۵۵آنلاین :
بهترین اسباب بازی که در کودکی سوغاتی یا هدیه گرفته اید، چه چیزی بوده است؟ اگر به خاطره هایتان بازگردید، شاید بهترین اسباب بازی که گرفته اید مربوط به زمانی بوده است که پدر یا مادرتان قرار بوده است به سفری بروند و برای آنکه به شما دلخوشی بدهند، قول یک اسباب بازی فوق العاده را داده اند. اگر در سفر بشود با تماس تلفنی با آنها صحبت کرد و در اواسط سفر به شما بگویند که این اسباب بازی که یک آدم آهنی سبزرنگ است و بسیار زیباست، برای شما خریداری شده است، شما در تمام روزهای باقی مانده بازگشت والدینتان به آن اسباب بازی فکر میکنید. بچه هایی را دیده ام که در این شرایط، خواب آن اسباب بازی را هم میبینند. اما بهترین لحظه، برمی گردد به زمانی که آن اسباب بازی را از نزدیک میبینید و احساس میکنید بالاخره به چیزی که انتظارش را داشته اید، رسیده اید. به نظر شما، اگر آن اسباب بازی را به صورت حضوری در اسباب بازی فروشی میخریدید یا به صورت سورپرایزی برای شما این اسباب بازی را میخریدند، آنقدر نیز لذت میبردید؟
نکته بسیار ظریفی در ارتباط با شادی در انسانها وجود دارد. شادی خیلی از اوقات به انتظار گره میخورد. یعنی زمانی که میدانیم بعد از مدتی قرار است یک اسباب بازی هدیه بگیریم، از همان لحظه شنیدن خبر، تا دریافت هدیه، شادی درون ما شکل میگیرد. حال بیایید، انتهای داستانمان را دوباره تعریف کنیم و اندکی تغییر دهیم. فرض کنید شما در زمان کودکی هستید و در انتظار دریافت آن آدم آهنی سبزرنگ ماندهاید. والدینتان از سفر میرسند و با ناراحتی عنوان میکنند در راه بازگشت از فرودگاه، متاسفانه چمدان سوغاتیها را دزدیدهاند. چه حالی به شما دست میدهد؟ شما غصه بسیاری میخورید و احتمالا به گریه میافتید. باز هم بگذارید پایان داستان را به نوعی دیگر تغییر دهیم. این بار متوجه میشوید که پدرتان در راه برگشت به دلیلی که باید بین کتابهایش و اسباب بازی شما یکی از آنها را برای قرار دادن به چمدان انتخاب میکرده است، کتاب هایش را انتخاب کرده است و در نتیجه شما به اسباب بازی که مدت زیادی در انتظارش بوده اید، نرسیده اید. این بار فقط غصه نمیخورید. این بار خشم و عصبانیت نسبت به پدرتان ممکن است درون شما شکل بگیرد.
در داستان بالا دو مفهوم اساسی را مورد هدف قرار داده ام. در ابتدا قصد داشتم به خوبی درک کنید که انتظار برای داشتن چیزی، چقدر میتواند لذت به دست آوردنش را افزایش دهد. دومین مفهومی که به آن اشاره کردم، زمانی است که پدرتان خودش اسباب بازی شما را نیاورده است و منفعت شخصی اش را به منفعت شما ترجیح داده است. در این حالت، اگر بچه در سن پنج یا شش سالگی باشد، حتی امکان دارد آن کتابهایی را که به جای آدم آهنی او در چمدان قرار گرفته است پاره کند.
برای آنکه در مفهوم شادی و انتظار بیشتر دقیق شویم، قصد دارم یک مثال و آزمایش را برایتان تعریف کنم. آزمایش معروف اقتصاد رفتاری وجود دارد که از مردم سه سوال میپرسد. «چقدر حاضر هستید پول بدهید و محبوب ترین شخصیت سینمایی را که دوست دارید از نزدیک ببینید؟» این قسمت سوال در هر سه شرایط یکسان بوده است. قسمتی که سوالها را از همدیگر متفاوت میکرده است، مربوط به زمان بندی دیدن آن شخصیت سینمایی بوده است. به گروه اول گفته شده است در که ظرف شرایطی که هم اکنون او را ببینید. به گروه دوم ذکر شده بود، در شرایطی که ظرف سه یا چهار روز آینده آن شخصیت را ببینند و به گروه سوم گفته شده بود که ظرف چند ماه آینده شخصیت محبوب سینمایی را ببینند. زمانی که به مبالغ پیشنهادی مردم دقت شد، پژوهشگران متوجه شدند که مردم برای دیدن شخصیت محبوب سینمایی شان در سه یا چهار روز آینده پول بیشتری پرداخت میکنند. در مرحله دوم، دیدن کنونی او ارجحیت داشت و برای سومین انتخاب و پایین ترین مبلغ، دیدن آن شخصیت سینمایی در چند ماه آینده پیشنهاد شده بود.
مفهومی که در این آزمایش مشاهده میشود، آن است که شادی زمانی به اوج خودش میرسد که بخواهیم اندکی برای آن انتظار بکشیم، و البته که این انتظار نباید زیاد طولانی باشد.
مثالی که در این مورد قصد دارم بیان کنم، مربوط به سوالی است که از پروفسور آریلی (Dan Ariely) استاد دانشگاه دوک پرسیده شده است دانشجویی از پروفسور آریلی پرسیده بود که قصد دارم هفته دیگر از شهر محل تحصیلم، به خانه مان و دیدن پدر و مادرم بروم. آیا بهتر است به آنها خبر بدهم که هفته دیگر میبینمشان یا اینکه هفته دیگر آنها را سورپرایز کنم؟ دن آریلی، جواب بسیار جالبی که دقیقا مرتبط به بحث پیش روی ماست، داده است. او گفت: «اگر به آنها بگویی هفته دیگر به دیدنشان میروی، آنها یک هفته در انتظار دیدن تو هستند و از لحظه اولی که این خبر را بشنوند شادی در دلشان آغاز میشود.»
مقدمه را سعی کردم بسیار کامل بنویسم، تا به خوبی اهمیت انتظار برای یک موضوع را درک کنید. حال قصد دارم سوالی از شما بپرسم. به نظر شما مردم ایران، در چند سال گذشته انتظار چه چیزی را کشیدند؟
احتمالا اکثر مردم جوابهای مشابهی به این سوال میدهند. جوابهایی از قبیل رونق اقتصادی، به سرانجام رسیدن برجام و برداشته شدن تحریم ها، افزایش اشتغال و اکثر جوابها به احتمال فراوان به مسائل اقتصادی کشور گره خورده است. حال بیایید به اخبار یکسال گذشته نگاهی بیندازیم. تمام اتفاقات سال گذشته نشان میدهد، انتظاراتمان به واقعیت تبدیل نشده است. از همه بدتر آنکه در سال گذشته دیدیم برخی افرادی که مسوولیت برعهده داشتند، مسیری را در پیش گرفتند که موجب تشدید آشفتگی اقتصادی کشور شد. شاید برخی از مردم خواب روزهای خوش رونق اقتصادی را دیده باشند، اما امروز کسی امیدی برای رونق اقتصادی حداقل در کوتاه مدت ندارد. مردم در گفت و گوهای روزمره شان فقط آرزو میکنند اوضاع اقتصادی و ارز از شرایط کنونی بدتر نشود.
بگذارید بخش اول تحلیل را با مثال دیگری در ارتباط با آنکه چرا شادی به تدریج در کشورمان رو به کاهش است به پایان ببرم. «بخشیدن» یکی از مهم ترین مسائلی است که ارتباط مستقیمی با شادی در افراد دارد. در پژوهشی به دو گروه از افراد مبلغ مشخصی از پول را دادند و به یک گروه از آنها گفته شد که پول را برای خودت خرج کن، در حالی که به گروه دیگر گفته شد، پول را برای غیر از خودت خرج کن. سپس، بعد از خرج کردن پولها، از هر دو گروه سوال هایی پرسیده شد که برآیند جوابشان میزان شادی آنها را مشخص میکرد. مشخص شد که به طرز معناداری گروهی که پولشان را برای دیگران خرج کرده بودند، افراد شادتری بودند.
مدتی قبل یکی از دوستانم که کافه رستوران دارد به تغییر رفتار مردم هنگام پرداخت پول اشاره کرد. او گفت به طرز محسوسی در ماههای اخیر مردم ترجیح میدهند که به اصطلاح «دنگی دونگی» حساب کنند. در صورتی که قبلا، بسیار اتفاق میافتاد که یکی از دوستان پول افراد دیگر را حساب کند. خیلی از اوقات سیاستگذاریهای کلان که اوضاع اقتصادی را دچار تغییر میکند، باعث تغییر عادتهای کوچکی از مردم میشود که پیامدهای جدی رفتاری و فرهنگی را به دنبال خواهد داشت. همین مساله، در عین سادگی نشان میدهد افراد یکی از فرصتهایی را که به صورت ناخودآگاه در زندگی شان شادی را احساس میکردند دیگر کمتر تجربه میکنند.
تحقیق موسسه گالوپ و عصبانیت
در ابتدا باید در مورد متدولوژی اندازه گیری میزان عصبانیت توسط موسسه گالوپ، نکته ای را بیان کنم، یکی از مهم ترین مواردی که اقتصاد رفتاری در سالهای اخیر تاکید ویژه ای بر آن داشته است، نحوه سنجش افراد است. در پژوهش هایی که در اقتصاد رفتاری انجام میشود، بسیار سعی میشود که به سمت پرسشنامه هایی که سوالاتی به صورت مستقیم میپرسند، نروند. ترجیح آن است که ارزیابی در رفتار روزمره و عادی مردم انجام شود. برای آنکه این موضوع به طور کامل روشن شود، باید تفاوت سیستم تفکر سریع و تفکر کند را بدانید. ساده ترین مثالی که بخواهم این مفهوم را با آن توضیح دهم به حل دو جدول ضرب برمی گردد:
الف: 2*2 چند میشود؟
ب: 84*236 چند میشود؟
احتمالا برای سوال الف بدون هیچ فکر کردن، در لحظه اول پاسخ را میدهید. اما برای سوال ب نیاز است که چند لحظه ای محاسبه انجام دهید. برای سوال الف مغز شما از سیستم تفکر سریع استفاده میکند. یعنی به صورت اتوماتیک جواب را از حافظه فراخوانی میکند. اما برای جواب سوال ب شما باید از سیستم تفکر کندتان استفاده کنید. دنیل کانمن (Daniel Kahneman) اقتصاددان رفتاری معتقد است انسان همواره برای تصمیمها و قضاوتهایش از یکی از این دو سیستم فکری استفاده میکند و جالب است که بدانید مغز انسان در اکثر لحظات از سیستم تفکر سریعش استفاده میکند.
نکته ای که در مورد پرسشنامه گفتم، مربوط به همین تفاوت دو سیستم فکری انسان است. زمانی که انسانها مشغول رفتار روزمره و همیشگی شان هستند، معمولا از سیستم تفکر سریعشان استفاده میکنند. اما زمانی که از آنها سوال میپرسیم، احتمال زیادی دارد در صورتی که سوال نیاز به تفکر داشته باشد، سیستم تفکر کند برای پردازش و پاسخ به آن سوال استفاده شود. برخی پژوهشها نشان داده است که انسانها گاهی اوقات در رفتارهای ناخودآگاهی که از خود نشان میدهند با رفتارهایی که آگاهانه از آنها سوال میشود، تفاوتهایی دارند.
اما فارغ از نحوه سنجش این گزارش سالانه، باید زنگ خطر را برای خودمان روشن کنیم. شاید نیاز باشد به سرعت گروههای داخل کشور مشغول پژوهش شوند و ضمن بررسی اطلاعات، ریشه یابی این مساله را آغاز کنند. اما مساله ای که به طور واضح دیده میشود، اگر احیانا در رفت و آمد روزمره تان از تاکسی، مترو و اتوبوس استفاده بکنید، این است که مردم به طرز محسوسی عصبانی و خشمگین تر از گذشته شده اند. امروزه، راحت تر از همیشه بین رانندهها هنگام رانندگی دعوا میبینیم. اگر هم به بحثهای همیشگی داخل تاکسیها گوش کنیم، مسائل اقتصادی بیشترین زمان مکالمه را به خودش اختصاص داده است.
چند مورد بسیار مهم را که میتوان در اینجا ذکر کرد که در تشدید این عصبانیت نقش مهمی ایفا میکند قصد دارم به طور مختصر بررسی کنم.
الگوی چیره شده بر جامعه
در تمام تحلیلهای اخیرم به صورت مشخص مساله چارچوب بندی (Framing) را نوشته ام. به نظر میرسد یکی از مسائلی که کشور بسیار با آن روبه رو شده است الگوی قالب شده فکری در جامعه است. الگوی فکری که به گرانی، بالا و پایین شدن نرخ ارز، تحریم و گره خورده است، باعث شده است مردم تمام قضاوتها و تصمیمهایشان را تحت تاثیر این الگوها بگیرند. واضح است که تصمیم گیری و قضاوت تحت این شرایط اصلا خوشایند نخواهد بود. بگذارید برای روشن شدن موضوع مثالی عرض کنم. زمانی که تیم ملی ایران در بازیهای آسیایی با قدرت حریفانش را پشت سر میگذاشت، بنده آمار فروش یکی از مجموعههای اینترنتی را بررسی میکردم. به طرز معنیداری فروش افزایش پیدا کرده بود و بعد از باخت ایران به ژاپن، آمار فروش بسیار کاهش پیدا کرد و بعد از چند روز به میانگین عادی رسید. در آن زمان الگوی فکری جامعه به برد و باخت تیم ملی فوتبال گره خورده بود. شاید احساس کرده باشید که در جام جهانی و بازیهای آسیایی، جزو معدود فرصت هایی بود که مردم دهنشان اندکی فارغ از مسائل اقتصادی بود. به نظر بسیار مهم است که برای جلوگیری از شرایط فعلی و کنترل خشم مردم، بیاییم حرکت اصولی انجام دهیم و قالب فکری اصلی جامعه را عوض کنیم، که قطعا این مهم به سیاستگذاریها و اصلاحات اقتصادی گره خورده است.
پرایمینگ و اطلاعات در دسترس
دنیل کانمن آزمایشی انجام داده است که نشان میدهد افراد فارغ از آنکه معنی کلمات را بخوانند، نسبت به آن کلمه رفتارشان تغییر میکند. به این سوگیری پرایمینگ (Priming) گفته میشود. از نظر شناختی حافظه ورودی انسان، قسمتی دارد که به صورت ناخودآگاه دریافت اطلاعات میکند. انسان در ورود این اطلاعات نقشی ندارد. از طرف دیگر، سوگیری مهمی به نام اطلاعات در دسترس وجود دارد، که در این سوگیری افراد تصميمها و قضاوتهایشان را بر اساس آخرین مطالب و اخباری که شنیدهاند، تحلیل میکنند. اگر به این دو سوگیری گفته شده دقت کنید، و به روزنامه اخبار تلویزیون، شبکههای اجتماعی و ... سری بزنید، متوجه میشوید درصد بالایی از اخبار ناشی از اخبار نگران کننده اقتصادی است. این اخبار چه به صورت ناخودآگاه و چه خودآگاه رفتار و تصمیمهای مردم را تحت تاثیر قرار داده است. به نظر میرسد بیش از هر موقعی باید نگران وضعیت موجود باشیم. برخی اتفاقاتی که اکنون میافتد در آینده به سادگی قابل جبران نخواهد بود. اینکه مردم یک کشور را اندکی شادتر کنیم، بسیار از نظر مالی و انرژی پرهزینه است. بهتر است اکنون چارهای بیندیشیم تا با کمترین خسارت ممکن، چالشهای پیش رو را برطرف کنیم.
منبع : تجارت فردا
دیدگاه تان را بنویسید