ارسال به دیگران پرینت

ادبیات داستانی؛ تصویری روشن از انسان ایرانی

گروه ادبیات و کتاب: یکی از مهم‌ترین گردهمایی‌های نویسنده‌ها و شاعران ایرانی برمی‌گردد به نیمه‌ دوم دهه پنجاه، که زیرعنوان شب‌های گوته برگزار شد: این شب‌ها از طرف کانون نویسندگان ایران، انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان و انستیتو گوته به مدت ده شب برگزار شد که شامل مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان بود

ادبیات داستانی؛ تصویری روشن از انسان ایرانی

۵۵آنلاین :

گروه ادبیات و کتاب: یکی از مهم‌ترین گردهمایی‌های نویسنده‌ها و شاعران ایرانی برمی‌گردد به نیمه‌ دوم دهه پنجاه، که زیرعنوان شب‌های گوته برگزار شد: این شب‌ها از طرف کانون نویسندگان ایران، انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان و انستیتو گوته به مدت ده شب برگزار شد که شامل مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان بود. شاید هرگز در تاریخ ادبیات ایران شاهد برگزاری چنین مراسمی نبودیم. هرچند در چهار دهه گذشته هم مراسم‌های اینچنینی از جمله شب‌های بخارا، شب‌های برج میلاد و... برگزار شد و همچنان می‌شود، اما هرگز آن طراوت و تازگی و استقبال شب‌های گوته تکرار نشد. به‌تازگی موسسه فرهنگی‌هنری «هفت‌اقلیم» دست به چنین ابتکاری زده و شب‌های نویسنده‌های ایرانی را کلید زده است: در این نشست‌ها که با عنوان «یک شب، یک نویسنده: گفتن از نوشتن و تجربه‌های دیگر» برگزار می‌شود، یک نویسنده ایرانی به میزبانی نویسنده‌ دیگری به گفت‌وگو درباره ادبیات داستانی ایران می‌نشیند و نویسنده‌ها از تجربه‌های نوشتنشان می‌گویند. آنچه در زیر می‌خوانید گزارشی است از شب‌های پنجم و ششم شب‌های نویسنده‌های ایرانی در موسه هفت‌اقلیم، که در روزهای آتی، گزارش دیگر این شب‌ها را نیز خواهید خواند.

شب علی خدایی

علی خدایی (متولد تهران، 1337) را با اصفهانش می‌شناسیم که در روایت‌هایش (عکاسی، نقاشی، فیلم، خاطره‌نویسی، اصفهان‌گردی و داستان‌نویسی) خودش را نشان می‌دهد؛ هرچند ناخواسته متولد تهران است، اما اصفهان برای او چنان تشخص، معنا و هویت‌ پیدا کرده، و فراتر از یک شهر باستانی که «نصف جهان»اش می‌خوانند رفته، که به‌عنوان شخصیتی زنده چون «زنده‌رود» با او و در او و در قصه‌ها و نوشته‌هایش جریان دارد، همین اصفهان است که آن‌طور که خودش می‌گوید «پوست» او شده؛ اصفهان و آدم‌هایش (از همان دهه پنجاه در کنار ابوالحسن نجفی، هوشنگ گلشیری، احمد میرعلایی، محمد حقوقی و دیگران) تا اصفهان و خیابان‌ها و محله‌هایش (از چهارباغ و میدان نقش جهان تا سی‌وسه‌پل و آمادگاه و...). اصفهان برای علی خدایی هرچند خانه دومش بوده است، اما بعد از مهاجرت به اصفهان، خانه اولش می‌شود؛ خانه‌ای که او خود را چنان وامدارش می‌داند که با اصفهان، او، خودش را پیدا کرده است: «علی خدایی» نویسنده‌ای است هرچند گزیده‌کار که از دهه هفتاد کارهایش را منتشر کرده، اما از دهه هشتاد تا امروز که حضور جدی او را به‌عنوان داور جوایز ادبی-جایزه ادبی اصفهان، جایزه گلشیری، جایزه هفت اقلیم، جایزه تهران، جایزه فرشته و...- می‌بینیم، از او شمایلی ساخته که می‌توان در آن تصویری روشن از ادبیات داستانی معاصر به دست آورد. «از میان شیشه، از میان مه»، «تمام زمستان مرا گرم کن» (برنده جایزه گلشیری و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات و یکی از دو مجموعه‌داستان‌ برگزیده دهه هشتاد به انتخاب مجله همشهری داستان)، «کتاب آذر» و «نزدیک داستان» از کارهای او است. آنچه می‌خوانید گزارش پنجمین شب از «یک شب، یک نویسنده» در موسسه هفت‌‌اقلیم به میزبانی سینا دادخواه منتقد ادبی و داستان‌نویس است که «یوسف‌آباد خیابان سی‌وسوم» و «شاهراه» از جمله کارهای او است.

اولین پرسش را از این سخن شما که «اصفهان شهر من است!» شروع می‌کنم. بالاخره تهران یا اصفهان؟ هیچ‌كدام یا هر دو؟

تهران تا شانزده سالگی مال من است، تهرانی كه شما دیگر نمی‌بینیدش و الان دنبالش می‌گردید. تهران برای من این شكلی است. به خاطر كار پدر به اصفهان كوچ كردیم. آنجا بزرگ شدم و دبیری پیدا كردم كه به من گفت می‌توانم بنویسم. نوشتن و عاشق‌شدن و اتفاق‌های خوب و رفتن به سر كار و اینكه احساس می‌كنی داری در سرزمین كهن زندگی می‌كنی، در اصفهان اتفاق افتاد.

در چند سالگی اولین داستانتان را نوشتید كه چاپ شده باشد؟

در سال 59 وقتی بیست‌ودو سالم بود و به دانشگاه می‌رفتم، ولی قبل از آن یك دریا داستان داشتم كه هیچ‌كدام داستان نبود!

چرا شخصیت بیشتر داستان‌های شما یك زن است؟

برای اینكه زن‌ها در زندگی من خیلی قدرتمند بودند؛ همه امكانات ما با تصمیم‌گیری زن‌ها انجام می‌شد. مادرم، فنیا، خواهرش، عمه‌هایم، همه شخصیت‌هایی قوی بودند.

كتابی دارید به اسم همسرتان «آذر». یکی دیگر از زن‌های قدرتمند در زندگی ادبی و شخصی شما.

بله «کتاب آذر». باید اعتراف کنم که بدون همسرم نمی‌توانم زندگی كنم، او در زندگی من نقش مهمی داشته و دارد. داستان‌های این کتاب برگرفته از علایق آدم‌هایی شبیه به من، آذر، فنیا یا دیگر آدم‌هایی كه در زندگی‌مان بودند و دو پسر و چند گربه است. حیوان‌ها آدم‌ها را به هم نزدیك می‌كنند. وقتی حیوانی داری می‌توانی شكل‌های مختلف عاطفه را ابراز كنی و اینها برای تو حركت و شكل‌های متفاوت می‌سازد كه خیلی جذاب و داستان‌ساز است.

با داشتن شغل ثابت و كار در آزمایشگاه چطور توانستید این تناسب را بین كارتان و داستان‌نویسی برقرار كنید؟

خیلی ساده! متاسفانه به‌دلیل اینكه اقتصادی نیستم زندگی خیلی معمولی و خوبی دارم كه البته خیلی لذت‌بخش است و از كاری كه می‌كنم خیلی لذت می‌برم. همان‌طور كه وقتی داستان می‌نویسم، لذت می‌برم. برای من این دو خیلی نزدیك به هم هستند. خیلی از یادداشت‌هایم را در آزمایشگاه نوشتم و خیلی كتاب‌ها را وقتی شیفت شب بودم، پشت یخچال آزمایشگاه خواندم. و كاری كه كردم این است كه در داستان اخیرم توانستم پزشكی را به داستانم اضافه كنم.

یکی از پایه‌های ثابت داوری جوایز ادبی شما هستید. به‌طوری که می‌توان گفت در بیشتر جوایز ادبی حضور دارید و این شاید کمک کرده که نسل جوان و آثارشان را به خوبی بشناسید. این از كجا نشأت می‌گیرد؟

شاید به‌دلیل اینكه داور جایزه گلشیری بودم در این سال‌ها هم برای دیگر جشنواره‌ها و جایزه‌ها دعوت می‌شدم. واقعیت این است كه من پیشنهاد نمی‌كردم كه انتخابم كنند، بلكه انتخاب می‌شدم. عمدتا من به وسیله كتاب و داستان به زمان خودم وصل می‌شوم؛ اگرچه هنوز داستان نویسنده‌های جدید شباهت‌های زیادی به یكدیگر دارد. یكی از این شباهت‌ها این است كه دخترها در داستان‌ها آزادانه‌تر صحبت می‌كنند و مجبور نیستند حس‌های خودشان را پنهان كنند. همچنین داستان‌هایی كه در دیگر شهرها نوشته می‌شود نیز شباهت‌های زیادی به یكدیگر دارد، این داستان‌ها، داستانی نیست كه باید نوشته شود، زیرا به‌روز نیستند و در اكثر آنها اتفاق مهمی نمی‌افتد.

فضای ناداستان را چطور می‌بینید؟ در این زمینه هم شما تجربه دارید.

من در رابطه با خودم می‌توانم بگویم كه در سال‌های اخیر هر شب به خیابان‌ها می‌روم و سعی می‌كنم نبض‌ها را به دست بیاورم. وقتی می‌نویسم حاصل نگاه‌كردن من است. این را هم بگویم که من اصلا لازم نیست چیزی بنویسم، بلكه دیده‌ها و شنیده‌ها را مرتب می‌كنم. مثلا وقتی داستان جدیدی می‌نویسم فورا با دوستان نویسنده‌ام تماس می‌گیرم و داستان را برایشان می‌خوانم، تا اینجای كار با من است. مهم این است كه من این كار را با لذت انجام می‌دهم؛ ممكن است كسانی داستانم را دوست داشته باشند و كسانی دوست نداشته باشند.

شب ابوتراب خسروی

ابوتراب خسروی (متولد 1335، فسا، شیراز) از نویسنده‌های تراز اول معاصر ایران است، که از همان دوران دبیرستان در سال‌های 48 و 49 که شاگرد هوشنگ گلشیری بوده، با حضور و تاثیر و تشویق او که به‌قول خودش نهال نازک دست‌های کودکی‌اش را با قلم پیوند زد، شروع کرد به نوشتن، و آثارش در طول این سال‌ها گویای حضور جدی اوست در ادبیات داستانی ایران. انتشار مجموعه‌داستان‌های «هاویه»، «دیوان سومنات» در سال‌های 70 و 77 و سپس انتشار سه‌گانه «اسفار کاتبان» (برنده جایزه مهرگان ادب به‌عنوان بهترین رمان سال 79)، «رود راوی» (بهترین رمان سال 82 از سوی بنیاد گلشیری) و «ملکان عذاب» (برنده جایزه جلال آل‌احمد به‌عنوان بهترین رمان سال 92) حضور او را تثبیت کرد. مجموعه‌داستان «کتاب ویران» (مجموعه‌داستان برگزیده سال 88 از بنیاد گلشیری) و «آواز پر جبرئیل» (نشر گمان) و یک کتاب غیرداستانی با عنوان «حاشیه‌ای بر مبانی داستان» از دیگر آثار ابوتراب خسروی است که نشان می‌دهد او به‌دنبال تجربه فضاهای مختلف به‌ویژه از لحاظ زبانی است، هرچند او «نویسنده‌بودن» را از سخت‌ترین کارهایی برمی‌شمرد که در ایران داریم: «واقعیت این است که ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن ادبیات حرفه‌ای نیست که مثلا نویسنده از قِبل نوشتن معاش کند، که حتما اگر چنین بود با وضعیت‌های متفاوتی که وجود دارد یحتمل نویسنده باید رو به قبله می‌خوابید، بنابراین نویسنده در سرزمین ما ضمن اینکه مثلا می‌نویسد ممکن است کارمند یا معلم هم باشد، رانندگی تاکسی هم بکند و شب‌ها توی آژانس هم کار کند، احتمالا معامله‌گر هم باشد، تا توی این بحران اقتصادی که ما این‌ سال‌ها با آن دست به گریبان هستیم بتواند روزش را شب و شبش را روز کند. در کنار این قضایا وضعیت مجوز و مشکلاتی که بعضی از ناشران به وجود می‌آورند و خیلی قضایای دیگر اجازه نمی‌دهند که فعالیت‌های یک نویسنده منظم و مرتب باشد. آنهایی که شرایط ما را می‌دانند حیرت‌زده می‌شوند که با وضعیتی که ما داریم چطور می‌نویسیم، به‌خصوص چطور رمان برپا می‌شود. طبیعی است که جان و جسم از بی‌خوابی‌ها و گرفتاری‌ها فرسوده شود تا چیزی روی کاغذ شکل بگیرد و درنهایت به دست مخاطب برسد، و البته اگر در پروسه گرفتن مجوز، از زیر تیغ ممیزی، سالم بیرون بیاید.» آنچه می‌خوانید گزارش ششمین شب از «یک شب، یک نویسنده» در موسسه هفت‌‌اقلیم به میزبانی محسن حکیم‌معانی منتقد ادبی و داستان‌نویس است که «افشاربندان» و «ارواح مرطوب جنگلی» از جمله کارهای او است.

«دیوان سومنات» اولین کتابی بود که از شما خواندم، شاید بسیاری هم مثل من با همین کتاب شما را شناختند. بعد از این کتاب به‌دنبال اولین کتاب شما رفتم: «هاویه». فاصله چند‌ساله بین این دو اثر را چه چیزی پر می‌كرد؟

در شیراز جلساتی تشكیل می‌شد با عنوان «داستان‌نویسی و داستان‌خوانی» كه هر دو هفته یك‌بار برگزار می‌شد و ما داستان‌هایمان را در آن جلسات می‌خواندیم كه به‌نظرم یكی از دلایل توسعه داستان‌نویسی و ادبیات داستانی این جلسات بود و نویسنده‌های نسبتا خوبی از این جلسات بیرون آمدند كه الان تقریبا اغلب این دوستان در خارج از كشور بسر می‌برند و فعالیت نوشتنشان را در اروپا انجام می‌دهند. فكر كنم از بین تمام این جمع فقط من و محمد كشاورز در شیراز ماندیم. آن زمان هدف از نوشتن، شهرت نبود. در نویسندگی و اساسا هنر تا مولف نسبت به كار اخلاص و خلوص نداشته باشد به انجام كار موجهی موفق نخواهد شد. به‌نظر من مهم‌ترین كاری كه یك نویسنده باید انجام بدهد شفافیت و انسی است كه باید با كار داشته باشد نه چیز دیگری. طبیعتا اگر كار در مسیر درستی قرار بگیرد همه‌چیز را با خودش خواهد داشت و اگر بخواهد هدف دیگری را دنبال كند امكان‌پذیر نیست. زمانی داستان پدید می‌آید كه جزئیات اهمیت پیدا می‌كند. برای شرح جزئیات باید دستگاهی می‌بود كه بتوان به كمك آن جزئیات را گفت كه نویسنده‌ها دستگاه زاویه دید را تحت‌تاثیر دوربین فیلم‌برداری و عكاسی ابداع كردند. و زمانی كه زاویه دید به كار گرفته شد داستان پدید آمد. خصوصیت داستان عینت‌دادن واقعه است؛ شرح جزئیات است و جزئیات را بازتاب می‌دهد. درست نقطه مقابل حكایت‌پردازی. شما وقتی حكایات سعدی را می‌خوانید روایت صرف است و تشبیه، ولی در داستان ما به وسیله دستگاه مجازی زاویه دید عینیت را بازتاب می‌دهیم. نویسنده اگر نتواند زاویه دید مناسب را پیدا كند، نمی‌تواند داستانش را پیش ببرد.

در کارهای شما ارجاع به متون کلاسیک و حضور آنها بسیار است. متون كلاسیك چه چیزی به ما می‌دهند و برای داستان‌نویس چه كار می‌كنند که باید به آنها رجوع کرد و خواندشان؟

در ابتدا باید بگویم همان‌طور كه نویسنده می‌نویسند، می‌اندیشد. نوشتن وجهی از اندیشیدن است. درواقع وقتی قلم به دست می‌گیرید اولین كلماتی كه می‌نویسید به ناخودآگاهتان نیشتر می‌زنید؛ و كلمات از ناخودآگاه شما نشأت می‌گیرد و ناخودآگاه مثل جنگلی است از گذشته، بخشی از كار نویسندگی ارتباط با ناخودآگاه است. با هر جمله و كلامی كه می‌نویسید به اهدافتان در داستان می‌رسید. همه این كارها مربوط به فردیت شما می‌شود. فردیت هر كس یگانه است. نویسنده نیز در ابتدا انسان است. نوع رفتاری كه نویسنده با كلمات می‌كند یك رفتار منحصر به فرد است پس داستانی كه خلق می‌شود نیز منحصر به فرد خواهد بود، كه به فردیت او مربوط می‌شود. وقتی با متون كلاسیك در ارتباط باشید بخشی از ناخودآگاه شما می‌شود و به‌عنوان پشتوانه و منابع متنتان می‌توانید استفاده كنید. كاری كه به‌نظر من نیاز است نویسنده در این مقطع انجام دهد، این است كه از این منابع به‌عنوان الهام‌بخش استفاده كند و تحت‌تاثیر این نوع زیباشناسی باشد. یادم هست روزی در تالار نیاوران بودیم که آقایی كه خودشان نویسنده بودند به من گفتند: «چرا من هر چه شما می‌نویسید را نمی‌فهمم؟!» من خیلی متاثر شدم. نمی‌دانم حق با ایشان بود یا من، ولی این یك تلنگری برای من بود كه نحوه نوشتن من باید طوری باشد كه طیف عظیم‌تری را جذب كند. همین باعث شد در «ملکان عذاب» سعی كنم قضایا را توضیح بیشتری بدهم و راحت‌تر بنویسم كه در تعداد خواننده‌ها موثر بود و طیف بیشتری جذب رمانم شدند. نمی‌دانم كار درستی بود یا نه، و زمان پاسخ این سوالم را خواهد داد كه اینطور نوشتن منطقی‌تر است یا خیر؟! این را هم اضافه کنم که از كتاب‌های من كه اغلب خواننده زیادی نداشته‌اند، «رود راوی» انگار اصلا خوانده نشد. البته آدم‌هایی مثل مارك اسموژنسكی و دكتر مانوكیان استاد دانشگاه اتاوا نگاه خاصی به «رود راوی» داشتند و حتی اسموژنكی در آكسفورد آن را یکی از مهم‌ترین رمان‌های صدسال اخیر ادبیات فارسی برشمرد.

منبع : ارمان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه