اسرائیل
الجزیره: احتمال دارد اسرائیل جنگ را از غزه به سوریه منتقل کند | از نگاه اسرائیل، تسلط کنونی حکومت دمشق بر اوضاع امنیتی بسیار شکننده است و احتمال بازگشت نفوذ ایران به جنوب سوریه همچنان بالاست
با پایان جنگ غزه، جهان چشم به طلوع فجر جدیدی در منطقه دوخته است؛ فجری که بر پایهٔ صلح و ثبات بنا شود. رئیسجمهور آمریکا نیز در سخنرانی خود در شرمالشیخ صراحتاً از این آرزو سخن گفت، و رهبران منطقه و جهان نیز با حضور در مراسم امضای توافق پایان جنگ، بر این امید تأکید کردند. اما اوضاع ممکن است آنقدرها هم خوشبینانه نباشد.
غازی دحمان، روزنامه نگار سوری در الجزیره نوشت: با پایان جنگ غزه، جهان چشم به طلوع فجر جدیدی در منطقه دوخته است؛ فجری که بر پایهٔ صلح و ثبات بنا شود. رئیسجمهور آمریکا نیز در سخنرانی خود در شرمالشیخ صراحتاً از این آرزو سخن گفت، و رهبران منطقه و جهان نیز با حضور در مراسم امضای توافق پایان جنگ، بر این امید تأکید کردند.
در ادامه این مطلب آمده است: اما اوضاع ممکن است آنقدرها هم خوشبینانه نباشد؛ چراکه در اسرائیل، دولتی راستگرای افراطی بر سر کار است که همواره میکوشد از مسئولیتهای داخلی بگریزد و بحرانهای درونی خود را با ماجراجوییهای بیرونی جبران کند. این دولت بر این باور است که اکنون فرصت مناسبی در اختیار دارد تا محیط راهبردی منطقه را دگرگون کند، بهویژه پس از شکست فاجعهبارش در سطح استراتژیک در غزه. جنگ دوساله با وجود ویرانی گستردهٔ غزه و کشتار دهها هزار فلسطینی، نهتنها سود سیاسی، اقتصادی یا ژئوپلیتیکی برای اسرائیل بههمراه نداشت، بلکه از اعتبار و وزن منطقهای و جهانی آن نیز کاست.
این وضعیت، خشم و جنون جریان راست افراطی اسرائیل را دوچندان کرده و آن را بهسمت جستوجوی دور جدیدی از خشونت در منطقه سوق میدهد تا از «مازاد قدرت» خود بهرهبرداری کند یا دستکم دستاوردی ملموس در سطح استراتژیک بهدست آورد. در این چارچوب، سوریه در نگاه رهبران افراطی اسرائیل یکی از مهمترین صحنههای ممکن برای تخلیهٔ این انرژی تهاجمی بهشمار میرود.
چرا سوریه؟
دورهٔ گذشته نشان داده که سوریه در تفکر استراتژیک اسرائیل جایگاهی مرکزی دارد؛ به چند دلیل:
نخست:
سوریه قلب پروژهٔ ژئوپلیتیکی اسرائیل برای بازسازی خاورمیانه بهشمار میآید. آنگونه که از اظهارات مقامات اسرائیلی برمیآید، هدف این پروژه، تجزیهٔ کشورهای منطقه و ایجاد واحدهای کوچک قومی و مذهبی است. سوریه، از نظر اجتماعی و جغرافیایی، بهویژه بهدلیل پیوندهایش با عراق و ترکیه و نیز شباهت نسبیاش به ایران از حیث ترکیب قومی و مذهبی، بستر مناسبی برای اجرای این طرح بهشمار میرود. تغییرات ساختاری در سوریه میتواند پیامدهایی دامنهدار بر این کشورها بگذارد که همگی از ستونهای اساسی خاورمیانهاند.
دوم:
بیشتر طرحهای عملیاتی اسرائیل در سوریه متمرکز است، از جمله «کریدور داوود»، «کریدور انسانی استان سویدا» و «منطقهٔ حائل در جنوب».
برخی از این طرحها، همچون پروژهٔ منطقهٔ حائل در جنوب سوریه، هماکنون وارد مرحلهٔ اجرایی شده و اسرائیل برای آن منابع نظامی اختصاص داده است؛ در حالی که برخی دیگر هنوز در حد طراحی نظریاند و اسرائیل در انتظار فرصتی مناسب برای تحقق آنهاست، مانند «کریدور داوود» و پروژهٔ «اسرائیل بزرگ».
سوم:
سستی و شکنندگی صحنهٔ سوریه، خود مشوقی برای مداخله است. از دیدگاه دستگاه امنیتی اسرائیل، سوریه هنوز سرزمینی پر از احتمالات گوناگون است و همچنان بهعنوان آزمایشگاهی برای توازن قوا در منطقه دیده میشود. این کشور، اکنون زیر سیطرهٔ چهار ارتش مختلف است که هر یک برای ایفای نقش در ترتیبات آیندهٔ منطقه رقابت میکنند. افزون بر این، شکافهای قومی و سیاسی داخلی و بنبست میان بازیگران بومی، زمینهٔ انفجارهای جدید را فراهم میآورد.
چهارم:
بهانهٔ «خلأ امنیتی»؛ اسرائیل خود این خلأ را در جنوب سوریه ایجاد کرده است، با جلوگیری از بازگشت نیروهای دمشق برای کنترل منطقه. سپس همین خلأ را دستاویز ادامهٔ حضور خود قرار داده و آن را زمینهای برای گسترش عملیات و اجرای طرحهایش در زمان مناسب میسازد.
مسیر بهسوی جنگ
اسرائیل وضعیت استثناییای در سوریه ایجاد کرده که تنها دو گزینه پیش روی دمشق گذاشته است: یا جنگ، یا تسلیم خفتبار؛ تسلیمی که نهفقط شامل صرفنظر از جولان، بلکه بخشهای وسیعی از جنوب سوریه نیز میشود. این سیاست بر دو پایه استوار است: توانمندی اسرائیل و ضعف سوریه. تلآویو مدعی است خود این وضعیت را طراحی کرده؛ با سرنگونی نظام اسد و نابودی بازوهای ایران در سوریه. از نگاه اسرائیل، تسلط کنونی حکومت دمشق بر اوضاع امنیتی بسیار شکننده است و احتمال بازگشت نفوذ ایران به جنوب سوریه همچنان بالاست. بنابراین اسرائیل نمیخواهد منتظر بماند تا تهدیدی تازه در مرزهایش شکل بگیرد.
این ادعاها، فضای مذاکرات اسرائیل را سنگین کرده و انعطاف لازم برای رسیدن به توافق امنیتی با سوریه را از میان برده است؛ توافقی که اخیراً زیاد دربارهاش صحبت میشد. طرح بازگشایی گذرگاه سویدا در واقع بهانهای برای اسرائیل بود تا از امضای توافق با دمشق شانه خالی کند.
اظهارات برخی از مقامات سابق موساد و ژنرالهای بازنشستهٔ ارتش نیز مؤید این امر است. آنان – که دستشان برای بیان مواضع بازتر است – گفتهاند اسرائیل در این مقطع تمایلی به توافق امنیتی با سوریه ندارد؛ زیرا چنین توافقی دست و پایش را در تحرکات نظامی میبندد و آن را مجبور به عقبنشینی از نوار مرزی میکند، بیآنکه امتیازات معادلی در مقابل بگیرد. در شرایطی که اسرائیل کنترل بخش گستردهای از جنوب سوریه را در دست دارد، دمشق را زیر آتش مستقیم خود گرفته و منابع آبی مهمی در قنیطره و درعا را مهار کرده است، چه نیازی به عقبنشینی میبیند؟ بهویژه اکنون که تهدیدی عملی متوجهاش نیست و ساختارهای مسلح در آن منطقه از هم پاشیدهاند.
با این حال، این ارزیابی اسرائیلی – هرچند بر دادههایی نسبتاً واقعی استوار است – کوتاهنگرانه است و نمیتواند پایهٔ ثابتی برای سیاست نظامی در جنوب سوریه باشد. تداوم چنین وضعیتی ممکن است روندهایی معکوس پدید آورد که معادلهٔ مطلوب اسرائیل را بر هم بزند. افزون بر آن، هر حکومتی در دمشق، با هر گرایشی، ناگزیر خواهد شد در صورت ناکامی راههای دیپلماتیک و میانجیگری، به گزینههای سختتری روی آورد. هرچه اسرائیل حلقهٔ فشار بر پایتخت را با تصرف تدریجی روستاهای اطراف تنگتر کند، انعطاف سیاسی رهبری سوریه کاهش یافته و در نهایت جنگ به انتخابی اجباری بدل خواهد شد.
آیا میتوان بر طرحهای ترامپ تکیه کرد؟
دولت ترامپ در پی ایجاد نظام امنیتی جدیدی در خاورمیانه است؛ نظامی که از انگیزههای ژئوپلیتیکی ناشی میشود و هدفش حفظ سیطرهٔ آمریکا بر نقاط کلیدی جهان است. این نظم تازه جایگزین نظامی خواهد شد که پس از فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دههٔ نود میلادی شکل گرفت و اکنون کارایی خود را از دست داده، بهویژه پس از جنگهای اخیر اسرائیل در منطقه.
امتیازهایی که دولت ترامپ به دولت جدید سوریه میدهد، نشان میدهد که سوریه بخشی از این نظم جدید خواهد بود؛ چه به خواست متحدان واشنگتن در منطقه، چه بر اساس محاسبات آمریکا برای مهار نفوذ ایران و روسیه در سوریه.
بااینحال، نمیتوان دلگرمی و نرمی ظاهری واشنگتن را تضمینی برای مهار تجاوزات اسرائیل دانست. همهٔ متحدان آمریکا روابط امنیتی و سیاسی عمیقی با آن دارند و نمیتوان به شور و شوق ترامپ در متوقف کردن جنگ غزه و انتقال آن به صحنهٔ سوریه دل بست. از دیدگاه دولت ترامپ، جنگ غزه دیگر اهمیتی ندارد؛ بلکه زیانهایش برای آمریکاییها و اسرائیلیها بیش از منافعش شده است.
علاوه بر این، واشنگتن با چارچوب و محتوای توافق امنیتی میان اسرائیل و سوریه بر اساس شروط تلآویو موافق است، نه بر مبنای منطق سیاسی یا قواعد حقوق بینالملل. بنابراین، از فشار اسرائیل بر نظام جدید سوریه نیز مخالفتی نخواهد کرد. گواه آن این است که حتی در سطح لفظی نیز، هیچگاه نقض حاکمیت سوریه از سوی اسرائیل را محکوم نکرده است. به بیان دیگر، آمریکا مسیر ایجاد نظم امنیتی جدید خاورمیانه را از منافع امنیتی اسرائیل در سوریه جدا میبیند.
خطر اصلی برای سوریه
خطر بنیادین برای سوریه، تداوم حکومت راستگرای افراطی در اسرائیل است. از زمان تسلط این جریان بر دولت، رهبران آن آشکارا اعلام کردهاند که سیاست خود را بر پایهٔ آموزههای تورات پی میگیرند. در شرایطی که تفکر انجیلی بر مراکز تصمیمگیری آمریکا چیره شده است، نمیتوان به رؤیاهای خوشبینانهٔ ترامپ دربارهٔ سوریه دل بست.
تمامی طرحهای دولت راستگرای اسرائیل در سوریه بر اسطورههای توراتی استوار است، از جمله «کریدور داوود»، «کوه باشان» و «اسرائیل بزرگ» که در نگاه آنان، تسلط بر دمشق مأموریتی مذهبی و مقدس بهشمار میرود