|
کد‌خبر: 302937

قتل انسان‌

چرا نسبت به مصادیق شر، بی‌تفاوت شده‌ایم؟ | شیوع شر

بله، وجدان داشت و وجدانش برای چیزی حدود چهار هفته به همان شکلی که باید عمل می‌کرد، عمل کرد. و از آن به بعد دوباره شروع کرد به معکوس عمل کردن! آیشمن مرتکب جنایت علیه یهود شده بود. و به نحوی در برابر پیامدهای اعمالش مسوول به‌شمار می‌رفت... اما در واقع دادگاه او را درک نکرده بود: او هیچ‌وقت از یهودیان نفرت نداشت و هرگز قتل انسان‌ها را آرزو نمی‌کرد. گناه او، فرمانبرداری او بود؛ در زمانه‌ای که فرمانبرداری، به عنوان یک فضیلت ستوده می‌شد!

بله، وجدان داشت و وجدانش برای چیزی حدود چهار هفته به همان شکلی که باید عمل می‌کرد، عمل کرد. و از آن به بعد دوباره شروع کرد به معکوس عمل کردن! آیشمن مرتکب جنایت علیه یهود شده بود. و به نحوی در برابر پیامدهای اعمالش مسوول به‌شمار می‌رفت... اما در واقع دادگاه او را درک نکرده بود: او هیچ‌وقت از یهودیان نفرت نداشت و هرگز قتل انسان‌ها را آرزو نمی‌کرد. گناه او، فرمانبرداری او بود؛ در زمانه‌ای که فرمانبرداری، به عنوان یک فضیلت ستوده می‌شد!

این بخشی از روایت هانا آرنت از محاکمه آدولف آیشمن است. آیشمن یکی از فرماندهان آلمان نازی بود که به دلیل جنایات بی‌شمار در اردوگاه‌های کار اجباری و کوره‌های آدم‌سوزی و اتاق‌های گاز در جنگ دوم جهانی «قصاب اروپا» لقب گرفت. پس از جنگ به آرژانتین گریخت و سال‌ها در فرار بود تا در نهایت در سال ۱۹۶۱ در اورشلیم در دادگاهی محاکمه شد. دادگاهی که هانا آرنت هم به آنجا رفت و این محاکمه را مستندسازی کرد. آرنت در این دادگاه متوجه شد که آیشمن کارهایش را کاملاً اخلاقی می‌دانسته و فکر می‌کرده در حال خدمت‌رسانی به هم‌وطنانش است. این ایده که «شر» می‌تواند پیش‌پاافتاده تلقی شود محور اصلی کتاب آرنت است. اما چگونه است که افراد رفتارهای نابهنجار اجتماعی از رانندگی پرخطر تا رشوه‌خواری در محل کار، مصرف بی‌رویه انرژی و مهم‌تر از آنها رفتارهای شرورانه بزرگ‌تر دولت‌ها مانند سیاستگذاری نادرست، فساد یا تعرض به منابع طبیعی را پیش‌پاافتاده تلقی می‌کنند؟ به اعتقاد آرنت تمایل ما به قضاوت بدون تفکر است که به ابتذال شر اجازه می‌دهد تا شکوفا شود. وقتی تفکری در کار نیست، شرها می‌توانند به تدریج ظهور کنند و به یک امر عادی تبدیل شوند!

تعبیر فرهاد نیلی از شرهای پیش‌پاافتاده در کشور خودمان هم خواندنی است. او در گفت‌وگو با تجارت فردا می‌گوید: «آیشمن در اورشلیم» فقط به ماجرای شر بزرگی مثل نازیسم اشاره داشت، اما پس از آن آموختیم که اطراف ما شرهای زیادی وجود دارد که نادیده می‌گیریم. یکی از شرهای بزرگ، تورم است که روزبه‌روز و حتی ساعت‌به‌ساعت بر آن دمیده می‌شود. ما چطور با این شر کنار آمده‌ایم؟ همه در بزرگ شدن این شر نقش داریم، به‌گونه‌ای که بخش خصوصی، این متغیر را داده‌شده می‌انگارد، سیاستگذار بودجه هم در دل تصمیم‌های خود تورم را نهادینه می‌کند و ما منتظریم که نتیجه این اقدامات چند ماه دیگر به صورت یک نوزاد متولد شود. نیلی می‌افزاید: یکی دیگر از شرهای بزرگ، رشد منفی یا رشد اندک و ناپایدار اقتصاد است. همه ما می‌دانیم وقتی اقتصاد رشد نمی‌کند یا کم رشد می‌کند، عواقب منفی زیادی به دنبال دارد، اما به آن عادت کرده‌ایم و از کنار دو شر بزرگ اقتصاد می‌گذریم.

اما چگونه ما شر را عادی می‌پنداریم، چگونه در برابرش سکوت می‌کنیم و چه می‌شود که حتی به شیوع آن دامن می‌زنیم؟

عادی‌سازی شر

«هرگز در برابر یک شیطان به گونه‌ای واکنش نشان ندهید که آن را تقویت کنید.» این نقل‌قولی از فیلسوف بزرگ فرانسوی، سیمون ویل است که در سال 1933 تلاش کرد نشان دهد چگونه می‌توان در میان جهانی که به نظر می‌رسد در حال فروپاشی است، یک انسان کامل بود. اما در زندگی مدرن یکی از بزرگ‌ترین مشکلات این است که شر، همیشه به راحتی قابل تشخیص نیست. ما اغلب به نام خیر، آسمان‌خراش‌هایی از شر ساخته‌ایم و آنچه به عنوان شر می‌شناسیم -تنها به این دلیل که تمایل دارد در ظاهر خیر ظاهر شود- می‌تواند در همه‌جا حضور پیدا کند!

شر، نقطه مقابل خیر است و اصطلاحی عام برای رفتارهای غیراخلاقی، خطاها، فساد و ظلم. آرنت استدلال می‌کرد که مردم در دوران مدرن، هدف خود را در زندگی از دست داده‌اند و از خود بیگانه شده‌اند که هر دو به پوچی آنان منجر شده است. دو جنگ جهانی با ویرانی‌های بی‌شمارشان، اردوگاه‌های مرگ، اردوگاه‌های کار اجباری در دوران رژیم استالین، و مهم‌تر از همه، محاکمه آیشمن در پایان جنگ، همگی مدرکی بر ادعای آرنت هستند. همه اینها باعث شده که نوع خاصی از شر در دوران مدرن پدیدار شود که آرنت از آن با عنوان «ابتذال شر» به معنای «فقدان استدلال و اندیشه» یاد می‌کند.

آرنت در استدلال خود از افکار فیلسوف اتریشی، مارتین بوبر استفاده می‌کند تا ایده «دو روح در یک بدن» را مطرح کند: یعنی رویارویی انسان با وجدان خود. او معتقد است که کلید پیشگیری از وقوع شر، درگیری مداوم عمل با وجدان انسان است. این تعامل سبب بروز جلوه‌ای از خودآگاهی می‌شود که برای جلوگیری از وقوع شر لازم است. او با در نظر گرفتن زمینه ایجاد شر (عدم عقلانیت) نتیجه می‌گیرد که بزرگ‌ترین بدی‌ها از جانب کسانی رخ نمی‌دهد که ناچار به مقابله با وجدان خود هستند، بلکه از جانب کسانی رخ می‌دهد که فراموشکارند و هرگز عواقب اعمال خود را در نظر نمی‌گیرند.

آرنت همچنین، عادی‌سازی شر و بی‌تفاوتی اجتماعی را ناشی از تشکیل قشر خاکستری در جامعه می‌داند که «فاقد خرد» است. این گروه «بدی» را به همان اندازه که بد هست نمی‌شناسد و از این‌رو با آن برخورد نمی‌کند. آرنت این فرآیند را نوعی بی‌تفاوتی اجتماعی می‌نامد. وقتی شر در جامعه عادی شود، اوباش را جذب می‌کند. او معتقد است به اعمال پرخاشگرانه و شرورانه حتی با تحسین نگاه می‌شود. برای مثال در توصیف افراد می‌گویند: «او ممکن است بدجنس باشد، اما بسیار زیرک است.» و تاکید می‌کند که عامل مهم در پیروزی توتالیتاریسم، از خودبیگانگی توده‌هاست که بی‌تفاوتی اجتماعی را ترویج و در نتیجه عادی‌سازی شر را تسهیل می‌کنند.

قشر خاکستری و توتالیتاریسم

در هر جامعه‌ای، گروه بزرگی از مردم وجود دارند که در بی‌طرفی زندگی می‌کنند. این افراد نه در خیر و شر شرکت می‌کنند و نه درگیر سیاست هستند و نه در روندهای سیاسی دخیل‌اند. احزاب و جنبش‌های سیاسی هم آنها را جدی نمی‌گیرند. آرنت از این توده به عنوان «جناح خاکستری» یاد می‌کند که به ابتذال شر و ظهور توتالیتاریسم کمک می‌کند. قشر خاکستری در واقع زمینه‌ساز ظهور حکومت‌های توتالیتر است و دولت‌های توتالیتر هم به ایجاد قشر خاکستری کمک می‌کنند. رابطه‌ای که شبیه داستان مرغ و تخم‌مرغ است.

اصطلاح «توده‌ها» به افرادی اطلاق می‌شود که براساس منافع مشترک بخشی از هیچ سازمان، حزب سیاسی، دولت محلی، سازمان حرفه‌ای یا اتحادیه کارگری نیستند. این افراد در هر کشوری یافت می‌شوند و اکثریت افرادی را تشکیل می‌دهند که از نظر سیاسی بی‌تفاوت هستند و در هیچ فعالیت سیاسی شرکت نمی‌کنند. منشأ ابتذال شر می‌تواند رفتار بی‌تفاوت همین توده باشد.

آرنت استدلال می‌کند در جوامعی که شر عادی‌ شده و مردم منفعل هستند، احتمالاً توتالیتاریسم یا حکومت توده‌ها شکل می‌گیرد. در چنین جوامعی یک فرد کنترل کامل دارد، مردم از حقوق انسانی خود محروم هستند و جنایت سیستمی می‌شود زیرا گروه حاکم با انتصاب پلیس مخفی و تحت نظر نگه داشتن همه چیز در زندگی مردم دخالت می‌کند. دولت‌های توتالیتر سرکوب خود را از طریق ایدئولوژی توجیه می‌کنند و حتی به اعضای خود رحم نمی‌کنند. از آنجا که این دولت‌ها بیشتر دوام می‌آورند، جامعه هم به‌طور فزاینده‌ای منفعل‌تر می‌شود.

در دنیای مدرن، پذیرش توتالیتاریسم کمتر است، اما در جهان در حال توسعه، که مردم بیشتر به مسائل اقتصادی توجه دارند تا سیاست، ایده سیاسی کردن اقتصاد نیروی محرکه‌ای است که در پس ظهور دولت‌های توتالیتر است. از نظر آرنت، یکی از ویژگی‌های تعیین‌کننده جوامع توده‌ای این است که ارزش‌های فردی اغلب نادیده گرفته می‌شوند و مردم بیشتر بر کسب درآمد متمرکز هستند تا فعالیت‌های سیاسی، مدنی و اجتماعی. در یک جامعه توده‌ای، داشتن شغل بسیار مهم و مهم‌تر از آگاهی سیاسی، مدنی و اجتماعی است.

قورباغه در آب جوش

اجازه بدهید ماجرای عادی‌سازی ظلم، فساد و خطا را از منظری غیر از دیدگاه آرنت هم بررسی کنیم. از این منظر، برخی گفتمان‌ها به‌سادگی به تکثیر قارچ‌گونه شر دامن می‌زنند. مثلاً وقتی وانمود می‌کنیم که چیزی مثل درست و غلط، خوب و بد وجود ندارد، ناگزیر سبب تکثیر شر می‌شویم. وقتی بی‌اخلاقی جای اخلاق را می‌گیرد زمینه رویش شر فراهم می‌شود. مصرف روزانه ما از رسانه‌ها و سرگرمی‌هایی که بی‌وقفه بی‌اخلاقی را جشن می‌گیرند، و بسیاری از رفتارهای نادرست را با برچسب ترجیح شخصی یا حق و آزادی فردی معرفی می‌کنند هم ما را نسبت به واقعیت و آثار شر بی‌حس کرده است.

علاوه بر این، عادی‌سازی هر عمل غیراخلاقی با تکرار و به تدریج امکان‌پذیر می‌شود. تاریخ به تصویر کشیدن فساد، خشونت، خیانت، قتل و تجاوز را در صنعت سرگرمی و فضای مجازی دنبال کنید. به راحتی می‌توانید ببینید که چگونه به بی‌تفاوتی رسیدیم؛ ما قورباغه‌هایی در آب جوش هستیم!

عادی‌سازی شر دلیل دیگری هم دارد. تا به حال چندبار این جمله را از زبان دیگران شنیده‌اید: یک نفر چه تفاوتی می‌تواند ایجاد کند؟ یک مثال ساده تغییرات آب‌وهوایی است. هنوز هم پیوسته ناگزیریم دیگران را متقاعد کنیم که آب‌وهوا در حال تغییر است و رفتارها و کارهای آنان بر این روند تاثیرگذار است. اغلب افراد خطرات ناشی از گرمایش زمین را دست‌کم می‌گیرند. یک نام برای این نوع توجیه وجود دارد: «عادی‌سازی ریسک». این نوعی سازوکار مقابله‌ای است که در زمینه تغییرات آب‌وهوایی به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته و نتایج آن شگفت‌انگیز است. در مطالعه‌ای که بیش از 46 هزار نفر از 33 کشور مختلف را مورد بررسی قرار داد، مشخص شد که کشورهایی با انتشار سرانه دی‌اکسید کربن بالا، درک خطر پایینی در رابطه با تغییرات آب‌وهوایی دارند. به عبارت دیگر، کشورهایی که سطوح بالای دی‌اکسید کربن منتشر می‌کنند نسبت به کشورهایی که انتشار کمتری دارند، کمتر نگران خطرات بهداشتی و زیست‌محیطی مرتبط با تغییرات آب‌وهوایی هستند.

علاوه بر تمایل به نادیده گرفتن خطرات مرتبط با پدیده‌ها، به نظر می‌رسد که افراد تلاش می‌کنند با به حداقل رساندن نقش تاثیرات فردی خود، خود را از هرگونه خطایی مبرا کنند. مسوولیت‌پذیری با احساس گناه همراه بوده و ایجاد تغییر در سبک زندگی دشوار است. راحت‌ترین راه، سلب مسوولیت فردی و انداختن توپ در زمین دیگران است.

شرّ بی‌کفایتی و ناکارآمدی

بیایید دوباره تعریف شر را بررسی کنیم. شر به عنوان یک عمل عمیقاً غیراخلاقی تعریف می‌شود. پس فراتر از تصمیمات فردی ما، اگر دولت یا سیاستمداران تصمیمات اشتباهی بگیرند که عواقب پرهزینه‌ای برای جامعه داشته باشد این تصمیمات هم مصداق شر است. این همان چیزی است که در سخنان دکتر نیلی هم قابل مشاهده است. تورم شر است. رشد اقتصادی اندک شر است. فساد سیستماتیک، رانت‌جویی، مداخله در سبک زندگی مردم و مضامینی از این دست همگی شرند. و از قضا برای مردم هم پیش‌پا‌افتاده شده‌اند. مرداد سیاه سال 1400 را به خاطر دارید؛ هنگامی که تعلل در واردات واکسن بالاترین میزان مرگ‌ومیر بر اثر کرونا را در تاریخ کشور رقم زد. می‌توانید برای این تعلل نام دیگری جز شر بیابید؟

زمانی که اهداف ملی خاصی در ظاهر اولویت‌بندی می‌شوند، اما سازوکار‌ها و اقدامات برای دستیابی به این اهداف به‌طور مکرر با ناکارآمدی انجام می‌شود -که به بدبختی و مرگ انسان‌ها در مقیاس بزرگ منجر می‌شود- این اقدامات را هم می‌توان و باید پیش‌پاافتاده بودن شر نامید. در واقع، بسیاری از سیاستمداران، پشت گفتمان منافع ملی پنهان شده‌اند و تمام مسوولیت‌های شکست‌های خود را به جای ناتوانی‌شان متوجه عوامل خارجی می‌دانند، آنها مسوول تکثیر شر هستند. این بی‌کفایتی و سهل‌انگاری‌ها را نیز باید نوعی شرارت پیش‌پاافتاده تلقی کرد، زیرا با اولویت‌های نامبارک عقیدتی و سیاسی دولت‌ها ارتباط تنگاتنگی دارند. از شکست‌های مکرر دولت‌ها در اقدام سریع و موثر برای مقابله با همه‌گیری کرونا گرفته تا ناکارآمدی در کنترل تورم و تسریع رشد اقتصادی همگی شیاطین پنهان در تصمیمات دولت‌هایی هستند که در توهم خدمت‌رسانی‌اند.

پاسخ به سوال نخستین این نوشتار اکنون آسان است: آرنت به ما می‌گوید که شر هیولا نیست و ظاهر شیطانی و شرورانه‌ای ندارد؛ تحت پوشش «عادی بودن» اتفاق می‌افتد. شر زمانی تداوم می‌یابد که اصول غیراخلاقی به مرور زمان به‌وسیله افرادی که به مسائل از دیدگاه دیگران نگاه نمی‌کنند عادی شود. به این ترتیب بدی عادی می‌شود. می‌شود بخشی از زندگی روزمره مردم عادی. و آنها هم به بازیگرانی شریک در سیستم‌هایی تبدیل می‌شوند که شر را تداوم می‌بخشند. او در کتاب خود یک پیام صریح به جهان داد: جنایات آلمان نازی مسوولیت یک عده انسان پیچیده نبود. برخی آن را آغاز کردند، اما جامعه امکان آن را فراهم کرد: فقدان تفکر انتقادی همدلانه، حساسیت‌زدایی نسبت به توتالیتاریسم؛ اینها چیزهایی بود که به قتل میلیون‌ها نفر منجر شد.

فرهاد نیلی هم شیوع شر را به خوبی توصیف می‌کند: برخی شرها وقتی به وجود می‌آیند، تمام فضیلت‌های اخلاقی را در جامعه تخریب می‌کنند. مثل گلوله برفی که هرچه پایین‌تر می‌رود، بزرگ‌تر می‌شود و در نهایت به بهمنی تبدیل می‌شود. ما بهمن بیکاری را می‌بینیم، بهمن تورم را می‌بینیم، بهمن رکود را می‌بینیم، بهمن تحریم را هم می‌بینیم و در شر بودن اینها هیچ تردیدی نداریم. تأسف بر این است که همه این شرها را معمولی و دم‌دستی تلقی می‌کنیم. به قول آقای دکتر غنی‌نژاد، چون شر خیلی شایع شده، به آن بی‌توجهی می‌کنیم. 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

 

 

 

source: تجارت فردا