۵۵آنلاین :
حسام خراسانی | داستان از بیستوهفتمآوریل ۱۹۷۸ آغاز شد. زمانی که آتش جنگ داخلی امانشان را بُرید. کشمکشهای سیاسی میان حزب دموکراتیکخلق و دولت محمدداوود خان بالا گرفت و مردم دستهدسته شدند. تکههای تلخ پازل آن روزهای افغانستان، کودتا، انقلاب، شورش و مهاجرت بود. همین جا آغاز فصل هجرت شد. دوام ناامنی و جنگ داخلی مردم را مسافر کرد، مسافر ناکجاآباد. نادرعلی و زهرا هم از همین دسته مردمان بودند؛ مردمان اهل ولایت غزنی. این چند سطر نقلوقول برداشتهایی است از گفتههای معصومهحکیمی فرزند «نادرعلی» و «زهرا». معصومه سال۶۲ در شهر مشهد، کیلومترها دُورتر از غزنی به دنیا آمد. دوری و انتظار برای معصومه سه دهه طول کشید. در آن سه دهه تصور معصومه از افغانستان خلاصه میشد به گفتهها، شنیدهها و چند عکس. زمان گذشت، معصومه پس از سه دهه برای نخستین بار مسافر وطن خود شد. دختر نادرعلی که کارشناس گروه مامايي و بهداشت باروری شده بود به کشور خود سفر کرد، کشوری که از آن هیچ خاطرهای در ذهن نداشت. چندسال است که از آن سفر میگذرد و او راوی روزهای حضورش در وطن است. معصومه دیگر میتواند با صدای بلند از وطن خود حرف بزند و از فرصتها و چالشهایی که با عنوان یک زن در جامعه افغانستان با آن روبهروشده، بگوید. «شهروند» به همین مناسبت با این فعال حوزه سلامت گفتوگو کرد و آنچه در ادامه میآید شرحی از گفتوگوی صمیمانه با معصومه حکیمی است.
مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز گرفتید؟ بله. من در ایران کنکور دادم و وارد دانشگاه شدم. البته مهاجران باید شهریه را نیز پرداخت میکردند. ترمی۱۶۰هزار تومان، اما درحال حاضر مسأله پیچیدهتر شده است. در دوره ارشد هم از طریق دولت افغانستان بورس تحصیلی شدم. بلافاصله پس از پایان تحصیلات به افغانستان سفر کردید. چرا با این عجله؟ پاسخ این سوال ساده است. افغانستان وطن و بخشی از هویت من است. آدمها نسبت به وطنشان حس تعلق دارند. شما به کشور خودتان حس تعلق ندارید؟ اما شما تا آن زمان هیچ شناختی از حضور در افغانستان نداشتید؟ این مسأله حس تعلق من به افغانستان را بیشتر میکرد. به عقیده من وطندوستی در میان مهاجران برجستهتر است. البته در ایران شرایط کاری هم برای من فراهم نبود. تنها سفر کردید؟ بله. البته برادرم پیش از من به افغانستان برگشته بود و در جمعیت هلالاحمر افغانستان کار میکرد. به غزنی ایالت پدر و مادر برگشتید؟ خیر. شهر کابل را برای زندگی و کار انتخاب کردم. در حوزه درمان در بخش خصوصی فعالیت داشتید یا دولتی؟ هر دو مورد. اما مردم بیشتر تمایل دارند به بیمارستانهای دولتی مراجعه کنند. آنچه در افغانستان مشاهده کردید، چه تفاوتی با تصور شما از جامعه افغانستان داشت؟ من پیش از این، هیچ تجربه میدانی از افغانستان نداشتم. در یک جمله بگویم زندگی در افغانستان آنقدر هم ترسناک نیست. آنچه رسانهها نشان میدهند، آیینه درستی از جامعه افغانستان نیست. البته کتمان نمیکنم مسأله ناامنی مهمترین چالش پیشروی جامعه افغانستان است. در مورد شهر کابل صحبت کنیم. کابل شهری است از همه قومیتها. کابل کوچک شدهای از جامعه افغانستان است؛ تاجیک، بلوچ، پشتو و مهاجران بازگشته به وطن. یک شهر کوچک کوهستانی و پُر ترافیک. البته من بیشتر با مهاجران افغانستانی بازگشته از ایران رفتوآمد دارم. این را میخواهم بگویم که ساختار اجتماعی کابل متشکل از دو بافت فرهنگی سنتی و مدرن است. در فرهنگ سنتی ما هنوز فرهنگ غلط مرد سالاری را داریم. اما قشر دوم، نخبگان جامعه افغانستان هستند، خوشبختانه جریان حاکمیت همراه با این قشر است. اشارهای به حضور دو گروه فرهنگی در شهر کابل دارید، این حضور باعث بروز واکنشهایی در شهر کابل نشده است؟ ببینید، قطعا باعث بروز چالشهای جدی شده است. اما من در محیطی بودم که از این چالشها دور بودم. چه در محیط بیمارستانی و چه دانشگاه. من بیشتر با جامعه زنان روبهرو بودم. نحوه منش و رفتار آدمها در چنین مواقعی مهم است. در ساختار درمانی افغانستان، با مسأله نابرابری جنسیتی روبهرو شدید؟ در برخی موارد روابط در ساختار اداری افغانستان جایگزین ضابطه شده، اما در این روابط مسأله جنسیت مطرح نیست. در ساختار اداری افغانستان نگاه جنسیتی نسبت به زنان حاکم نیست، سیاستها به نحوی تنظیم شده است که میتوان تعبیری برعکس داشت، یک تبعیض جنسی به نفع زنان. دولت سعی دارد در این زمینه فرهنگسازی کند. در مورد پوشش ظاهری هم در خیابانهای کابل قواعد عرفی و قانونی خاصی حاکم است؟ شرایط در حوزه زنان به سرعت درحال تغییر است. ما این روزها در کابل زنانی را میبینیم که حجاب متفاوتتری دارند. البته به صورت موردی محدودیتهای فرهنگی حاکم است. مثلا موضوع مزاحمتهای خیابانی و کلامی، برخی از مردم نمیتوانند بپذیرند یک زن با حجابی متفاوت در خیابان قدم بزند. وضعيت کنونی قوانين را در جلوگيری از خشونت عليه زنان چگونه ارزيابی میکنيد؟ بسیار عالی است. همانطور که گفتم دولت افغانستان در این موارد حامی حقوق زنان است. حتی دولت در دانشگاه رشتهای با محور حقوق زنان تدریس میکند، در ادارات دولتی کارگاه با محور حقوق زنان برگزار میکند و برای ریاست دانشگاه از سوی دولت تأکید شد که یک زن باید این مسئولیت را بپذیرد. اما در مورد محدودیتهای فرهنگی مسأله متفاوت است. ما درباره فرهنگ حرف میزنیم. تغییر در سنتها چه غلط و چه صحیح برای مردم سخت است، راحت کنار نمیآیند و زمانبر است. خشونت عليه زنان پديدهای جهانی است و خاص هيچ فرهنگ و جامعهای نيست؛ موضوعی که جامعه افغانستان نیز با آن درگیر است. به نظر شما چگونه و از چه راههايی مقابله با آن امکانپذير است؟ بله، چالشهایی همچون چندهمسری، ازدواج در سن پایین و از همه مهمتر خشونت علیه زنان موضوعاتی است که جامعه افغانستان با آن درگیر است. بیماران بسیاری به من مراجعهمیکنند که مورد آزار و اذیت همسرشان قرار گرفتهاند. ما با آنها گفتوگو میکنیم، به زبان سادهتر به درددلهایشان گوشمیدهیم و به آنها یادآوری میشود که تنها نیستند. البته سازمانهای بینالمللی حامی زنان و وزارت زنان در افغانستان پیگیر این موارد هستند، من هم در صورت توافق بیمار او را به این سازمان معرفی کنم. اما چالش اصلی اینکه زن سنتی این وضع را پذیرفته ایت. چرا؟ من در دوران دانشجویی هم این موضوع را در پژوهشهای دانشجویی دنبال کردم. نداشتن استقلال مالی زنان سنتی در افغانستان و مسائل فرهنگی همچون میزان فرزندآوری باعث شده زن سنتی راهکاری جز پذیرش شرایط نداشته باشد. مادری بدون استقلال مالی با ٦ فرزند نمیتواند از خانواده جدا شود. البته مسائل فرهنگی دیگری هم چون نگاه خانواده به زن باعث ایجاد چالش در این زمینه شده است. سهم زنان از حوزه فرهنگ و هنر افغانستان چه چقدر است؟ صحبت در این خصوص سخت است، چون ممکن است جامعه مخاطبان ایرانی به مقایسه شرایط دو جامعه بپردازند. این قیاس غلط است، زیرا مولفهها و ویژگیهای دو جامعه متفاوت است. من بار دیگر تأکید میکنم که چالش اصلی ما در افغانستان امنیت است، موارد دیگر هم مهم است، اما نباید چالش اصلی را گم کرد. انکار نمیکنم ما با محدودیتهای فرهنگی نسبت به حضور زنان در عرصههای هنری روبهرو هستیم. بهعنوان مثال تعداد سینماها کم است و شرایط حضور زنان در آن فراهم نیست، من در این مدت یک بار هم نتوانستم تماشای فیلمی را در سینمای کابل تجربه کنم. همانطور که گفتم تردد در کابل منطقهبهمنطقه متفاوت است. شما بهعنوان زن در مکانی تجاری و فروشگاهی سادهتر میتوانید قدم بزنید تا سینما. بیشتر زنان در شهربازی با کودکان و فروشگاهها قدم میزنند، پس آنجا برایشان امنتر است. این موارد ریشه فرهنگی دارد. شما خودتان در کابل روزها و ساعات تعطیلی را چگونه سپری میکنید؟ من ترجیح میدهم در خانه فیلمهای انگلیسی ببینم تا در سینما با فرهنگی غالب دچار تنش شوم. بپذیرید زن به تنهایی نمیتواند سیمای مردانه جامعه را بههم بزند. البته تعطیلات بیشتر میروم بامیان. منطقه خوشآبوهوایی است، امیدوار تجربه کنید. به شهرهایی که در نفوذ طالبان هستند هم سفرداشتید؟ عبور کردهام. همانطور که گفتم پدر و مادر من اهل غزه هستند. این منطقه در همسایگی طالبان قرار دارد. برای سفر به بامیان هم باید از میان طالبان گذشت. در مسیر به سرزمین پدری هم، طالبها را میدیدم، حتی برای صبحانه در آن منطقه توقف کردیم. دائما نگاهمان میکردند، مردها زُل زده بودند به من، انگار من برایشان غریبه بودم. من در مدرسهای غیرانتفاعی در استانی دیگر کلاس داشتم. وقتی در خیابانی در آن شهر قدم زدم، یک زن در آن ندیدم. برخوردی با شما نداشتند؟ نه فقط نگاهمان میکردند. نشستن یک زن و صبحانه خوردنش در مکانی عمومی برایشان عجیب بود. البته در میان راه طالبها خودروها را متوقف میکردند و اگر میفهمیدند با دولت همکاری دارید، این موضوع برای شما دردسر میشد. وضعیت حجابتان در این شهرها تغییر میکرد؟ نه آنچنان. من فقط شال محلی روی شانههایم میانداختم. در ولایت پدری وضع چگونه بود؟ مورد خاصی نبود، حتی پیشنهاد کار هم داشتم. وضعیت در محیط کار چگونه است؟ امن است. من در طول این مدت با چالشی روبهرو نبودم، البته توصیه میشد هنگام شیفت شب در اتاق را قفل کنیم یا در یک مورد دیگر خانواده دانشجویی که نمرهاش را نگرفته بود، تهدیدم کرد. تهدید را جدی گرفتید؟ خیر. من در ارایه نمره سختگیرم. این را از استادان ایرانی خود یاد گرفتهام. در مورد میزان سطح علمی دانشگاههای افغانستان صحبت کنیم. در مقایسه با ایران پایینتر است. اما آنجا چون شرایط کار فراهمتر است، از لحاظ عملی دانشجویان توانمندتر هستند. در کابل رانندگی میکنید؟ خیر. مزاحمتهای خیابانی زیاد است، تاکسی هم ارزان. در افغانستان ازدواج کردید؟ بله، البته در دوران بارداری به دلیل حضور مادر در مشهد به ایران آمادم. امکانات حوزه سلامت در کابل مساعد نبود؟ خیر. ما در بیمارستان افشار حداقل در زمینه زایمان امکانات کامل را داریم. البته افغانستان هنوز با مواردی مانند تزریقنکردن برخی از واکسنهای بیمارهای واگیردار روبهرو است. من در بیمارستان افشار این موضوع را به شکل طرح ارایه دادم و این مسأله در آنجا دنبال شد. در مسأله خانواده، نظام حقوقی افغانستان به چه نحوی است؟ نظامهای حقوقی افغانستان با ایران یکسان است. مسأله طلاق، ازدواج، حضانت فرزند و... . اما در عرف جامعه افغانستان تفاوتهایی مشاهده میشد. ما در افغانستان سنتی با نام گله یا همان شیربها داریم. مهریه در افغانستان کمرنگ و تشریفات و تجمل در عروسیها نسبت به جامعه ایران کمتر است. انفجارهای انتحاری پیدرپی باعث پشیمانی شما از حضور در افغانستان نشد؟ پشیمانی ازچه؟ متاسفانه انفجارهای انتحاری جزو جامعه افغانستان است، اما این انفجارها به میزانی نیست که زندگی کلی مردم را مختل کند. افغانستان را با تمام مشکلات و معضلاتش دوست دارم. خوشبختانه در چنین انفجارهایی حضور فیزیکی نداشتم. اما شما اگر ساکن کابل باشید به شنیدن صدای انفجار عادت میکنید. بیشتر در کدام نقاط شهر شاهد چنین حملاتی بودید؟ در گذشته مکان نظامی و اداری، اما الان همه جا. این مسأله غیرقابل پیشبینی است، البته درسه ماهاخیر مناطق دولتی و نظامی بیشتر هدف قرار میگیرند.
دیدگاه تان را بنویسید