر بر اساس کیفیت زندگی»، پزشکان سعی می‌کنند دیدگاه‌های ذهنی بیماران را تشخیص دهند، و از سال 2011 مرکز آمار ملی هر‌ساله پرسش‌نامه‌هایی را برای نظرسنجی تندرستی ارسال می‌کند. اما پزشکان نمی‌توانند با بیمارانی که بیهوش‌اند یا از نظر روانی دچار نقص جدی‌اند مشورت کنند‌ و مرکز آمار ملی پرسش‌نامه‌ها را فقط به خانه‌های شخصی ارسال می‌کند: با کسانی که در بیمارستان یا خانه‌های سالمندان‌اند مشورت نمی‌شود، حتی اگر آنها به اندازه کافی مناسب پاسخ‌گویی باشند (و از بسیاری گروه‌های دیگر، مانند افراد بی‌خانمان، یا کسانی که در بازداشتگاه‌ها یا زندان‌ها هستند نیز نظرسنجی نمی‌شود).

دولتی که با یک همه‌گیری روبه‌رو می‌شود، البته وقت اضافی - حداقل در ابتدا - برای ارسال پرسش‌نامه ندارد؛ و حتی اگر این کار را بکند، نمی‌تواند از پاسخ‌ها به اجماع درباره تصور واحدی از زندگی خوب برسد. اما ممکن است بر سر این نکته مهم توافق حاصل شود (همان‌طور که رالز و دیگران اشاره کرده‎اند): ما می‌خواهیم در جامعه‌ای زندگی کنیم که تا جای ممکن بتوانیم برداشت‌های فردی خود را از زندگی خوب در واقعیت محقق کنیم. می‌خواهیم در جامعه‌ای زندگی کنیم که موسیقی زنده، تئاتر و حضور در مسابقات ورزشی برای علاقه‌مندان به آن مهیا باشد؛ جامعه‌ای که در آن غذاخوردن، نوشیدن و فعالیت دسته‌جمعی امکان‌پذیر باشد؛ و بتوانیم سفر کنیم و در جوامع دیگر سیاحت کنیم و با مردم ملت‌های دیگر دوست شویم. و این بدان معنی است که دولت باید به چنین بخش‌هایی برای عبور از بحران کمک کند. تصمیمات بلندمدت جامعه‌ای که می‌خواهد از بیماری همه‌گیر خلاص شود، همیشه باید به اطلاع برسد. به هنرمندان نباید صرفا توصیه کرد که دنبال کار دیگری بگردند، یا در فضای مجازی اجرا بگذارند. فقط دولت‌ها نیستند که این مسئولیت را بر عهده دارند. سازمان‌های غیردولتی، گروه‌های محلی، شهروندان منفرد - همه باید فکر کنیم که برای حفظ بخش‌هایی که ما را قادر می‌سازد نه‌تنها زنده بمانیم بلکه شکوفا شویم، چه کاری می‌توانیم انجام دهیم. از جمله بازی‌های یک بیماری همه‌گیر اینکه در میان همه سردرگمی‌ها چند چیز واضح‌تر می‌شوند: یکی از این موارد انتخاب‌های اخلاقی است که با آن مواجه می‌شویم، و شاید بیش از همه، چیزی که فکر می‌کنیم، دولت‌ها و زندگی خودمان به خاطر آن وجود دارند.

منبع: prospectmagazine

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه