ارسال به دیگران پرینت

پیروزی سیاست خشم

هفته‌نامه اکونومیست، سرمقاله جدیدترین شماره خود را (که نسخه چاپی آن فردا منتشر می‌شود) به چشم‌انداز آینده لیبرالیسم بعد از «برگزیت» (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) اختصاص داد و نوشت: پیروزی حامیان برگزیت هشداری برای نظم بین‌المللی لیبرال خواهد بود.

پیروزی سیاست خشم

۵۵آنلاین :

55آنلاین: اکونومیست در این سرمقاله می‌نویسد: بسیاری از حامیان برگزیت کمپین خود را بر پایه خوش‌بینی بنا کرده‌اند. در خارج از اتحادیه اروپا، بریتانیا آزادانه‌تر به جهان دسترسی پیدا خواهد کرد، اما چیزی که پیروزی آنها را تضمین کرد، خشم بوده است.
خشم باعث پیروزی یک اجتماع ناراحت در شهر‌های حاشیه‌‌نشین انگلستان شد. به گواه نظرسنجی‌ها، خشم در خصوص مهاجرت، جهانی‌شدن‌، لیبرالیسم اجتماعی و حتی فمینیسم، به رای به خروج از اتحادیه اروپا منجر شده است. همان‌طور که پیروزی مجوزی برای گسترش تنفر بوده است، خشم از زمان طغیان خیابان‌های بریتانیا با توهین‌های نژادپرستانه وجود داشته است.
در میان دموکراسی‌های غربی، از آمریکای دونالد ترامپ گرفته تا فرانسه مارین لوپن، افراد زیادی از دست مردم خشمگین هستند. اگر آنها نتوانند با جریان اصلی هم‌صدا شوند، به هر طریق ممکن تلاش می‌کنند «شنیده شوند.» جز افرادی که معتقدند نظم جهانی در راستای منافع آنها خواهد بود، خطرات برگزیت در حال آغاز از هم باز کردن جهانی شدن و رفاه ایجاد شده توسط آن خواهد بود.
باقی تاریخ
بحران امروز در لیبرالیسم (یا در بازار آزاد)، در سال 1989 از خاکستر باقی از شوروی سابق متولد شده است. در آن زمان، فرانسیس فوکویاما اعلام کرد در «پایان تاریخ»، زمانی که هیچ ایدئولوژی‌ای نتواند دموکراسی را به چالش بکشد، بازارها و همکاری‌های جهانی «یک مسیر برای جامعه سازماندهی شده» خواهند بود. به اعتقاد فوکویاما، نظام لیبرال دموکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده‌است، که همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند. بر اساس نگاه او، آخرین حد تلاش‌ها و مبارزات ایدئولوژوی‌های مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی سربرآورده ‌است. بنابر این تصور اینکه نظام سیاسی بهتر و مناسب‌تری به عنوان آلترناتیو یا بدیل، جایگزین این نظام شود وجود ندارد. فوکویاما سرمایه‌داری را آخرین مقصد در مسیر تحولات تاریخ اقتصادی بشر می‌داند. این بزرگترین موفقیت لیبرالیسم بود اما طی پروسه‌ای در سیاست‌های تکنوکرات کم‌عمق غرق شد. در ربع قرن بعدی، «اکثریت» پیروز شدند، اما بسیاری از را‌ی‌دهندگان احساس می‌کردند که به آنها توجهی نشده است.
خشم آنها موجه بوده است. طرفداران جهانی‌شدن باید بپذیرند که تکنوکرات‌های اشتباه کرده و مردم عادی تاوان این اشتباه را داده‌اند. حرکت به سمت ارز ناقض اروپایی، یک تعالی از طرح تکنوکرات‌ها، منجر به رکود و بیکاری و جداشدن اروپا از هم شده است. ابزارهای مالی استادانه قانون‌گذاران و رگولاتور‌ها را فریب داده، موجب سقوط اقتصاد جهانی و کاهش بودجه شده است.
حتی اگر جهانی‌سازی بسیار مفید باشد،‌ سیاست‌گذاران کمک چندانی به بازندگان نکرده‌اند. مبادلات تجاری با چین صدها میلیون نفر را از فقر نجات داده و سود چشمگیری را برای مصرف‌کنندگان غربی به ارمغان آورده است. اما بسیاری از کارکنان کارخانه‌ها که شغل خود را از دست داده‌اند، قادر به یافتن شغلی جدید نبود‌ه‌اند.
به طور کلی، زیربنای فکری لیبرالیسم نادیده گرفته شده است. زمانی که آقای ترامپ در این هفته درخواست حمایت از تولیدات داخلی را کرد و از آمریکایی‌ها خواست تا کنترل را مجددا در دست بگیرند، در واقع از حامیان برگزیت حمایت کرده و نشان داده که تقریبا هیچ سیاستمداری مایل به حمایت تمام و کمال از لیبراسیم به عنوان عاملی برای تقویت رفاه به جای یک هزینه یا یک امتیاز نخواهد بود.
لیبرالیسم وابسته به اعتقاد به پیشرفت است اما، برای بسیاری از رای‌دهندگان، پیشرفت چیزی است که برای مردم دیگر رخ می‌دهد. در حالی که سرانه GDP آمریکایی‌ها از سال 2001 تا 2015 نزدیک 14 درصد رشد کرده است،‌ دستمزد میانگین آنها تنها 2 درصد افزایش یافته است. لیبرال‌ها به منافع ادغام حاکمیت‌ها در جهت منافع مشترک باور دارند. اما همان‌طور که برگزیت نشان می‌دهد، زمانی که مردم احساس کنند روی زندگی خود کنترل ندارند، خشمگین خواهند شد و اتحادیه اروپای از خود راضی به یک هدف غیر قابل مقاومت تبدیل می‌شود.
بازگشت به آینده
هم‌اکنون که تاریخ برای انتقام بازگشته است، لیبرالیسم نیاز به مقابله همه‌جانبه با آن را دارد. بخشی از وظایف، یافتن زبانی اصولی برای حمایت از مردم است. همان کاری که ترامپ و لوپن انجام می‌دهند. جریان کالاها، ایده‌ها،‌ سرمایه و مردم برای رفاه حیاتی است. قدرت گرفتن قلدرها و تبعیض در دولت، تهدیدی برای شادی مردم محسوب می‌شود. مدارا و مصالحه شرایطی است که برای تحقق بخشیدن کامل به پتانسیل‌های مردم نیاز خواهد بود.
لیبرال‌ها نیاز به بازیابی تحرک اجتماعی و تضمین تبدیل رشد اقتصادی به افزایش دستمزدها را دارند. این موضوع بدان معناست که باید روی از بین بردن افتخار مبارزه با منافع خاص، در معرض رقابت قرار دادن شرکت‌ها و شکستن شیوه‌های محدود تمرکزی جدی داشت. از همه مهم‌تر،‌ غرب نیاز به یک سیستم آموزشی کارا برای همه با هر سن و هر پیشینه‌ اجتماعی دارد.
مبارزه برای لیبرالیسم، با مهاجرت آمیخته شده است. با توجه به اینکه اکثر دولت‌ها کسانی را که برای کار و زندگی به کشورهایشان می‌آیند مدیریت می‌کنند، آزادی جابجایی اتحادیه اروپا خلاف قاعده تلقی می‌شود. همان‌طور که قواعد تجارت جهانی اجازه مقابله با رشد سریع کالا را می‌دهد،‌ در مورد رشد افراد ورودی به کشور نیز چنین قاعده‌ای باید برقرار باشد. اما این که مهاجرت تنها مسئله‌ای‌است که باید تحمل شود ک ایده غیرلیبرال خواهد بود. قبل از همه، دولت باید روی مدارس،‌ بیمارستان‌ها و مسکن سرمایه‌گذاری کند. در بریتانیا، مهاجران جدید نقش بسیاری در اقتصاد بریتانیا خواهند داشت. بدون آنها، صنایعی چون مسکن با کمبود نیروی کار مواجه خواهد شد. بدون ایده‌ها و انرژی آنها، بریتانیا فقیرتر خواهد شد.
لیبرالیسم پیش‌تر نیز به چالش کشیده شده است. در پایان قرن نوزدهم، لیبرال‌ها نقش وسیع‌تری را برای دولت متصور شدند و نشان دادند که اگر نیازهای اولیه انسانی برآورده نشود، آزادی‌های اقتصادی و سیاسی کمرنگ می‌شود. در دهه 1970 لیبرال‌ها نتیجه گرفتند که آغوش دولت در حال تبدیل به ظلمی مدام است، که این موضوع موجب علاقه شدید به بازارها شد.
زمانی که مارگارت تاچر نخست‌وزیر بریتانیا بود، همزمان با پیروزی فروپاشی شوروی، با توجه به مقاله فوکویاما اعلام کرده بود که هرگز تاریخ را مسلم ندانید. سخنی که هم اکنون باید سرلوحه کار لیبرال‌ها قرار بگیرد.
منبع: اقتصادنیوز
منبع : ۵۵آنلاین
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه