۵۵آنلاین :
ابوالحسن داودی کارگردان فیلم «هزارپا» که این روزها بر پرده سینماهاست از شرایط ساخت فیلم کمدی گفت و از اینکه چرا 18 سال بعد از «نان عشق موتور 1000» فیلم کمدی نساخته است و این روزها با چه دغدغهای فیلم کمدی ساخته و همچنین از دغدغههای صنفی و برخی حاشیههای سینما سخن گفت.متن گفتوگوی ایسنا با ابوالحسن داودی را در ذیل میخوانید:
شما یک مقطع طولانی بعد از ساخت فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰» تاکنون، فیلم کمدی نساختید؛ این در حالی است که در سالهای اخیر گیشه سینمای ایران را فیلمهای کمدی داغ کردهاند، چرا بعد از ساخت فیلمهایی چون «تقاطع»،«زادبوم» و «رخدیوانه» دوباره سراغ ساخت فیلم کمدی رفتید؟
بعداز ساخت و نمایش موفقیتآمیز فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰»، موقعیت ویژهای برایم بهوجود آمد. طبق عادت سینمای ایران که سینمایی محتاط و دست به دهان است و دائما دنبال کارهای امتحان پس داده است پیشنهادات زیادی برای تهیه و سرمایهگذاری به من شد. اما دو عامل باعث شد که درمقابل این جریان مقاومت کنم و تا هجده سال بعد هم فیلم کمدی نساختم. دلیل اولش این بود که برایم مسجل شده بود این طی دوباره مسیر در کوران موفقیت یک کار، رفتن به قهقرا و سرسرهای است که فیلمساز برای سقوط خودش انتخاب میکند. خوابیدن در باد موافق کارِ به اصطلاح به سامان رسیده،چه از نظر ارتباط با مردم و فروش و چه از نظر جلب توجه منتقدان و جشنوارهها، باعث میشود که ناخودآگاه در فیلمساز غروری ایجاد شود که احساس کند این کار را به اندازه کافی بلد است و نیازی به تجربههای جدید ندارد. دراین زمینه به یقین رسیدهام که این شرایط زمینه سقوطی خواهد بود که دیگر فیلمساز نمیتواند از تاس لغزنده آن خارج شود.
یعنی این اتفاق باعث به تکرار رسیدن فیلمساز میشود؟
بله، خودش را به تکرار و قهقرا میکشاند، یعنی وقتی شما کاری را انجام میدهید و دوباره همان را تکرار میکنید، ناخودآگاه به طرف سطحینگری سوق داده میشوید. چون فکر میکنید کار را بلدید بنابراین سادهانگارانهتر به آن میپردازید. اینها باعث میشود که فیلمساز با نزول کاری روبهرو شود و بهتدریج و عملا به فیلمسازی تبدیل شود که دورانش به اتمام رسیده و موقعیتش بهگونهای میشود که حتی امکان برگشت به موفقیتهای قبلی را ار دست بدهد.دلیل دومی که باعث شد صادقانه در برابر این جریان مقاومت کنم، این واقعیت بود که اصولا شروع کارم در سینمای کمدی خیلی تصادفی شروع شده بود. یعنی از ابتدا هم ژانر موردعلاقه خودم و آن سبکی که اشتیاق تجربه و تداومش را داشتم، فاصله بسیار زیادی با سینمای کمدی داشت. در آن زمان ترجیح میدادم بهخاطر بخشی از تحصیلاتم که جامعهشناسی بود، در زمینه ژانرهای ملودرام و اجتماعی فعالیت کنم، اما در فیلم «سفر جادویی» به شکل کاملا تصادفی وارد طرحی شدم که اگر به حالت عادی میخواستم تصمیمگیری کنم، هیچگاه وارد آن نمیشدم. بنابراین موفقیتی که در «سفر جادویی» به وجود آمد و بعد هم در فیلم «جیببرها به بهشت نمیروند» و «من زمین را دوست دارم» ادامه پیدا کرد، ناخودآگاه مرا بهعنوان یک فیلمساز کمدی، به جامعه هنری شناساند.به یقین بزرگترین تجربهای که به کمکم آمد، شکست سختی بود که در فیلم «بوی خوش زندگی» خوردم! یک فیلم کمدی خیلی سخت و پر از گرفتاری و مسائل پشت صحنه که اصلا آن طوری که میخواستم درنیامد و شکست بدی نیز در ارتباط با مردم و گیشه سینما خورد، اما تجربه بسیاری برای من به وجود آورد و این تجربه همانی بود که گفتم و اینکه چگونه موفقیت یک فیلمساز، بدون مراقبت از خودش، میتواند باعث نزول او شود.بحث دیگری که برایم خیلی اهمیت داشت، این بود که اصولا در سینمای ایران، ژانر کمدی کمبهاترین و کمارزشترین سبک فیلمسازی به لحاظ اعتبار بود و هنوز هم هست. یعنی ناخودآگاه در ذهن همه مسئولان و سینماگران به این شکل درآمده که سطحیترین و دمدستترین شکل سینما، کمدی است. در طول این سالها پیشرفتهایی در عرصه فیلمسازی تجربی و فیلمهای مخاطبپسند ایجاد شده بود، اما سینمای کمدی کمترین پیشرفت را به لحاظ کیفیت پیدا کرده بود و در واقع به نوعی جا افتاده بود که سطح خواست مردم همین است و برای سرمایهگذاران این بخش مسجل شده بود که باید روی کف سلیقه مردم سرمایهگذاری کنند و این چیزی بود که من بعد از آن فیلم شکست خورده، به شدت از آن پرهیز میکردم.بعد از «بوی خوش زندگی»، ترجیح دادم مدتی به سمت کمدی نروم. پیشنهاد فیلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» به شکلی کاملا تصادفی پیش آمد، بهگونهای که شکل اجرایی آن بیشتر شبیه به یک فیلم تجربی بود. یعنی فرصتی پیش آمد که من بتوانم یک فیلم تازه را در حیطهای جدید با مضامین روز جامعه تجربه کنم که در آن، هم زمینههای سیاسی و هم موضوعات اجتماعی با لحن جدیدی ارائه میشدند. استقبالی که از فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰» شد، همچنان تجربه ساخت فیلمی مثل «بوی خوش زندگی» را به شکل جدیتری جلوی چشمم قرار داد و آینه عبرت شد تا از حضور دوباره در این مسیر پرهیز کنم. بعد از آن نیز در اولین فرصت پیش آمده به سراغ سینمای اجتماعی رفتم و فیلم «تقاطع» را ساختم. و نیز «زادبوم» که جوانمرگ شد!، بعد از موفقیتهای فیلم «رخ دیوانه» طبق همان رسمی که در سینمای ایران وجود دارد، دوباره پیشنهاداتی برای ساخت فیلمهایی جوانانه، غیرخطی و اجتماعی به من شد که با قاطعیت بیشتری از آن پرهیز کردم.
برگردیم به فیلم «هزارپا»؛ برای اینکه به مخاطب بگویید کمدی متفاوتی ساختهاید، چه تدارکی چیدهاید، آیا تبلیغات رسانهای دارید؟
تاکنون تبلیغات تلویزیونی نداشتیم، اما سعی میکنیم که این امکان به وجود بیاید. در زمان شروع اکران فیلم خیلی از ابزار تبلیغاتی ما هنوز در سینماها نصب نشده بودند، البته تهیهکننده و مسئولان اجرایی بیشتر در این امر سهیم و مطلع هستند.
اکران افتتاحیه شما مانند دیگر افتتاحیههای فیلمهای سینمایی نبود. خیلی بزرگ و متفاوت از دیگر افتتاحیهها برگزار شد. این سبک از تبلیغات برای خیلیها تعجبانگیز بود، برگزاری افتتاحیه به این شکل به پخشکننده شما باز میشود یا خودتان این تصمیم را داشتید؟
همه فیلمها یک مراسم شناسایی یا افتتاحیه برگزار میکنند. «هزار پا» بهدلیل اینکه تبلیغات لازم را برای شناسانده شدن و مشخص کردن نوع مخاطبش پیش از اکران نداشت و همچنین در جشنواره فیلم فجر هم شرکت نکرده بود، ناشناختهتر بود. ایام جشنواره فیلمها با هم مقایسه میشوند و من هم احساس میکردم با وجود اینکه نسخه اولیه فیلمم آماده بود تا به جشنواره برسد، اما احساس کردم حضور در این رویداد برای این نوع فیلم(کمدی) مناسب نبود و میتوانست حواشی را برایش بهوجود آورد که به ضرر فیلم میشد. بههرحال من هم بعد از فیلم «زادبوم» مار گزیده شده بودم و نگران بودم اگر این فیلم را به جشنواره بدهم برایش سرنوشتی مشابه آن ایجاد شود.درباره برگزاری مراسم افتتاحیه هم میتوانم اضافه کنم که من معتقدم چنین مراسمی با وجود تماشاگر بالا میتواند بخش عمدهای از تبلیغات این فیلم را متحمل شود. براساس تجربه میتوان گفت که بهترین مُبلّغ فیلم خود تماشاگر است و هیچ تبلیغی نمیتواند به این اندازه موفق باشد. براساس تجربهای که در این زمینه پیدا کرده بودم احساس کردم این اثر پتانسیل لازم را دارد پس شاید نیازی به تبلیغات محیطی پیش از اکران فیلم نداشته باشد. البته که آنها نیز میتوانند تاثیر زیادی داشته باشند.
فیلمنامه «هزارپا» را سه نفر نوشتند، آیا این روند،کار شما را بهعنوان کارگردان سخت نکرد؟ و در واقع شما از کدام مرحله وارد این پروژه شدید؟
این سه نفر که نوشتن فیلمنامه را بر عهده داشتند قبلا هم با هم کار کرده بودند. شیوه آنها نیز به این شکل بود که من به همراه این سه نفر در جلسات حضور پیدا میکردیم اما در نهایت با یکی از آنها در تماس بودم.من بهعنوان کارگردان تصمیم گرفتم به شکل مستقیم بهعنوان یک فیلمنامهنویس وارد کار نشوم یا اینکه خودم فیلمنامه را ننویسم اما در عین حال نظارت کاملی بر آن داشته باشم. این اتفاق در فیلم «رخ دیوانه» افتاد و چیزهایی که من دوست داشتم را با جزئیات به فیلمنامهنویس منتقل میکردم. خوشبختانه این شرایط برای «هزارپا» نیز بهوجود آمد و فیلمنامه ابتدایی آن تغییرات فاحشی کرد و شخصیتهای زیادی حذف یا اضافه شدند.
اگر بخواهیم راجع به بازیگران این اثر صحبت کنیم اول از همه رضا عطاران است که از بازیگران شاخص کمدی است. بهنظر میآید شما هیچگزینه دیگری به غیراز رضا عطاران نداشتید، همچنین کنار هم قرار گرفتن جواد عزتی و رضا عطاران شرایط خوبی را برای این فیلم رقم زده است.
از ابتدا شخصیت مورد نظر من رضا عطاران بود. او یک ویژگی کاملا منحصر بهفرد دارد که آن را در شخص دیگری تاکنون پیدا نکردهام، او بهراحتی میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و در حین بازی حضور دوربین را حذف کند. این نکته برایم خیلی مهم بود که بازیگر بتواند با مخاطب این ارتباط راحت را برقرار کند. براساس تجربه شخصی، فکر میکردم اگر یک هماورد در مقابل او قرار بگیرد و براساس کلیشه این گونه فیلمها که قهرمان با یک وردست داستان را پیش میبرد، حضور چنین شخصی میتواند انرژی مضاعفی به قهرمان بدهد. البته در این فیلم نقش جواد عزتی چیزی بیشتر از یک وردست است و کاملا به یک چالش بین این دو نفر تبدیل شده است. در حین فیلمبرداری هر کدام سعی میکردند، هم بازیِ یکدیگر را کامل کنند و هم خودشان جنس بازیشان را بهتر کنند. در تجربه کاریام در این فیلم، ارتباط با این دو بازیگرراحتترین بخش بود زیرا هردو به هدف ذهنی من بسیار نزدیک بودند.
سارا بهرامی را بعد از دیدن فیلم «ایتالیا، ایتالیا» انتخاب کردید؟
نه سارا بهرامی را ابتدا خودم از نزدیک دیدم و بعد از بستن قرارداد برای بازی در این فیلم فرصت دیدن «ایتالیا، ایتالیا» حاصل شد. اما مدتی قبلتر فیلم «من دیگو مارادونا» بهرام توکلی را دیده بودم، در آنجا سارا بهرامی خصوصیاتی داشت و یک جور آشفتگی در بازی او دیده میشد که برایم دلچسب بود بنابراین احساس کردم او میتواند نقش یک شخصیت دوستداشتنی گاه نفرتانگیزِ را بازی کند.
انتخاب دیگر بازیگران با یک فراخوان انجام شد یا تک به تک افراد را انتخاب کردید؟
در این فیلم حدود ۳۸ بازیگر حضور داشتند. فیلمهایی از این دست بسیار به انتخاب بازیگرانش متکی است، حتی کسانی که کوچکترین نقشها را ایفا میکنند. زیرا هر کدام از آنها با بد انتخاب شدن، میتوانند به شدت سطح فیلم را پایین بیاورند و بهطور کلی فیلم را از ارزش بیندازند. بنابراین انتخاب تمام بازیگران به همان اندازه انتخاب رضا عطاران اهمیت داشتند و خودم بهشخصه در آن حضور داشتم و این مرحله از کار در این فیلم از تمام فیلمهای دیگرم برایم مهمتر بود.
بهعنوان کارگردان «هزارپا»، خطاب به مخاطبان چه چیزی میگویید تا تشویق شوند و پای تماشای فیلم شما بنشینند؟
بیشترین علاقه من در سینمای جهان به جنس سینمای بیلی وایلدر است. ویژگی نوع کمدی این سینما این است که قبل از اینکه فیلمساز بخواهد معنا و مفهومی را به تماشاگرش بفهماند، به یک شیرینی و فضای مفرح فکر میکند و سعی دارد به این شکل با مخاطب ارتباط برقرار کند. من هم سعی کردم به این شکل رفتار کنم و شرایطی را بهوجود بیاورم که تماشاچی دو ساعت در موقعیتی قرار بگیرد که از بحران عمیقی که او را فرا گرفته خارج شود و آن را فراموش کند، این حداقل کاری است که من میتوانستم برای مخاطب انجام دهم.
منبع : ارمان
دیدگاه تان را بنویسید