ارسال به دیگران پرینت

شعری که انسان است

محمدصادق رئیسی* / گروه ادبیات و کتاب: «کتاب دوستی» تازه‌ترین مجموعه از آثار محمود کیانوش (۱۳۱۳-مشهد) شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، منتقد، مترجم و روزنامه‌نگار است که از سوی نشر نو منتشر شده. کتاب شامل دو بخش است: بخش نخست که حاوی مقاله‌ای بلند و مفصل در باب شعر امروز ایران و به تعبیر مؤلف «درباره گرفتاری‌های شعر فارسی» است، و بخش دوم گزیده شعرها از دهه چهل تا امروز. محمود کیانوش با انتشار مجموعه‌شعر «شکوفه حیرت» در دهه سی کارش را آغاز کرد و سپس با بیش از هشتاد اثر دیگر در حوزه‌های مختلف - رمان و مجموعه‌داستان، شعر کودک و بزرگسال، نقد ادبی و ترجمه و نمایشنامه- به‌عنوان یکی از نام‌های درخشان ادبیات معاصر ایران شناخته شد؛ تاجایی‌که بسیاری او را آغازگاه شعر منثور فارسی قلمداد می‌کنند. آنچه می‌خوانید نگاهی است به جهان شعری و فکری او از منظر «کتاب دوستی»؛ آخرین اثر منتشرشده او.

شعری که انسان است

۵۵آنلاین :

برای نسل میانه امروز، نام محمود کیانوش یادآور رویاهای کودکی است. با آن شعرهای درخشان که فریاد تاریخی ملتی است از زبان شاعری سراسر عاطفی برای کودکان سرزمین رنج‌کشیده و غبارآلود. «می‌روم عقب عقب/ می‌روم جلو جلو/ تاب من بیا/ تاب من برو برو/ گاه جیغ می‌زنم/ گاه تاب می‌خورم/ هم هوای پاک و هم/ آفتاب می‌خورم.» و شعرهای زیبای دیگری که خاطره تاریخی و حافظه خودآگاه و ناخودآگاه کودکی ما در گذرگاه سخت جانفشانی‌ها و جانگدازی‌هاست. از آن نسل میانه که اکنون خود به بخشی از تاریخ همان ملتی تعلق دارد که درگیر مسائل و مصائب تاریخ‌ساز است، نسلی که دیگر به بدنه مؤلفان تعلق دارد و در پی خلق آثار ادبی است. او به نسل مؤلفان فرهیخته‌ای تعلق دارد که خود تاریخ می‌آفریند. می‌خواهم بگویم از آنجا که بنیان‌ها و پایه‌های اصلی و شالوده نسل اولیه شعر و ادبیات ایران پس از نیما، دارای چشم‌انداز وسیعی بود که ذهن و زبان نسل پس از خود را هویت بخشید، توان داد و موجب شد از آن فراز به جهان بنگرد. هم از این روست اگر نام‌های بزرگ و بی‌بدیلی از نیما به این‌سو در ادبیات امروز دیده می‌شوند؛ اینان آبشخور تمام نسل‌های آینده‌اند. محمود کیانوش را من از این جنبه و در زمره همان نسل آغازین، بسیار تأثیرگذار می‌دانم. شاعری که از کودکیِ مخاطب با او آمده تا همین امروز و همین فرداها. رهایش نکرده است. رهامان نکرده است. و ما هم رهایش نخواهیم کرد. «یک روز صبح جمعه/ دلتنگ و خسته بودم/ از بس که در اتاقم/ تنها نشسته بودم/ دیدم که چشم‌هایم/ دیگر نمی‌توانند/ خط درشت را هم/ با راحتی بخوانند/ باد بهار از در/ آمد به هوشم آورد/ آواز آشنایی/ با خود به گوشم آورد.» محمود کیانوش شاعری است صاحب زبان و اندیشه مرتبط با خود؛ و این چیزی نیست مگر آشنایی عمیق و ژرف وی به ادبیات ایران و جهان. کیانوش نزدیک به هفده مجموعه‌شعر در حوزه بزرگسال منتشر کرده که اولینش مجموعه‌شعر «شکوفه حیرت» در دهه سی بود؛ بسیاری آغازگاه شعر منثور فارسی قلمداد کرده‌اند. ویژگی شعرهای منثور کیانوش در قیاس با دیگر شعرهای منثور هم‌نسل وی در آهنگین‌بودن آن است. از این‌رو وی را از پیشگامان این سیاق ادبیِ معاصر قلمداد می‌کنند. این نثرگونگی و توجه به طبیعت زبان در شعرهای اولیه کیانوش از دید من، به نگاه و زیست‌محیط زندگی و پرداختن وی به ادبیات کودک و زمینه‌های اجتماعیِ آن بازمی‌گردد. اما از کتاب‌های دیگر رفته‌رفته این نگاه و زبان به‌نوعی از وزن نیمایی نزدیک می‌شود. البته اگرچه با وابستگی‌هایی به سنت‌های عروضی شعر فارسی و اوزان مدنظر شاعران رمانتیک شعر دهه سی و چهل. نامِ تازه‌ترین اثر محمود کیانوش یعنی «کتاب دوستی»، به گونه‌ای برگزیده شده که پنداری برای دوستی و همدلی به سوی مخاطب دست دراز کرده است. آغاز دوستی از نقطه آغاز شعر مشروطه در ایران. از این‌رو کتاب در دو بخش فراهم آمده: بخش نخست که حاوی مقاله‌ای بلند و مفصل در باب شعر امروز ایران و به تعبیر مؤلف «درباره گرفتاری‌های شعر فارسی» است، و بخش دوم گزیده شعرها از سالیان دهه چهل تا این اواخر. آنچه از هر دو بخش می‌توان از کتاب در همان نگاه نخست دریافت این است که عصاره تقریبا نزدیک به یک قرن سیر تاریخی شعر پس از مساله تجددطلبی در ایران است. محمود کیانوش در بخش نخست کتاب در بررسی روند شکل‌یابی شعر، در مقاله‌ای بلند تحت‌عنوان «شعر ایرانی، شعر جهانی» به‌زعم خود به مواردی اشاره می‌کند که از دید ایشان «گرفتاری شعر امروز» ایران است. در این مقاله، نویسنده در پی آن است تا به دلایل معضلات شعر ایران در امر جهانی‌شدن بپردازد و از همین رهگذار نقطه آغاز را از وضعیت نظام اجتماعی و سیاسی در عصر صفویه و ناصرالدین‌شاه مورد مطالعه قرار می‌دهد و می‌رسد به عصر اجتماعی حاضر. مساله‌ای که در اینجا به نظر می‌رسد باید گفت این است که نگاه تاریخ‌شناسانه کیانوش در تبیین آن و طرح موضوع بسیار دقیق و درست است و به نکات ارزنده و البته تازه‌ای اشاره می‌کند اما به‌سرعت هم از شکافتن مساله سر باز می‌زند و به یک دوره تاریخی دیگر می‌رسد. «معامله پنهان» و «از دربار به روزنامه» دو سرفصل تازه کیانوش در بررسی گذار از دوره تاریخی و اجتماعی پادشاهی تا عصر آشنایی با ایجاد جامعه‌ای با نگاه مردم‌سالارانه است. از این دو سرفصل تا «شعر در منظری تازه» مؤلف به‌سرعت به بررسی اوضاع ادبی در سال‌های 1320 به این‌سو می‌رسد. خواننده آگاه و پیگیر در فاصله این دو سرفصل، یک شکاف و گسست بلند و عمیق را در چگونگی حوادث و اتفاقات ادبی، سیاسی و اجتماعی احساس می‌کند که ذکر و بیان آنها در چنین واکاوی‌های ادبی در رسیدن به یک فضای تازه، بسیار مهم و البته اثرگذار است. اما از این مساله اگر بگذریم، در فصل‌های دیگر مقاله با عناوینی از این دست برمی‌خوریم که نگاه‌های تازه‌تری به شعر پس از نیما دارد. «شاعر و تعهد، ادبیات و نوشتجات، مردم و شعر مردمی، ملاحظه و مکاشفه در شعر، آتش مردم آتش حسرت، لسان‌النّاس لسان‌النّفس، شعر شمشیر نیست، نفوذ کهنه‌اندیشی در نوگرایان، لحظه‌های پاک و عزیز، شعر و شبه‌شعر، نقد وطنی نقد جهانی و بالأخره هنر و ادبیات»؛ در تمامی این فصل‌ها کیانوش در پی اثبات نظریه‌ای در پیوستن به شعر در ساحت جهانی آن است. باری تلاش کیانوش در تبیین مساله شعر به باور من این است که شعر از منظر ایشان به دو گونه است: شعر ضمیری و شعر روزنامه‌ای. وی این دو نوع شعر را در توصیف شعر دوره اولیه ناصری و بعد از آن در آغاز راه مدرنیته در ایران مطرح می‌سازد که توصیفی دقیق و بجا از این دوره است. ادبیات روزنامه‌ای که انگیزه‌اش «خیرخواهی برای مردم» بود؛ به سهم خود به کارایی و پیروزی جنبش مشروطیت کمک کرد. درواقع شعر روزنامه‌ای شعر انتقادیِ عامه‌پسند است با زبان و بیان عامه. اما پس از پشت سر گذاشتن این تجربه‌ها و رسیدن به فضای تازه اجتماعی، شعر به شاخه‌ها و شعبه‌های مختلفی تقسیم شد و اتفاقات بسیاری در شعر ایران رخ داد. وجه انتقادی کیانوش از همین جاست که شعر از آن‌ گونه اصیل خود دور شده و او آن را به «شعر و شبه‌شعر» تقسیم می‌کند. تمام تلاش نویسنده در این مقاله مفصل در تبیین و آشنایی و توجه شاعران به مساله شعر در ساحت جهانی یا رسیدن به این گستره از حجم تفکر است. در بخش دوم کتاب، که دربرگیرنده 54 شعر از مقاطع مختلف شاعر تا دوره اخیر است، در انگیزه یک‌جا جمع‌شدن آنها به دو جنبه توجه شده؛ یکی از نظر همسانی «قالب» و دیگری به لحاظ «موضوع». قالب تمام شعرهای حاضر بر پایه عروض نیمایی است که نشان از توجه و شاید بتوان گفت دلبستگی و وابستگی کیانوش به اوزان نیمایی است. این البته فقط به این کتاب محدود نیست بلکه عمده شعرهای کیانوش در اوزان نیمایی سروده شده است، اوزانی که در طول دهه‌های اخیر کمتر یا اصلا به آن پرداخته نمی‌شود. این درحالی است که هنوز و همچنان فضاها و امکانات بسیاری از شعر نیمایی و حتی آموزه‌های نیما در شعر امروز وجود دارد که پیاده نشده و باید تبیین و بازشناسانده شود. از این منظر شعرهای این کتاب تفاوت اساسی با همنوعان خود در شعر امروز دارد. اینکه کیانوش نه در پی ایجاد و راه‌اندازی جریانی در شعر بوده، همچون برخی از هم‌عصران و هم‌دوره‌های خود، نه در پی هیاهوسازی و هوپراکنی‌های مرسوم در جاانداختن شعر خویش. همین‌گونه است، با عنایت به دو عامل اصلی و حیاتی در شعر. دو عاملی که ریشه در سنت‌های شعر فارسی دارد. «موضوع» در شعرهای کیانوش بر پایه دریافت‌های خود وی از واقعیت‌های زندگی انسان در جامعه است. واقعیت‌هایی که وابسته و برگرفته اوضاع و احوالات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است. تا اینجا کارِ تازه‌ای رخ نداده، چراکه عمده شعرها و شاعران به این نکته پرداخته‌اند. اما آنچه همین مساله در شعرهای کیانوش خود را به رخ می‌کشد، به نگاه او به گستره وسیع جهان بازمی‌گردد. زندگی در زبان و جامعه دیگر، آشنایی با فرهنگ جهانی، مطالعه و شناخت شعر جهان، حشرونشر و مراوده‌های ادبی با همتایان خود در سطح جهانی و... می‌تواند در رسیدن یک شاعر به این سطح کمک کرده باشد. در این شرایط آنچه پیش از هرچیز نمود پیدا می‌کند «انسان» است. انسان محور تمام شعرهای کیانوش است همراه با بیان تمام مصیبت‌ها و آلام بشری و عذاب‌ها و حرمان‌ها: «ای کاش می‌شد/ گهگاه/ از باغ‌های گل سرخ/ از دشت‌های پرشقایق/ با چشمه شراب شفق/ شعری/ کوتاه و ساده بگویم/ بی‌آنکه آه، خون‌های عاشق/ در دشت‌های سوخته/ با سرزنش مرا/ از خود خبر کند.» از چنین منظری است که شعرهای «کتاب دوستی» شکل یافته‌اند و توانسته‌اند فارغ از وابستگی‌های پیش و پس از خود، حیاتی یگانه داشته باشند؛ چراکه «ذهنیت» موجود در شعرها از «ذهنیت فردی» خارج شده و به «ذهنیت جهانی» نزدیک می‌شوند یا تلاش دارند که این‌گونه باشند. از این جنبه فضایی که در شعر ایجاد می‌شود، فضای «تاریخی» است. «کلیت» است. «آرمان‌های انسانی» است که نمود می‌یابد: «حال گندی دارم/ با چنان احساسی/ که برایم بیگانه ا‌ست./ هرچه می‌کوشم آن را توصیف کنم/ واقعا ممکن نیست/ گرچه تاریخِ تمام بیماری‌هایم را/ از همان دیباچه ماما، قاقاگفتن/ تا همین فصل سیاه مغشوش/ که چراها در آن تکراری/ عبث و غمگین دارد،/ در ذهن تورق کردم/ هیچ‌جا سابقه‌ای از این حال نبود/ تا مرا در توصیفش یاری بکند./ پس فقط می‌گویم:/ حال گندی دارم/ مثل این است که می‌خواهم/ همه تاریخِ بشر را/ استفراغ کنم.» این نوع «فردیت» اگرچه تلاش می‌کند خود را به یک گستره «همگانی» نزدیک سازد، گستره‌ای که فارغ از «محیط جغرافیایی» خاص، که به «جغرافیای انسانی» نظر داشته باشد، تا سطح وسیعی از مخاطبان شعر را به سمت خود بکشاند، در همین گشت و واگشت به حریم «رمانتیک‌گونه» درمی‌غلتد. این جنبه از رمانتیک‌وارگی گرچه بازمانده از فضای حدیث نفس‌گونه نیست اما به درون فرد یا شاید بهتر باشد بگویم درون «انسان» نزدیک می‌شود: «ستاره‌ها/ ستاره‌های دور/ ستاره‌های آشنا به نام و نور/ اگر چه عیشِ آسمانی شما که جاودانه‌اید/ به ماتمِ حقیر من/ که یک دمم،/ اشارتی است/ من از اشارت شما عذاب می‌کشم/ اشارتی که در مدارِ این شکنجه غریب/ خود از نهایتی عبث/ حکایتی است.» باری، شعر را از هر منظری که به آن بنگریم، با هر تعریفی و، متر و معیاری؛ محمود کیانوش یک «نام» در شعر امروز ایران است. اگر چه آن‌گونه که دیده می‌شود، در مراودات و «معاملات» مرسوم فضای ادبی ایران کمتر از او و شعرش سخن گفته می‌شود. البته این فقط به کیانوش ختم نمی‌شود. شاعران دیگری نیز بودند و هستند که در این دادوستد ادبی در ماراتن کسب نام و نان، چشم دیدن هر رقیبی را ندارند. با این نگرش بوده و هست که انرژی بسیاری در طول دهه‌های اخیر صرف بیرون‌راندن حریف از میدان بازی است. هنگامی که شعر «بازی» تلقی شده باشد. پس چندان جای تعجب نیست که بخشی از شعر مطلوب همواره در جایی بیرون از جریانات روزمره به حیات خود ادامه دهند. و این فقط دستاورد شعر در ایران است؛ چراکه انتظار می‌رود شعر «زبان ملت» باشد؛ و «شاعر ملی» زبان بُرّای مردمِ بی‌زبان.

* منتقد، مترجم و شاعر. از آثار: مجموعه شش جلدی نوبلیست‌ها

منبع : آ رمان امروز
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه