ارسال به دیگران پرینت

پدرم را تنهایی به خاک سپردم

علی شیخ مرادی پرستار بیمارستان قائم رشت نیز از جمله قربانیان ویروس کرونا است. خانواده او نیز این روز‌ها مثل همه داغدیده‌ها تنهایی سوگواری کرده اند. پسر این پرستار به ما می‌گوید: «شرایط پیچیده بود غیر از آنکه پدرمان را از دست دادیم شرایط و ارتباطات مان هم باعث شد کنار آمدن با اتفاق سخت‌تر شود. بابا جزو اولین پرسنلی بود که در بیمارستان قائم درگیر شد. در ابتدای شیوع کرونا شرایط نسبت به الان سخت بود خیلی شوک سنگینی بود. بابا خیلی اذیت می‌شد همه از ما فاصله می‌گرفتند طبیعی هم بود. بعد از آنکه بابافوت کرد من تک و تنها سر خاکش بودم وتن‌هایی دفنش کردیم نفهمیدم چه شد ما اصلا مراسم سوم و هفتم پدرم را حس نکردیم

پدرم را تنهایی به خاک سپردم

ویروس کرونا همچنان قربانی می‌گیرد، اما تلخی این واقعیت زمانی بیشتر می‌شود که می‌بینیم خانواده‌های جانباختگان ناشی از این داغ و مصیبت، به خاطر شیوع بیماری کرونا نمی‌توانند برای عزیزان‌شان سوگواری کنند؛ آن‌ها بدون برگزاری هر گونه مراسم ترحیم و عزاداری با بغض‌هایی فروخورده عزیزان‌شان را به خاک می‌سپارند. آغوشی برای گریستن نیست، کلمات تسلی به گفتگو‌هایی کوتاه پشت تلفن و در فضای مجازی خلاصه شده و اشک‌ها و حرف‌های ناتمام بر رنج این خانواده‌ها افزوده است.

 خانواده‌های مصیبت دیده از کرونا در تنهایی و مظلومیت از رنجی می‌گذرند که آن را مرهمی نیست. سوگواری به سبک قرنطینه و تنهایی بر دل بازمانده‌ها سایه افکنده است. آن‌ها نگران هستند. نگران از اینکه نکند کسی بخاطر ملاقات شان به ویروس کرونا مبتلا شود، کرونا بین خانواده‌های داغدیده فاصله انداخته است آنقدر که مظلومانه و غریبانه عزیزشان را کفن می‌کنند و بدون هیچ بوسه و آغوشی از قربانیان خداحافظی می‌کنند. اما باید این روز‌ها از جانفشانی‌های کادر درمانی کشورهم گفت. آخرین آمار‌های وزارت بهداشت نشان می‌دهد که از ابتدای شیوع کرونا در ایران تا هفته اول فرودین ماه، ۴۳ نفر از کادر درمانی در راه مقابله با ویروس کرونا جان‌شان را از دست داده اند.

پزشکان و پرستارانی که از آن‌ها به عنوان رزمندگان خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا و شهدای خدمت یاد می‌شود خیلی از آن‌ها به دلیل شرایط شغلی شان از نزدیک خطر رویارویی با ویروس کرونا را به جان خریده اند و البته شماری هم در این راه شهید شده اند. شاید شنیدن آمار فوت کادر درمان در اثر ابتلا به کرونا برای ما یک عدد و رقم باشد، اما برای خانواده‌های آن‌ها یعنی یک عزیز از دست رفته یعنی یک نفس برنیامده یعنی حسرت یک آغوش و آخرین خداحافظی. خانواده‌های داغدیده‌ای که به شدت محتاج حضور بستگان شان هستند تا از این داغ و شوک عبور کنند، اما مجبورند در شرایط سوگواری قرنطینه‌ای خاموش و سرد عزیز از دست رفته شان را راهی دیار باقی کنند. در این گزارش با جمعی ازخانواده‌های مصیبت دیده کادر درمانی کشور گفتگو کردیم تا روایت واقعی از حال و هوای سوگواری‌های تنها و غریبانه را به تصویر بکشیم.

ایثارگری دکتر برای احیای بیمار کرونایی

همسر دکتر موسی فتح آبادی متخصص طب اورژانس بیمارستان چمران تهران می‌گوید همسرش در تاریخ ۱۸ اسفند در بیمارستان فوت کرده است. «۱۰ روز مداوم تب و لرز داشت نمی‌دانستیم کرونا گرفته است. آن موقع این صحبت‌ها نبود. بعد از یک هفته عکس ریه متوجه شدیم ریه درگیر شده و او نمی‌خواست ما بترسیم در بیمارستان بستری شد. همسرم بیمار کرونایی را احیا کرده بود. بعد‌ها فهمیدند آن مریض کرونا داشته است.» او در ادامه می‌افزاید: خودم هم مبتلا شدم، اما علائم من خفیف بود. برادر و خانواده‌ام از همان روز‌های اول کنارم بودند ما برای دکتر مراسم تشییع جنازه هم گرفتیم خیلی‌ها سرخاکش آمدند همه خانه مان بودند البته مراسم رسمی نداشتیم، چون نمی‌توانستیم هم مراسم بگیریم. واقعاً رفت و آمد‌های اقوام به ما تسلی داد. من اعتقاد دارم هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر خدا بخواهد کرونا بهانه‌ای شد برای رفتن دکتر. او خیلی پاک رفت و شهید شد.»

مثل جذامی‌ها به ما نگاه می‌کنند

اشک‌های همسر دکتر وحید منصف کسمایی همچنان بعد از گذشت چند هفته از فوت همسرش جاری است. میهمان ناخوانده بر دل این خانواده نیز داغ سنگینی بر جای گذاشته است. زخمش سر باز می‌کند و مراحل ابتلای دکتر کسمایی به بیماری کرونا را تعریف می‌کند او می‌گوید: همسرم متخصص طب اورژانس بود بخاطر کارش کشیک‌های طولانی را در بیمارستان به سر می‌برد.

گاهی برای اینکه بیمار‌ها را تعیین تکلیف کند ۳۶ ساعت تمام در بیمارستان‌ می‌ماند روز دوم اسفند ماه بعد از ساعت‌ها کشیک طولانی به خانه آمد حال عمومی مساعدی نداشت بدون آنکه ناهارش را بخورد رفت که استراحت کند، اما غروب آن روز با ضعف و درد عضلانی شدید بیدار شد و کم کم تب بروز پیدا کرد فردای آن روز علائمش شدیدتر شد، اما نتیجه سی تی اسکن ریه چیزی نشان نمی‌داد دو روز بعد سرفه‌های شدید ادامه داشت بطوریکه تمام جدار قفسه سینه اش درد می‌کرد بعد از آن در اتاق ایزوله بیمارستانی در ساری بستری شد این بار اسکن ریه نشان داد ریه اش درگیر شده از شدت تنگی نفس رمقی برایش نمانده بود سطح هوشیاری به قدری پایین آمد که در نهایت به آی سی یو منتقل شد و بعد از ۱۰ روز اینتوبی برایش انجام دادند و در نهایت بعد از انجام دیالیز و کاهش فشار خون در ۱۹ اسفند فوت کرد.

همسر دکتر کسمایی می‌افزاید: این مصیبت بطور ناگهانی کادر درمان را درگیر کرد چرا که روز‌های اول چیزی از ویروس کرونا در کشور اعلام نشده بود و پزشکان بدون تجهیزات بیماران را معالجه می‌کردند. او ردپای کرونا ویروس را در سوگواری عزیز از دست رفته اش اینگونه توصیف می‌کند: دکتر کسمایی از همان روز اول در اتاق ایزوله بود با این حال من و دخترم ماسک و دستکش داشتیم و نکات بهداشتی را رعایت می‌کردیم ما شرایط روحی بسیار بدی داشتیم بعد از فوت دکتر هیچ کسی پیش ما نمی‌آید. حتی بعد از وفات مجبور شدم به تنهایی ماشینم را کارواش ببرم تا ضد عفونی کنند در حالیکه رمقی برای راه رفتن نبود. خانواده‌ها می‌ترسیدند و فاصله شان را با ما حفظ می‌کردند. بستگان مان ۱۰ متر آنطرف بودند، ولی نمی‌توانستیم همدیگر را بغل کنیم نه آن‌ها ما را بغل می‌کردند و نه ما نزدیک شان می‌شدیم.

در حالیکه اگر تا ۴۰ روز اطرافیان عزادار، آن‌ها را بغل کنند و گریه زاری کنند خودش تسلی بخش است در حالی که نه مادری و نه خواهری هیچ کسی نبود آدم خودش را خالی کند. مصیبت وارد شده یک طرف و نبود بستگان مان از طرف دیگر ما را اذیت کرد. همراه دو دخترم حس تنهایی و مصیبت کردیم همه این شرایط را تحمل کردیم در حالیکه موقع تدفین دکتر بالای سرش نبودیم و نه جایی که می‌خوابد را خودمان انتخاب کردیم. دکتر منصف کسمایی خیلی زحمتکش، خوش نام، صادق و مهربان و ساده بود، اما تنها و مظلوم به خاک سپرده شد.»

همسر دکتر کسمایی که خودش نیز پزشک طب اورژانس است می‌گوید: خانواده‌های قربانیان کرونا بعد‌ها از نظر روحی و روانی آسیب‌های بسیار جدی را بروز می‌دهند ما نتوانستیم سوگواری کنیم هنوزهم در مرحله انکار سوگ هستیم و باورمان نمی‌شود که دکتر نیست. خانواده‌ها نمی‌آیند اگر کسی هم لطف کند از فاصله زیاد پشت در راهرو نگاهی به ما می‌اندازد. مثل جذامی‌ها با ما برخورد می‌کنند. اما از حق نگذریم همکاران دکتر خیلی لطف داشتند البته نمی‌توان به خانواده‌ها هم خرده گرفت همه وحشت کرده اند مجبورند فاصله را حفظ کنند. من بخاطر ترس همسایه‌ها، خانه مان را دوبار ضدعفونی کردم تا اگر همسایه‌ای مریض شد نگوید ما مسبب بیماری هستیم. ما سزاوار این گونه برخورد بعد از فوت عزیز مان نبودیم.»

او یک شیر زن بود

شیرین روحانی نژاد ۵۲ ساله و پزشک عمومی بیمارستان پاکدشت تهران نیز جزو ده‌ها قربانی است که کرونا خزان عمرش را رقم زده است. خواهرش از یادآوری بدرقه‌ای با هیچ بوسه و آغوشی پشت گوشی تلفن اشک می‌ریزد. او می‌گوید: «اوضاع ما خیلی سخت است. مادرم چشم انتظار خواهرم است. شیرین برای خانواده ما هم پدر بود هم مادر. نمی‌دانیم فقدانش را چگونه تحمل کنیم. ما تنهاییم. کسی به خانه مان نیامده است البته خودمان هم اجازه نداده ایم بیایند. اقوام تلفن می‌زنند و دلجویی می‌کنند. با این وجود ما تلفن‌های مان را خاموش کردیم روزی ۲۰۰ تا تلفن را باید جواب می‌دادیم ۲۴ ساعت باید پای تلفن بودیم سخت بود طاقت نداشتیم. تلفن را قطع کردیم و با پدر و برادر و مادرمان اشک ریختیم اگر بستگان مان می‌آمدند حرف می‌زدند و سرمان شلوغ می‌شد سبک می‌شدیم، اما نشد. تنهایی عزاداری کردیم.»

خواهر دکتر روحانی نژاد ادامه می‌دهد: خانم. واقعاً سخت است مادرم خودش کرونا گرفت منتها علائمش خیلی خفیف بود استرس زیادی را این روز‌ها تحمل کردیم. تک و تنها نشستیم و سوگواری کردیم. کادر درمان روز‌های اول امکانات نداشتند خواهرم می‌گفت: ما ماسک «ان ۹۵» نداریم و ماسک معمولی استفاده می‌کنیم. هفته‌ای دو مرتبه شیفت بود نیمه دوم اسفند علائم تب و لرزش شروع شد و بعد در بیمارستان مسیح دانشوری در تاریخ ۲۸ اسفند فوت کرد او یک شیر زن بود.»

پدرم را تنهایی به خاک سپردم

علی شیخ مرادی پرستار بیمارستان قائم رشت نیز از جمله قربانیان ویروس کرونا است. خانواده او نیز این روز‌ها مثل همه داغدیده‌ها تنهایی سوگواری کرده اند. پسر این پرستار به ما می‌گوید: «شرایط پیچیده بود غیر از آنکه پدرمان را از دست دادیم شرایط و ارتباطات مان هم باعث شد کنار آمدن با اتفاق سخت‌تر شود. بابا جزو اولین پرسنلی بود که در بیمارستان قائم درگیر شد. در ابتدای شیوع کرونا شرایط نسبت به الان سخت بود خیلی شوک سنگینی بود. بابا خیلی اذیت می‌شد همه از ما فاصله می‌گرفتند طبیعی هم بود. بعد از آنکه بابافوت کرد من تک و تنها سر خاکش بودم وتن‌هایی دفنش کردیم نفهمیدم چه شد ما اصلا مراسم سوم و هفتم پدرم را حس نکردیم. البته بعد از فوت بابا خودمان را ۲۰ روز قرنطینه کردیم تا مشکلی برای کسی پیش نیاید، اما اقوام خیلی کم می‌آمدند باید رعایت می‌کردیم تا مشکل دیگری پیش نیاید سعی کردیم تحمل کنیم. اقوام خرید‌های مان را انجام می‌دادند و وسایل را در آسانسور می‌گذاشتند که تحویل بگیریم.

شرایط مادرم خیلی سخت است او پدرم را خیلی دوست داشت و این داغ بیش از همه ما بر دل او سنگینی می‌کند.»

منبع : فرارو
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه