۵۵آنلاین :
چندي پيش نشست نقد و بررسی کتاب «اختراع قوم یهود» با همکاری مجله «مردمنامه» و نشر نو، با حضور حسینعلی نوذری، هاشم آقاجری و داریوش رحمانیان برگزار شد. اين كتاب تأليف شلومو زند، مورخ سرشناس اسرائيلي و استاد بازنشسته دانشگاه تلآویو است كه در سال 2008 به زبان عبري منتشر شد. «اختراع قوم یهود» يك سال پس از انتشار در اسرائيل، به فرانسه و انگليسي و سپس به اكثر زبانهاي دنيا ترجمه شد. در سال 1397 ترجمه فارسي اين كتاب نيز منتشر و با استقبال زيادي روبهرو شد، چندان كه تاكنون به چاپ چهارم رسيده است. زند هدف خود را در اين كتاب تلاشي نظري براي ساختارشكني اسطوره فراتاريخي موجوديت ملتي تبعيدي و سرگردان ميداند. او در اين كتاب ديدگاه رايج درباره تاريخ كهن قوم يهود را كه در سطحي وسيع در دستگاه رسانهاي و ايدئولوژيك صهيونيستها تبليغ و ترويج ميشود، با بينشي علمي و روايتي جذاب نقشبرآب ميكند و به همين دليل با انتقاد گسترده صهيونيستها نيز روبهرو شد. زند نشان ميدهد هیچ نشانه علمی برای اثبات این امر وجود ندارد که در سال ۷۰ پس از میلاد مسیح، قوم یهود از سرزمین مقدس خود بیرون رانده شده است. طبق تحقيقات او، یهودیان اصلا قومی نیستند که ۲۰۰۰ سال تمام در سراسر دنیا پراکنده شده باشند و شکلگیری جماعتهای یهودی ساکن حوزه دریای مدیترانه و اروپا بیشتر حاصل فعالیت روحانیان یهودی در زمینه ارشاد دینی بوده است. طبق نظر او یهودیان اصلا قوم نیستند، بلکه جامعهاي دینی هستند که گروههایی با تبار گوناگون به آن پیوستهاند. آنچه در ادامه ميخوانيد، گزيدهاي از سخنان نوذري و آقاجري در نشست نقد و بررسي اين كتاب است.
حسینعلی نوذري: ريشه و تبار يهوديان در ابتدا جا دارد به نشر وزين نو كه ميراثدار بسيار ارجمند و گرانقدر انتشارات اميركبير است، تبريك بگويم كه چهار دهه بسياري از فشارها، سانسورها و تنگناها را به جان خريد اما نگذاشت پرچم پرافتخار اميركبير سابق و نشر به معناي دقيق و سالم كلمه در اين كشور بر زمين افتد و ديگراني سور به زمينافتادن اين پرچم را به سفره بنشينند. «اختراع قوم یهود» به عنوان يكي از نقاط مثبت كارنامه وزين و پربار اين نشر محسوب ميشود. اين كتاب اثري است بسيار چالشبرانگيز و بحثهاي مناقشهانگيز و تحريككنندهاي را همچنان كه در نسخه عبري، انگليسي و فرانسه و ساير زبانها به وجود آورد، در زبان فارسي هم موجب خواهد شد. كتاب از نظر قطع و اندازه و به لحاظ فني در خور ستايش است. همچنين زحمات مترجم گرانقدر بهويژه در بحث معادلسازيهاي دقيق درباره اسامي خاص و اماكن قابل تقدير است. كتاب براي شخص من بسيار جالب بود و براي برخي درسهاي نظري، هم در مقطع دكتراي رشته علوم سياسي و هم رشته تاريخ آن را به دانشجويان معرفي كردهام. چند نكته انتقادي را خدمت ناشر و مترجم ميگويم: در نسخه انگليسي، ارجاعات درونمتني است و منابع به طور كامل و دقيق در پايان كتاب آمده است. در ترجمه فارسي با انتقال منابع به پانوشتها (شايد به خاطر محدوديت صفحات) برخي از منابع را حذف كردهاند و در برخي پانوشتها نام كوچك نويسنده حذف شده كه براي محققان ايجاد مشكل ميكند. نكته ديگر اين است كه طبق اصول روششناسي تهيه كتاب، همه منابع بايد به صورت مورب و ايتاليك و در فارسي به صورت ايرانيك بيايد ولي در چاپ فارسي اين موضوع رعايت نشده است. شلومو زند استاد ممتاز بازنشسته تاريخ در دانشگاه تلآويو و متولد شهر لينتز اتريش در 10 سپتامبر 1946 است. عمده علائق او به تاريخ معاصر بهويژه تاريخ قوم يهود است. اختراع يا ابداع قوم يهود در سال 2008 چاپ شد و بلافاصله در 2009 به زبان انگليسي و بعد به زبانهای آلماني، فرانسه، عربي، اسپانيايي، پرتغالي و ساير زبانهاي مختلف ترجمه شد. ترجمه از عبري به انگليسي از سوی ياول لوتان (Yael Lotan) انجام شده است. ناشر متن انگليسي، ورسو از ناشران بسيار برجسته و چپ انگليس است كه كارهاي بسيار اساسي را منتشر ميكند و هم در لندن و هم در نيويورك شعبه دارد. عنوان اصلي كتاب در عبري اين است: «چه زماني و چگونه قوم يهود اختراع شد؟» در عنوانهاي انگليسي و فرانسه و ساير زبانها از جمله فارسي، «اختراع قوم يهود» معادلگذاري شده كه خود شلومو زند آن را مطرح كرده است. زند كتاب را با مطالعهاي در ساير پژوهشها و آثار ادبي، تاريخي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي آغاز ميكند كه تا پيش از اين درباره مسئله قوم يهود انجام گرفته است. مسئله محوري مورد نظر او كه پروبلماتيك سراسر تحقيقات او نيز هست، تبعيد اجباري و اخراج يهوديان از منطقهاي است كه امروز مرزهاي اسرائيل و مناطق پيراموني آن را تشكيل ميدهد. اين مسئلهاي است كه او سعي ميكند به واكاوي و تحليل و راستيآزمايي آن بپردازد. اخراج يهوديان از منطقه به عنوان يكي از منابع و اركان اساسي و اجزاي تشكيلدهنده تاريخ يهود به شمار ميرود ولي زند با كمال تعجب ابراز ميكند كه عليرغم همه تلاشها و تحقيقاتي كه به عمل آورده، نتوانسته هيچگونه اثر و نشانه و ادبياتي در اثبات اين موضوع پيدا كند. البته او اشاره ميكند كه گرچه در متون مقدس مثلا در عهد عتيق و در سفر خروج به اين مسئله اشاره شده اما اين به معناي كاري تحقيقي و تأليفي در حوزه تاريخنگاري و واقعنگاري تاريخي نيست كه ما بعدا بتوانيم بر مبناي آن حقايق تاريخي، به تحليل و واكاوي بپردازيم. ما به اسناد و مداركي متقن و تاريخي در اين زمينه نياز داريم. او در نتيجهگيري از تحقيقات خود به سه نكته ميرسد: 1- خيلي ساده و راحت بايد پذيرفت كه اساسا پديده اخراج، تبعيد، نفي بلد يا هر معناي ديگري از اين دست به لحاظ يك امر واقع تاريخنگاري كه با حقايق مسلم و حتمي سروكار دارد رخ نداده است. 2- هيچ كس يا هيچ جريان يا هيچ دولت مستقري يهوديان را از اين منطقه تبعيد نكرده است. 3- پديده يهودي سرگردان يا آوارگي قوم يهود اساسا يك اختراع دوران مدرن است. حتي او تعبير جعل (fabrication) را به كار ميبرد و ميگويد اين پديده يك برساخت دوران مدرن است. نكته بعدي درباره دلايل توجيهي براي حضور ميليونها يهودي در حوزه مديترانه و اطراف آن است. يكي از استنادهاي اساسي كه اين منطقه را سرزمين مادري يهوديان ميداند كثرت جمعيت و تعداد نفوس يهودياني است كه در اين منطقه وجود دارد. او چه دليلي براي رد اين مسئله ارائه ميكند؟ دليل او اين است كه اين پديده بيش از هر چيز نتيجه يك تغيير كيش انبوه و تودهاي است كه در اين منطقه در طول تاريخ صورت گرفته، تغيير كيشي كه توسط مردمان محلي و بومي آن منطقه از كيشهاي ديگر اعم از پاگانيستي يا ساير كيشهاي جادويي و آييني صورت گرفته است. زند به اين نكته نظر دارد كه آيين يهود نخستين حلقه يا جريان از آيين اديانهاي حنيفي و راستكيشانه و ارتدوكسي و به اصطلاح اديان ابراهيمي و توحيدي است كه روند تحول از حوزههاي چندخدايي به طور تاريخي را طي كرده و به گونهاي تكاملي از چندخدايي به سهخدايي، دوخدايي و نهايتا به تكخدايي و آيين توحيدي رسيده است. او ميگويد دليل اينكه اين تغيير كيشهاي انبوه رخ داده اين است كه برخلاف تصور رايج، دين يهوديت در ادوار گذشته در سطحي بسيار وسيع دين تغيير كيشي محسوب ميشده و بسياري از اقوام و مردمان بهراحتي اين دين را ميپذيرفتند. ضمن اينكه باز هم بر خلاف تصور رايج، روحيه و رفتارهاي موجود در آيين يهوديت صدر، همانند آيين مسيحيت صدر و آيين صدر اسلام روحيه تساهل و تسامح بوده و بدين ترتيب بسياري از جريانهاي پاگانيستي و كافركيشانه و جريانهاي آييني را تشويق و ترغيب ميكرده كه به سمت آن بيايند. نكته بعدي اين است كه به اعتقاد زند اين تغيير كيشهاي عمومي و انبوه، اولين بار در دوران سلسله حشمونيها كه بيشتر تحت نفوذ جريانهاي هلنستيك (فرهنگ و تمدن و هنر و سياست و جامعه متأثر از يونان باستان) بودند تا زمان اعتلاي قدرت نهادينه و رسمي مسيحيت در قرون چهارم و پنجم صورت گرفته است. تا اين زمان اين تغيير كيشها از آيينهاي مختلف به آيين يهوديت در قالبي وسيع ادامه پيدا ميكند. حشمونيها از سلسلهها و خاندانهاي حكومتگري بودند كه در خلال سالهاي 140 و 116 پيش از ميلاد در سرتاسر منطقه يهوديه و مناطق مجاور آن ساكن بودند. همه مفاهيمي كه زند مطرح ميكند نتيجه تحقيقات ميداني و مراجعه او به منابع متعدد و متنوع از جمله منابع انساني (مصاحبهها، مراجعه به آرشيوها و...) است. به اعتقاد زند، به احتمال بسيار زياد ريشه و تبار اكثر يهوديان معاصر نه به سرزمين كنوني اسرائيل بلكه به مناطق و سرزمينهاي خارج از سرزمين اسرائيل فعلي بازميگردد. بعد بلافاصله به يك نكته اشاره ميكند كه آن هم به عنوان يكي از كليدهاي اساسي فهم و درك اين كتاب است: ما چيزي به عنوان نژاد-ملي يا نژاد-ملت (nation-race) نداريم آنچنان كه دولتشهر (city- state) يا دولت-ملت (nation-state) داريم. مفاهيم تاريخي و گفتماني در پيوندي اجتنابناپذير با انديشه و فلسفه سياسي قرار دارند. بر اين مبنا بخشي از نظريهپردازان حوزه نظريه سياسي و تاريخنگاران قوم يهود، با گزارههايي كه از دل گذشتههاي عميق و ژرف درميآورند، به پديدهاي به نام نژاد-ملت باور دارند. زند اين تز را اساسا بيپايه و غيرعلمي ميداند و معتقد است ما چنين چيزي نداريم كه ملتها بر اساس نژاد شكل گرفته باشند. بنابراين مفهوم ملت-نژاد واحد يهودي با خاستگاه مشتركي كه به اصطلاح سرزمين كنعان يا سرزمين اسرائيل باشد هرگز وجود خارجي نداشته است. همچنين همانگونه كه همه مسيحيان و مسلمانان اولاد و احفاد و اعقاب و اخلاف مردمان تغييركيشداده هستند و نه لزوما برآمده از مسيحيان و مسلمانان صدر، يهوديان نيز به طريق اولي از افراد تغييركيشداده هستند. فراموش نكنيم كه حتي مسيحيان و مسلمانان صدر نيز بهنژاد نبودند و كساني كه به مسيحيت و اسلام گرويده بودند نيز مشرك يا كافر يا از ادياني ديگر بودند. زند بر همين اساس نتيجه ميگيرد كه نژادي كه به طور ناب و خاص يهودي باشد و نياي واحد و مشترك داشته باشد و واجد سرزمين واحد يا خاستگاه اوليه باشد نداريم. او با ارجاع به منابع مختلف نشان ميدهد كه در همان دوران كلاسيك هم در بخشهاي مختلف شاهد حضور يهودياني هستيم كه اساسا اسرائيلي يا كنعاني نيستند بلكه تغيير كيشدادهشده هستند. به عقيده زند يهوديت همانند عموزادههاي خود يعني مسيحيت و اسلام يك دين تبشيري و تبليغي است كه مردمان ساير اديان و آيينها و كيشها را به آيين خود دعوت ميكرده است. بنابراين تمام مفروضهايي كه از اين به بعد ارائه ميدهد همگي در تأييد اين مفروض اوليه است. از نظر او عمدتا اين رويكرد تبشيري و تبليغي موجب ميشود تا بخشهاي زيادي از نژادها و اقوام مختلف وارد كسوت و آيين جديد يهود شوند. آنچه تحت عنوان تغيير كيش انبوه و تودهاي به سمت يهوديت رخ داده از ميان اقوام خزرها در قفقاز، قبايل بربر در شمال آفريقا و در قلمرو پادشاهي حميريها در شبهجزيره عربستان بوده است. زند با اين استدلال، سنديت اسباط دوازدهگانه قوم يهود را تا حد زيادي به لحاظ تاريخي زير سؤال ميبرد. نكته بعدي اين است كه به اعتقاد زند، بر مبناي اسناد و مدارك، يهوديان اوليه كه در اسرائيل ميزيستند بر خلاف تصور رايج توسط روميان اخراج نشدهاند. در حوالي سال 132 تا 136 ميلادي شورش بسيار عظيمي از سوی يهوديان بارکوخبا عليه امپراتوري روم شكل ميگيرد. اين شورش به سومين جنگ يا آخرين جنگ يهودي و روم موسوم است. زند اشاره ميكند كه با توجه به اسناد و نوشتهها و مكتوبات چه به لحاظ تاريخي و چه در قالب سنگنوشتهها و نوشتههاي ديني كه از يهوديان و همچنين روميان به جا مانده، روميان اقدام اساسي و همهجانبهاي براي اخراج يهوديان صورت ندادهاند. او ميگويد روميان به اكثر يهوديان اجازه دادند در كشور بمانند و برعكس داستان تبعيد افسانهاي بود كه از سوي مسيحيان صدر تبليغ و ترويج شد تا از اين رهگذر يهوديان را به خدمت دين و ايمان جديد درآورند. اين عنوان، دقيقا عبارتي است كه زند در يكي از مصاحبههايي كه انجام داده به كار ميبرد و ميگويد داستان تبعيد، «افسانهاي» بود كه از سوي مسيحيان صدر ترويج و تبليغ ميشد و مسيحيان اين واقعه را در جريان رويارويي با يهوديان و به عنوان مجازات الهي يهوديان به خاطر اينكه بشارت مسيح و انجيل را رد كرده بودند، تبليغ ميكردند. به زعم زند مسيحيان درصدد بودند تا به نسلهاي بعدي يهوديان بقبولانند كه تبعيد نياكان و پيشينيهاي آنان تنبيه و مجازاتي است به خاطر كفراني كه در برخورد با انجيل داشتند. بالاخره به دنبال فتح فلسطين توسط اعراب در قرن هفتم ميلادي بسياري از يهوديان محلي به اسلام گرويدند و با مسلمانان متشبه شدند. در نهايت زند نتيجه ميگيرد اين تغيير كيش و اين گروشها ريشه و پيشينه تبار فلسطينيان معاصر به شمار ميرود. زند در فصل آخر كتاب به اقامه و طرح پرسشهايي اساسي ميپردازد. قابل توجه دانشجويان مقطع دكترا است كه هر كدام از اين پرسشها ميتواند فتح باب مقالات، رسائل و كتابهاي تحقيقي و تاريخي شود. هاشم آقاجري: شالودهشكني تاريخنگاري صهيونيستي «اختراع قوم یهود» كتابي است بسيار مهم كه در خود تلآويو و اسرائيل چند ماه جزء كتابهاي پرفروش بود و در زمينه تاريخ يهود و اسرائيل يكي از كتابهايي است كه بيشترين ترجمه را به زبانهاي ديگر داشته است. در 2008 نسخه عبري كتاب منتشر شد و همان سال به زبان فرانسه ترجمه شد، در 2009 ترجمه انگليسي و سپس ترجمههاي آلماني، روسي، پرتغالي، اسپانيايي و ... منتشر شد. خوشبختانه ما هم امروز ترجمه آن را به زبان فارسي در اختيار داريم. البته روشن است كه اين كتاب در مقابل موافقان زياد، مخالفان بسيار سرسختي هم دارد، چون موضوعي كه مطرح ميكند صرفا يك موضوع تاريخي به معني خاص و سنتگرايانه كلمه نيست و موضوعي است كه دقيقا با اينجا و اكنون اسرائيل و يهوديان پيوندي نزديك دارد. زند پروژهاي دارد كه آن را تقريبا در تمام آثاري كه تاكنون منتشر كرده و در همه مقالات و مصاحبههايش دنبال كرده است. غير از اين كتاب كه در 2008 منتشر شد، او كتاب «اختراع سرزمين اسرائيل» را در 2012، «چگونه از يهودي بودنم دست ميكشم» را در 2013، و «پاپان روشنفكر فرانسوي» را در 2016 منتشر كرده است. پروژهاي كه زند دارد نهايتا در خدمت چه هدفي است و چه نتايجي بر آن مترتب ميشود؟ وقتي دانشجويان اين كتاب را ميخوانند براي اينكه در انبوه فكتها و ارجاعات و منابع و ماخذهايي كه در كتاب هست (و البته يكي از مزيتهاي مهم اين كتاب است) گم نشوند بايد بدانند اين كتاب در كل پروژه زند و هدف كلياي كه زند به عنوان يك مورخ دنبال ميكند، چيست. زند رساله دكترايش را در خصوص تاريخ فرانسه گذرانده و سالها در دانشگاه تلآويو و دانشگاههاي كاليفرنيا و پاريس تدريس كرده است. من ديدگاههاي كلي شلومو زند را جمعبندي ميكنم: زند پيوند يهوديان را با ارض مقدس و سرزمين مقدس اورشليم تأييد ميكند اما ميگويد به نظر من پيوند ديني يهوديان با سرزمين، موجب حق تاريخي يهوديان بر اين سرزمين نميشود. اين تز مهمي است كه زند دنبال ميكند. در عين حال زند از موجوديت اسرائيل دفاع ميكند. اما دليل دفاع از اين موجوديت را نه آن حق تاريخي بلكه اين ميداند كه امروز اسرائيل يك واقعيت است و اگر بخواهيم كوششي براي نابودي آن كنيم منجر به تراژديهاي بزرگي خواهد شد. پس زند بر اساس منطق واقعبينانه، اين موجوديت را قبول ميكند. اما در عين حال زند از جمله كساني است كه طرفدار پروژه تكدولتي نيست و از پروژه دودولتي دفاع ميكند. زند جزء خانواده چپ سياسي است. هم پدرش و هم مادرش يهودياني بودند كه از هولوكاست جان به در بردند و بعد به اتريش رفتند و به حزب كمونيست گرايش پيدا كردند و از روحانيت يهود و كنيسه و مذهب سنتي دست شستند. زند هم خودش به عنوان يك فرد چپگرا كه آرمانهاي سوسياليستي و ماركسيستي را دنبال ميكند از اين منظر به تاريخ و جامعه نگاه ميكند اما بر خلاف برخي از چپگرايان چه در داخل اسرائيل و چه بيرون از اسرائيل كه طرفدار پروژه تكدولتي هستند از پروژه دودولتي دفاع ميكند. طرفداران پروژه تكدولتي ميگويند يك دولت واحد تشكيل شود كه شامل يهوديان، مسلمانان، مسيحيان، فلسطينيان، عربها، اسرائيليها و همه باشد. زند اين پروژه را رد ميكند، باز هم نه به خاطر يكسري جزمهاي اعتقادي يا فكري بلكه به دليل واقعيت. او ميگويد در ميان يهوديان كساني آنچنان متعصب و جزمانديش هستند كه به هيچ وجه حاضر نميشوند دولتي به نام دولت اسرائيل را از دست بدهند و يك دولت واحد تشكيل شود كه پيروان همه اديان و اقوام را دربرگيرد. در نتيجه او از تز دو دولت دفاع ميكند؛ دولت اسرائيل و دولت فلسطين. اما در عين حال ميخواهد دولت اسرائيل از يك دولت قومي و مذهبي ذاتگرا و طبعا نژادپرست به يك دولت ملي دموكراتيك تبديل شود. چون اسرائيل كنوني يك دولت قومسالار است كه اين قومسالارياش هم يك قومسالاري جهاني يعني قوميت و نژاد ذاتي يهود است. شهروندان اين ملت-دولت فقط يهوديان هستند و غيريهوديها شهروند داراي حقوق برابر نيستند. پس در درون سرزمينهاي اسرائيل ما شاهد نوعي سيستم آپاراتايد و تبعيض هستيم. در عين حال اين دولت از آنجايي كه خودش را با يك دين تعريف ميكند شهروندانش را تمام يهوديان جهان ميداند. ساكنان عرب و فلسطيني و غيريهودي امروز اسرائيل از نظر دولت اسرائيل شهروند محسوب نميشوند زيرا يهودي نيستند، در حالي كه شهروندان كشورهاي ديگر بالقوه شهروند اسرائيل هستند و حق بازگشت دارند. شلومو زند با اين حق بازگشت بهشدت مخالفت ميكند و ميگويد اسرائيل ديگر نبايد يهوديان ساير سرزمينها را بپذيرد. به خصوص كه امروز ديگر همچون دوره هيتلر و هولوكاست و كورههاي آدمسوزي نيست كه يهودياني كه شهروند كشورهاي ديگر در اروپا و آمريكا و غرب هستند، مورد آزار و اذيت قرار گيرند و در سرزمين خودشان داراي حقوق دموكراتيك و برابر با تمام شهروندان آن جامعه ملي هستند. زند نهايتا از نوعي ناسيوناليسم دفاع ميكند كه به جاي اينكه ذاتگرا و در نتيجه طردگرا باشد از نوعي ناسيوناليسم مدني دفاع ميكند. كل پروژه زند و نتيجه كار او، حاصل نوعي شالودهشكني در تاريخنگاري صهيونيستي است. تاريخنگاري صهيونيستي از نيمه دوم قرن نوزده شكل گرفت و بعد تبديل به نوعي آموزش شد و در درسهاي دولت اسرائيل دائم تكرار شد و به خورد دانشآموزان داده شد. بر اساس يك ايدئولوژي نوعي تاريخنگاري توليد شد كه معطوف به قدرت و دولت است. در اينجا ما سه مؤلفه تاريخنگاري، ايدئولوژي (كه در اينجا ايدئولوژي صهيونيسم است) و قدرت سروكار داريم. از نظر زند اين ايدئولوژي يك ايدئولوژي كاملا جديد و برساخته بود كه به هيچ وجه در تاريخ يهوديان سابقه نداشت. يعني نوعي بازتفسير ايدئولوژيك و نوعي تاريخنگاري جديد ايجاد شد براي اينكه بتوانند قدرتي را به نام دولت صهيونيستي ايجاد كنند. در اين تاريخنگاري به فرد يهودي و دانشآموز اسرائيلي اينچنين آموخته ميشود: سرزمين فلسطين و اسرائيل، سرزمين اصلي و مقدسي است كه بنياسرائيل در 2000 سال پيش در آن سكني داشتند. دياسپورا و آوارگي و سرگرداني در همه دنيا بر اين قوم طي دو تبعيد بزرگ (تبعيد اول در 1300 پيش از ميلاد و تبعيد دوم در 70 ميلادي) تحميل شد. تمام يهوديان خاورميانه، آفريقا، آسيا و اروپا بر اساس اين تاريخنگاري نتيجه پراكنش و گسترش همين قوم هستند و در نتيجه عليرغم دوري و فاصله مكاني و منطقهاي و تنوع فرهنگي كه در كشورهاي مختلف در طول 2000 سال تجربه كردهاند، همچنان از همان پيوند خوني و نژادي هستند. يعني اينجا يهوديت نه به مثابه يك دين بلكه به مثابه يك نژاد قرائت ميشود. يهوديان يك قوم و يك نژادند كه از نظر خوني و ژنتيكي با هم پيوند دارند. تبعيد بر آنها تحميل شده و پراكنده شدهاند و پس از گذشت آن همه زجر و شكنجه و تهديدكه اوج آن هولوكاست نازيستي و هيتلري در جريان جنگ جهاني دوم بوده، حالا در قرن بيستم اين قوم فرصتي پيدا كرده كه به وطن اصلي و سرزمين مقدسش بازگردد. در اين قرائت قوم يهود همواره يك حق تاريخي داشته كه به اين سرزمين بازگردد و بازگشت. همچنين فلسطينيها و عربها ساكنان اصلي اين سرزمين نبودند. تصادفهاي تاريخي و شانس و زور و جنگ باعث شد كه آنها در اين سرزمين ساكن شوند؛ سرزميني كه در شعار صهيونيستها، در شعار گلدن ماير، در شعار هرتزل، در منظر بيانيه بالفور تصوير ميشد: بازگشت قومي بدون سرزمين به سرزميني بدون قوم. اورشليم و فلسطين يك سرزمين بكر و قلمرو بدون ملت است و ملتي به نام قوم يهود داريم كه از وطن اصلياش آواره شده، لذا اين ملت بدون قلمرو و بدون سرزمين بايد به اين سرزمين بدون ملت بيايد. اين پروژه در واقع يك پروژه صهيونيستي است و نوع نگاهش به هويت و از جمله هويت ناسيوناليستي يك نگاه كاملا ذاتگرايانه است، ذات نژادي و خوني. اما شلومو زند اين نوع تاريخنگاري و نگاه هويتي را شالودهشكني ميكند. منظري كه شلومو زند از آن به مسئله هويت و ناسيوناليسم وارد ميشود تحت تأثير رهيافتهاي برساختگرايانه در كارهاي كساني مثل ارنست گلنر، بنديكت اندرسون و اريك هابزبام است كه در اين كتاب هم به آنها ارجاع ميدهد و صريحا از دين خود به آنها ياد ميكند. در اين منظر هويت به خصوص هويتهاي ملي و ناسيوناليستي يك امر ازلي و ذاتي نيست. هويت و ناسيوناليسم برساخته است، روايت است، در واقع نوعي تفسير است، تفسيري كه ما از خودمان و از رابطه خودمان با ديگري ميكنيم و آن را برميسازيم. پيوند ميان يهود و سرزمين اصلي وجود دارد اما آن پيوند، پيوند پيروان يك دين با يك سرزمين مقدس و در نتيجه يك رابطه معنوي است. اما از منظر زند صهيونيسم يك دين را تقليل داده به يك نژاد و بعد رابطه اين نژاد را با ارض مقدس پايين آورده و زميني كرده و به يك رابطه قدرت تبديل كرده. پيوند ما به عنوان مسلمانان امروز با كعبه يا مكه يا مدينه يك پيوند معنوي است و هيچگاه يك مسلمان در هيچ كشور يا هيچ نقطه جهان نميگويد كه به دليل اين پيوند معنوي كه ملت مسلمان با آن مكان مقدس دارد بايد برويم آن مكان مقدس را تصرف كنيم و در آن سكونت گزينيم. اما كاري كه صهیونيستها كردند و ميكنند عملا همين است و زند اين موضوع را بهشدت نقد ميكند. زند اين تاريخ خطي و پيوسته را شالودهشكني ميكند. كاري كه صهيونيستها ميكنند نوعي الگوبرداري از تاريخنگاري خطي عصر روشنگري هم هست كه كل تاريخ بشر را آنچنان ميخواند كه گويا از يك نقطه شروع شده و مراحل تكاملي را طي كرده تا به دوره روشنگري رسيده. در واقع تاريخنگاران و متفكران صهيونيستي با بازخواني خطي تاريخ و كنار هم قراردادن قطعات پراكنده گوناگون، پازلي ميسازند كه بر اساس آن يك قوم واحد منسجم نژادي داريم كه رانده و پراكنده شده و حال بايد به سرزمين اصلياش برگردد. پرسشي كه زند مطرح ميكند اين است كه آيا كتاب مقدس يك كتاب تاريخي است يا يك كتاب الهياتي. ادعاي زند اين است كه تا نيمه دوم قرن نوزدهم كتاب مقدس يك كتاب تاريخي محسوب نميشد و كتابي ديني و الهياتي بود. تاريخنگاري و ايدئولوژي صهيونيستي اين كتاب را به يك كتاب تاريخي تبديل كرد و بعد بر اساس آن، تاريخنگاري خاص خودش را توليد كرد و افسانه و اسطوره را به جاي واقعيت گذاشت. از نظر زند دياسپورا و سرگرداني نتيجه اخراج عبريان و تبعيد آنها نبود. زند بر مبناي شواهد و مدارك در بسياري از بديهيات تاريخنگاري صهيونيستي شك ميكند و با اتكا به منابع آنها را از هم ميپاشاند. مثلا يك نكته كه شايد براي ما جالب باشد اين است كه زند بر اساس مدارك و شواهد نشان ميدهد اساسا در 1300 پيش از ميلاد تا 660 پيش از ميلاد كل بنياسرائيل از اورشليم تبعيد نشد. كاري كه كوروش كرد معطوف به كل يهودياني كه از اورشليم تبعيد شده باشند نبود. او ميگويد تمام شواهد و مدارك نشان ميدهد كه يهودياني كه در اورشليم زندگي ميكردند بعد از آن تاريخ همچنان به زندگيشان ادامه دادند. تبعيد فقط محدود به اليت سياسي و فكري بوده يعني عده محدودي مثل دانيال نبي كه در مرزهاي امپراتوري ايران بودند. علاوه بر حملات تاريخنگارانهاي كه سعي شد به كار زند انجام بگيرد ما شاهد نقدهاي ژنتيكي هم بر كار زند هستيم. در سال 2010 يعني دو سال بعد از انتشار «اختراع قوم یهود»، آقاي هري اوسترر، استاد ژنتيك كالج پزشكي آلبرت انيشتين در نيويورك دست به مطالعه ژنتيكي ميزند و تلاش ميكند با مطالعه دياناي، شاخصهايي را استخراج كند كه از نظر او شاخصهاي تبارشناختي و اصل و نسبي نژاد يهودي هستند و بدين ترتيب سعي ميكند با سلاح ژنتيك به جنگ تاريخنگاري برود. مسئله قوم يهود و اينكه يهوديان آيا يك نژاد همخون و تباري هستند يا پيروان يك دين، از منظرهاي مختلف بررسي شده و بحثي بهشدت ميانرشتهاي است. در اين موضوع هم باستانشناسان وارد شدند، هم زبانشناسان، هم جغرافيدانان، هم دانشمندان علوم سياسي و... اما اساس كار همه اينها مطالعات تاريخنگاري است. البته بعدا معلوم شد كه كار ژنتيكي اوسترر اشكالات اساسي دارد، كمااينكه در 2012 دكتر اران آلهايك كه او هم ژنتيكشناس است دو مقاله در جواب به كارهاي اوسترر منتشر كرد و نشان داد كاري كه اوسترر كرده در واقع باز هم نوعي تقلب و دستكاري در دادهها براي اثبات ايدئولوژي برساخته نظريهپردازان و تاريخنگاران صهيونيست است. جالب است كه شلومو زند در مصاحبهاي ميگويد اگر امروز هيتلر زنده بود از كار اوسترر بهشدت خشنود ميشد، چون هيتلر هم دقيقا ميخواست همين كار را بكند. حرف هيتلر و دانشمندان ژنتيكشناس او اين بود كه يهوديان يك ژن معيوب و آلوده هستند و در نتيجه هر كسي كه يهودي است بايد به كورههاي آدمسوزي سپرده شود و اين ميكروب خطرناك براي نژاد پاك آريايي را بايد كاملا از بين ببريم. حالا سالها بعد از هيتلر، صهيونيستهايي كه ميخواهند ايدئولوژي دولت آپارتايد اسرائيل را موجه كنند و با كار تاريخنگارانه و تفسير كتاب مقدس راه به جايي نميبرند، دوباره به ژنتيك متوسل شدهاند تا بگويند يهوديان يك ژن و قوم برگزيده هستند. توصيه ميكنم اين كتاب را هم دانشجويان تاريخ، هم دانشجويان علوم سياسي و هم دانشجويان ديگر رشتههاي علوم انساني بخوانند. اين كتاب ويژگيهاي بسيار مثبتي دارد كه ميتوان دربارهاش صحبت كرد اما در عين حال ضعفهايي هم در شكل دارد. توصيهاي هم به ناشر ارزشمند كشورمان، نشر نو دارم كه ميراثدار سابقه درخشان انتشارات اميركبير است كه متأسفانه بعد از انقلاب به آن حال و روز نزار افتاد، و آن اين است كه بهتر است در تجديد چاپ، در متن اصلي نقشه جغرافيايي و عكس بگنجانند. چون با توجه به بحثهاي متنوعي كه اين كتاب مطرح ميكند، اگر خواننده به نقشه و عكس دسترسي داشته باشد مطالب كتاب برايش مجسمتر و يادگيرياش راحتتر ميشود.
منبع : شرق
دیدگاه تان را بنویسید