سهند ایرانمهر | یادداشتی از سهند ایرانمهر
«با مردم کاری ندارن» | وقتی جنگ به خیابانهای آشنا میآید
انفجار مهیب در میدان تجریش تهران، سوالی بزرگ را مطرح کرد: آیا واقعاً غیرنظامیان از آتش جنگ در امان هستند؟

تهران، ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، میدان تجریش.
کسی هنوز باور نمیکرد جنگ، آنقدر نزدیک شده باشد که حتی کوچه و خیابانهای پرتردد و آشنا را هم بیهوا نشانه بگیرد. ثانیه ششم یک ویدئوی کوتاه، حالا سندی تاریخی است.
موشکی سفید، بیصدا از سمت چپ قاب وارد میشود. مثل یک خط عمودی از مرگ. لحظهای بعد، انفجار.خودرویی که پرواز میکند. شیشههای شکسته و ده تا دوازده تن کشته و مجروح.
اگر مثل من ساعتی بعد از آنجا میگذشتید تجریش را میدیدید که مثل کشتی در شرف غرق، غرق امواج آبی است که از دل زمین میجوشد و خودروهایی که در گلولای دفن شدهاند.
آدم هیچوقت نمیخواهد جنگ را باور کند، گاهی هم فکر میکند جنگ مال جایی «مهم» و «خاص» است. لوکیشنی سینمایی شاید. نه آنجاها که منِ عادیِ بیاهمیت از آنها میگذرم و بعد میبینی همانجایی که زمانی سوار مترو میشدی، منتظر تاکسی بودی،سیگاری میگیراندی یا عینکت را میدادی که دستهاش را درست کنند یا آنورتر وسط یک روز مزخرف هایدای خشک را به زور تحویل امحاء و احشایت میدادی، حالا شده هدف خشمی برآمده از یک معادله که فقط در کتابها میخواندی و در تاریخ و در سیاست و هیچوقت فکرش را نمیکردی همه آنها خلاصه شود در یک موشک و نوکش را بدهند سمت توی آدم عادی.
بیش از ۱۸۰۰ مجروح در حملات اسرائیل | کودکان و زنان، قربانیان اصلی حمله به تهران
همه آنهایی که زیر کولر و چای به دست آنور یا اینور آب دلشان لک زده برای لیچار بارکردن بیهزینه و مینویسند:« بالاخره هزینهایه که باید داد» یا «این مباد حالا هرچه باداباد» یا از آن سرخوشهایی هستند که فکر میکنند از «امن و امان» چک سفید امضاء گرفتهاند یا از آن جنساند که تازه اگر بدانند قرار است موشکی شلیک شود بدشان نمیآید که اتفاقا جایی و جوری بخورد که نابهنگامیاش زهره را چنان آب کند که یخِ بخت نفرینشدهشان برای چند روزی آرزوفروشی برای همین آدمهای عادی، آب شود.
روزهایی که این صحنهها رقم میخورد هنوز بساط سرخابسپیداب در رسانهها و فضای مجازی با این جمله برپا بود:
«با مردم عادی کاری ندارن»
این جمله، مثل یک سرپوش است گاهی هم لایکخور. لایک آنهایی که شاید اصلا وجود خارجی هم ندارند. مثل پتویی که میکشند روی واقعیت اما تاریخ این جمله را بارها شنیده و بارها نقضش را از لنینگراد تا درسدن و هیروشیما و از بغداد تا کابل و حالا تهران به چشم دیده است.
حالا هم البته بساط بزکدوزک برپاست و از «عوارض ناخواسته جنگ»میگویند مثل وقتی که خودت را در امان میبینی و جاییات را میخارانی و میگویی:«همینه که هست» یا فیگور فاتحان را میگیری و از «پودر شدن» این و آن میگویی اما کافی است به گزارشهای گیدیون لوی، روزنامهنگار اسرائیلی در هارتص مراجعه کنید تا ببینید که معنای «بیتوجهی عامدانه به قربانیشدن غیرنظامیان» یعنی چه؟ تا بفهمی هیچ موشکی به خانهای نمیخورد، مگر آنکه تصمیمی سیاسی پشتش باشد و این تصمیم، همیشه میداند که در آن خانه، در آن کوچه یا خیابان، مردم عادی زندگی میکنند و برای کسی مهم نیست که چقدر در تصمیمهای منجر به این نکبت دخیل بودهای، مگر اسحاق هرتزوگ نمیگفت:« مردم غزه مقصرند که حماس را پایین نکشیدند!».
موشک سفید. تجریش. فاجعه و انکار. اگر کسی هنوز فکر میکند میتواند «نوع حمله» را از «نوع قربانی» جدا کند، هیچچیز دیگری نمیتواند قانعش کند.
میدان تجریش، دیگر فقط یک نقطه جغرافیایی نیست، یکنشانه است برای اینکه یادمان نرود، واژه «عادی» وقتی بمب میافتد، روی زمین بیمعنا میشود. شاید بگویند فیلم هوش مصنوعیاست، شاید بگویند کسی کشته نشد، شاید بگویند، شاید بگویند، شاید بگویند...اینها دیگر مهم نیست، این شایدها برای همه آدمهای عادی یک روز در این خاورمیانه به «حتم» ختم میشود این را یک خاورمیانهای اصیل خوب میداند.
پس وقتی دوباره جملهای ساده، مثل «با مردم عادی کاری ندارن» در فضای مجازی تکرار شد، یادتان بیاید:
ثانیه ششم این فیلم کوتاه، بلندتر از همه این جملهها سخن میگوید.
دیدگاه تان را بنویسید