|
کد‌خبر: 236350

دکتر سید محمد زهیر غرضی

اخذ مالیات مستقیم در جامعه‌ی متورم، نه منصفانه است و نه قابل اجرا

ما سال‌ها است که در کشورمان مشکلات اقتصادی داریم. سال‌ها است درآمد افراد در کشور ما به اندازه‌ی تورم نیست و تورم از آن عبور می‌کند.

اخذ مالیات مستقیم در جامعه‌ی دارای تورم، نه منصفانه است و نه قابل اجرا

 سید محمد زهیر غرضی: 
 

ما سال‌ها است که در کشورمان مشکلات اقتصادی داریم. سال‌ها است درآمد افراد در کشور ما به اندازه‌ی تورم نیست و تورم از آن عبور می‌کند.

در تمام دنیا معمولاً وقتی می‌خواهند یک کسب و کاری را راه بیندازند، اگر اقتصاد شفاف باشد و پول بدون پشتوانه چاپ نشده باشد، اول محاسبه می‌کنند که این کسب‌وکار چقدر سود می‌دهد. معمولاً خیلی کم پیش می‌آید که کسب و کاری بالای ده درصد سود بدهد. ده درصد هم مختص شرکتهای عظیمی است که از فناوری‌های نوین استفاده می‌کنند. برای مثال اپل و گوگل و شرکت‌هایی که فضا و محیطشان متفاوت است.

پس بیایید این‌جور نگاه ‌کنیم که در دنیا هیچ کسب‌وکاری بالای ده درصد سود نمی‌دهد (با موارد نادر و استثنا کاری نداریم). کسب‌وکارهای ضروری و رقابتی مثل کشاورزی و سایر صنایع پایه، معمولاً بین سه تا چهار درصد سود می‌دهند. حالا تصور کنیم در ایران می‌خواهیم کسب‌وکاری راه بیندازیم. می‌آییم یک زمینی را خریداری یا اجاره می‌کنیم، وام می‌گیریم، یک خط تولید راه می‌اندازیم و محصولی را تولید می‌کنیم. حالا می‌خواهیم محصول تولیدشده را در بازار جهانی عرضه کنیم. کسی که در چین این محصول را با هفت درصد سود تولید می‌کند و به فروش می‌رساند، در بازار حضور دارد، ما هم محصولمان را وارد بازار می‌کنیم.

در این‌جا معمولاً از گاز و برق رانتی یا یک سری رانت‌های دیگر استفاده شده است تا آن محصول به مرحله‌ی تولید برسد. گاهی نیز اصل سرمایه با رانت به دست آمده است. بعد از تولید، وقتی می‌خواهیم وارد حوزه‌ی صادرات محصولمان بشویم، می‌بینیم که نمی‌توانیم محصولمان را با 30 درصد سود در بازار جهانی به فروش برسانیم و با بازارهایی رقابت کنیم که همان محصول را با سود کمتر عرضه کرده‌اند. ما برای تولید، گاهی وام بانکی گرفته‌ایم که بالای 20 درصد سود باید برای آن پرداخت کنیم، نرخ تورممان هم که معمولاً بالای 20 یا 30 درصد است. پس اگر محصول را با سود کمتر عرضه کنیم، چیزی جز ضرر نصیبمان نمی‌شود. نتیجه این که تولید ما درست شکل نمی‌گیرد. حالا دولت باید سوبسید بدهد، تولیدکننده باید تلاش کند تا محصول را با هزینه‌ی کمتری تولید کند، تلاش‌های زیادی صورت بگیرد تا این محصول تولید شود، ولی چرا به نتیجه نمی‌رسد؟ چون تورم ما بالا است. این تورم از یک سو باعث می‌شود مردم دچار مشکلات اقتصادی بشوند، و از سوی دیگر باعث می‌شود اشتغال فعال شکل نگیرد. کشوری هم که اشتغال فعال نداشته باشد، درست اداره نمی‌شود. ما برای اینکه تورم را پایین بیاوریم، باید دو کار انجام بدهیم. اول این که هزینه‌های واقعی دولت و کشور را پایین بیاوریم (هزینه‌های واقعی، نه هزینه‌های اعلام‌شده) و از طرف دیگر، باید درآمد واقعی کشور را افزایش بدهیم. برای این که این دو اتفاق بیفتد، دولت نباید پول بدون پشتوانه تولید کند.

پول بدون پشتوانه چیست؟

پول بدون پشتوانه پولی است که بانکهای مرکزی دنیا چاپ می‌کنند و در ازای آن تولید و ارزش افزوده‌ای صورت نگرفته است. تولید و ارزش افزوده را قبل از دهه‌ی شصت میلادی می‌گفتند باید طلا باشد، الان می‌گویند باید ارزش افزوده‌ی واقعی باشد. در کشوری که پول بدون پشتوانه چاپ نمی‌شود، تورم صفر یا منفی است. مثل کشورهایی نظیر اسکاندیناوی، ژاپن و غیره.

پول بدون پشتوانه کجاست؟

پول بدون پشتوانه را در طرح‌های دولتی به وفور می‌بینید. مثلاً در هر دو دولت آقای روحانی، حجم نقدینگی را بالا بردند تا مثلاً بتوانند بودجه را کنترل کنند. در ازای این حجم از نقدینگی و پولی که تولید می‌شود، هیچ پشتوانه‌ای وجود ندارد، هیچ کاری صورت نگرفته، و هیچ تولیدی انجام نشده است. در دولت آقای روحانی قیمت دلار هم چهار برابر شد و حجم نقدینگی نیز چهار برابر شد. دولت آقای احمدی‌نژاد نیز هنگامی که تحویل داده شد، حجم نقدینگی تقریباً چهار برابر شده بود. این نقدینگی‌ها معمولاً حاصل پول بدون پشتوانه هستند، چون نرخ بهره‌وری کشور بالا نرفته است.

اگر بخواهیم مثال بزنیم که پول بدون پشتوانه چطور تولید می‌شود و تورم چگونه ایجاد می‌شود، باید از شرکتهای دولتی و پروژه‌های دولتی یاد کنیم. مثلاً یک شرکت دولتی می‌خواهد یک سدی را راه‌اندازی کند. مصوب می‌کنند که هزارمیلیارد برای این سد باید هزینه کنند. این هزار میلیارد را می‌دهند به پیمان‌کار، آن‌جا هم تخلفاتی صورت می‌گیرد، هزار میلیارد تمام می‌شود و در پایان می‌بینیم سدی وجود ندارد.

بعد می‌روند حساب و کتاب می‌کنند و می‌گویند باید طرح‌هایی که شروع کرده بودیم را به اتمام برسانیم. در دولت آقای خاتمی محاسباتی صورت گرفته بود که نشان می‌داد باید تا پنجاه سال آینده هیچ طرح جدیدی ارائه نشود تا بشود فقط طرح‌های قبلی را تکمیل کرد.

خلاصه این که طرحی که داده شده بود به انجام نمی‌رسد، بودجه تمام می‌شود، رئیس‌جمهور عوض می‌شود، تصمیم می‌گیرد طرح ناتمام را تکمیل کند. اولین قدمی که انجام می‌دهد چیست؟ تصویب بودجه‌ی جدید. هزار میلیارد دیگر بودجه برای تکمیل آن طرح مصوب می‌شود. این بودجه از کجا تامین می‌شود؟ از پول بدون پشتوانه‌ای که از بانک مرکزی گرفته می‌شود. و این ماجرا هر روز و در پروژ‌ه‌های مختلف تکرار می‌شود و به همین ترتیب پول بدون پشتوانه‌ی بیشتر و بیشتری تولید می‌شود.

مثال دیگر در این مورد، عیدی‌هایی است که دولت شب عید به کارمندان دولتی می‌دهد. یا حتی گاهی تامین حقوق آن‌ها، افتتاح پروژه‌های مختلف دولتی، حل و فصل فسادهای مختلف در شرکت‌های دولتی، همه و همه اغلب از طریق گرفتن پول بدون پشتوانه پیش می‌روند. هر دولتی که بر سر کار می‌آید، به جای این که جلوی تولید پول بدون پشتوانه را بگیرد (که کار سختی هم است و ریاضت اقتصادی می‌طلبد)، برای این که ثابت کند دولت خوبی است، شروع می‌کند به پخش پول. نتیجه این که نرخ تورم بالا می‌رود، هیچ محصول تولیدی قابل رقابت و فروش در بازارهای جهانی، تولید نمی‌شود، چون هیچ تولیدی در دنیا بالای ده درصد سود ندارد، مگر این که محصول یا خدمات ویژه‌ای باشد. در نتیجه این چرخه‌ی باطل و گرفتاری ادامه پیدا می‌کند.

راهکار چیست؟

راهکار این است که دولت‌ها یک انضباط مالی داشته باشند و مردم و دولت‌ها کمی ریاضت را به جان بخرند. وقتی در کشور شعار می‌دهیم و می‌گوییم ما دولت رفاه می‌خواهیم و دولت‌ها با وعده‌ی ایجاد رفاه رای جمع می‌کنند و بر سر کار می‌آیند، عاقبت همین می‌شود.

در بقیه‌ی کشورهای دنیا که کم و بیش از ما موفق‌تر هستند، معمولاً دولت‌ها شعار اشتغال می‌دهند. می‌گویند ما اشتغال ایجاد می‌کنیم، شما هم به جای این که مثلاً روزی سه ساعت کار مفید انجام بدهی، روزی ده ساعت کار مفید انجام بده، و در نهایت خوب هم زندگی کن. همین خودش به رفاه منجر می‌شود.

به عقیده‌ی من یکی از مشکلات ساختاری ما این است که می‌خواهیم رفاه داشته باشیم، اما به اندازه‌ی آن اشتغال مفید ایجاد نمی‌کنیم. یکی از راه‌های کنترل تورم، کار مولد است.

 این مشکلات در طی صدها سال گذشته ایجاد شده است و یک روزه حل نمی‌شود. ولی نکته‌ی مهم همین است که مشکل اصلی ما تورم و پول بدون پشتوانه است. مشکل اصلی ما، دولتها، مجموعه‌های دولتی و شرکت‌های دولتی هستند که فایده و بازده آن‌ها بسیار کمتر از هزینه‌ی آن‌ها است.

هر جایی در کشور که فایده و بازده آن بیشتر از هزینه‌ی آن باشد، باید حفظ شود. هر جایی که فایده و بازده آن کمتر از هزینه‌ی آن باشد، باید از بین برود، تغییر پیدا کند یا اصلاح شود.

برخی افراد هم به دنبال ایجاد منافع شخصی برای خودشان هستند و می‌خواهند این مفاهیم را دور بزنند. می‌آیند می‌گویند ما داریم کار فرهنگی می‌کنیم تا مشکلات کشور را برطرف کنیم. در گزارش‌های آن‌ها هم می‌بینیم که با این همه بودجه‌ی فرهنگی صرف‌شده، هیچ مشکلی در مملکت حل نشده است.

مالیات

یکی از راه‌هایی که دولت‌ها برای تامین بودجه‌ی خود به آن متوسل می‌شوند، اخذ مالیات است. مالیات بر دو نوع است، مالیات مستقیم و مالیات غیرمستقیم. مالیات غیرمستقیم، مثل حقوق و عوارض گمرکی، مالیات بر مصرف، مالیات بر ارزش افزوده و غیره، راه خوبی برای تامین کسری بودجه‌ی دولت، بدون رویارویی مستقیم دولت با مردم است. احتمال رانت‌خواری و فساد در این نوع مالیات در حداقل میزان ممکن قرار دارد. برای مثال مالیات بر ارزش افزوده بر سودی تعلق می‌گیرد که حاصل کار انجام شده بر روی یک محصول است و در واقع به کالا و خدماتی تعلق می‌گیرد که در چرخه‌ی تولید قرار دارند و یا  مولد هستند.

اما مالیات مستقیم، بر خلاف مالیات غیرمستقیم، اغلب به سود حاصل از دارایی‌های غیرمولد تعلق می‌گیرند. دارایی‌هایی که صاحبان آن‌ها از هیچ طریقی در افزایش ارزش آن‌ها دخیل نبوده‌اند.

علاوه بر این، مالیات مستقیم هم دولت را در مقابل مردم قرار می‌دهد، هم زمینه‌ی رانت و فساد و رشوه و قاچاق ایجاد می‌کند و در نهایت هم کسری بودجه‌ی دولت را چندان جبران نمی‌کند، زیرا تورم وجود دارد، ملت در شرایط تورم، باید مالیات هم بدهند، بنابراین فقیرتر می‌شوند، کارمند دولتی در شرایط اخذ رشوه قرار می‌گیرد و زمینه‌ی فساد و رانت ایجاد می‌شود، و در نهایت با احتساب مجموعه‌ی ضررهایی که این نوع مالیات برای دولت دارد، درآمدی هم برای دولت تولید نمی‌شود. گرفتن مالیات مستقیم یعنی روبه‌رو شدن دولت با پنجاه میلیون بدهکار. این نه به نفع دولت است، نه مردم. این مالیات به رابطه‌ی قهری میان دولت و ملت دامن می‌زند و فرارهای مالیاتی را هم افزایش می‌دهد.

مالیات بر درآمد

مالیات بر درآمد، یعنی کسر مالیات از حقوق کارمندان، نوعی مالیات مستقیم است که عدالت در آن در نظر گرفته نمی‌شود. آیا باقی مشاغل آزاد و مولد کشور، از سود خود به دولت مالیات می‌دهند؟ طبیعتاً خیر. پس عدالت نیست در جایی که دولت به مردم مسلط است، از آن‌ها مالیات بگیرد، و در جایی که حضور ندارد، نتواند مالیاتی اخذ کند. این اجحاف در حق کارمندان است.

اما مالیات تصاعدی بر مجموع درآمد منصفانه‌تر است. گرچه آن هم مشکلاتی به همراه دارد. در این نوع  مالیات هر فرد حقیقی یا حقوقی در نظام مالیاتی در نظر گرفته می‌شود، تمام تراکنش‌های مجموع حساب‌های بانکی او مورد بررسی قرار می‌گیرد و هرگونه گردش مالی او باید برای سازمان امور مالیاتی اظهار شود. اما محاسبه مالیات بر گردش مالی نیز باعث ایجاد مشاغلی همچون اجاره‌ی حسابهای بانکی می‌شود که در چند سال اخیر به شدت افزایش یافته است.

مالیات بر عایدی سرمایه

مالیات بر عایدی سرمایه نوعی از مالیات است که به سود ناشی از انتقال اموال غیر مولد اعمال می‌شود و در بین عموم به نام مالیات ثروتمندان نیز شناخته می‌شود.

در حقیقت این مالیات را افرادی باید بپردازند که با فروش سرمایه و مایملک خود سودی به دست می آورند. به طور کلی عایدی سرمایه ‌ به سودی گفته می شود که از فروش دارایی‌هایی مثل مسکن، طلا و سکه، ارز و یا حتی خودرو به دست آمده است. این مالیات هم در دسته‌ی مالیات‌های مستقیم قرار دارد و گرچه طرفدار و موافق بیشتری بین مردم دارد، اما به عقیده‌ی من ضرر آن بیشتر از سود آن است. اول از همه تمام مشکلات و مضرات ناشی از باقی مالیات‌های مستقیم، برای این نوع مالیات هم تعریف می‌شود. از طرف دیگر، مالیات بر عایدی سرمایه گرچه به نام مالیات ثروتمندان شناخته می‌شود، اما فشار اصلی آن باز هم بر دهک پایین جامعه و قشر متوسط است. مهم‌ترین علت مثمر نبودن این نوع مالیات این است که کشور دارای تورم است. در کشوری که تورم وجود دارد، فقیر همیشه فقیرتر می‌شود و قیمت سرمایه‌ و دارایی مردم به دلیل تورم است که زیادتر و گران‌تر می‌شود، نه به دلیل افزایش ثروت حقیقی آن‌ها. وقتی قیمت خودرو در عرض شش ماه دو یا حتی سه برابر می‌شود، میزان ثروت صاحبان آن فقط بر روی ماشین حساب زیاد شده است. اما در عمل، این زور تورم بوده که این قیمت را بالا برده و در نتیجه‌ی آن نیز قدرت خرید مردم تا حد قابل توجهی کاهش پیدا می‌کند. زیرا درآمد آن‌ها تفاوتی نکرده، و فقط قیمتها بالا رفته است. از طرف دیگر، کسی که برای مثال دو پراید 100 میلیونی دارد، باید برای پراید مازادش مالیات بدهد، اما کسی که بنز چند میلیاردی دارد، مشمول این مالیات نمی‌شود.

مالیات بر عایدی سرمایه‌هایی مثل طلا و سکه و ارز نیز شاید از سوداگری و دلالی و ورود نقدینگی به بازارهای غیرواقعی و غیرمولد جلوگیری کند، اما باز هم مالیات مستقیم است و همان مشکلاتی را که ذکر کردیم، به همراه دارد. از طرفی اگر نیت مالیات بر عایدی سرمایه، مقابله با سوداگری است، چرا از معاملات مکرر مسکن مالیات گرفته نمی‌شود؟ پس باز هم عدالت به طور کامل اجرا نمی‌شود و مشکلات و گرفتاری‌های آن بیشتر از منفعتی است که برای دولت و ملت می‌تواند داشته باشد.

نکته‌ی جالب این است که اسم مالیات بر عایدی سرمایه را گذاشته‌‌اند مالیات بر سوداگری. اما هر کسی با این مالیات مخالف است، سوداگر نیست! برای اعمال یک قانون در جامعه، باید به شرایط همان جامعه نگاه کرد. در جامعه‌ای که مشکل تورم و پول بدون پشتوانه نه تنها حل نشده، که رو به افزایش است، اعمال چنین قوانینی فقط گرفتاری و از هم گسیختگی ایجاد می‌کند و به رابطه‌ی قهری میان ملت و دولت دامن می‌زند.

مالیات بر دارایی

مالیات بر دارایی هم باز علاوه بر مشکلات مربوط به تمام انواع مالیات‌های مستقیم، بی‌عدالتی و گرفتاری را در جامعه افزایش می‌دهد. این نوع مالیات هم مثل مالیات بر عایدی سرمایه، در شرایط اقتصادی فعلی و با وجود تورم بالا نمی‌تواند به طور منصفانه اجرا شود و فشار آن بر دهک پایین جامعه بیشتر است. باز هم باید تکرار کنم که قیمت دارایی‌های مردم به دلیل تورم است که بالا می‌رود، نه به دلیل افزایش ثروت واقعی آن‌ها. پس با دادن بخشی از آن دارایی به عنوان مالیات، عملاً قدرت خرید مردم کاهش پیدا می‌کند. برای مثال یک شخص در دهک پایین یا متوسط جامعه را در نظر بگیرید که مالیاتهای غیرمستقیمش را هم پرداخت می‌کند. این شخص که مثلاً یازده میلیون حقوق مشخص دارد و روی خط فقر است، چون درآمدش در سال بالای صد میلیون است، باید سالی 25 درصد مالیات بر درآمد بدهد. از طرف دیگر اگر همین شخص یک خانه‌ی معمولی داشته باشد و بخواهد آن را تعویض کند، باید بخشی از سرمایه‌ی آن را به عنوان مالیات پرداخت کند که عملاً قدرت خرید خانه‌ی بهتر را از دست می‌دهد و در نتیجه فقیرتر می‌شود.  

اجرای همزمان مالیات بر درآمد و دارایی و مالیات بر عایدی سرمایه و دیگر مالیات‌های مستقیم، در کنار مالیات‌های غیرمستقیم، برابر است با فشار به دهک پایین. شخص ثروتمند با درآمد غیر دولتی مالیات بر درآمد نمی‌دهد، به جای دو تا پراید یک بنز چند میلیاردی دارد، پس مالیات بر عایدی سرمایه هم نمی‌دهد، مالیات بر دارایی هم برایش رقمی نیست، زیرا مالیات 5 میلیونی برای یک خانه‌ی 15 میلیاردی شارژ ماهیانه هم حساب نمی‌شود. در واقع دهک بالا فقط مالیات چیپس و پفکش را می‌دهد! این یعنی عدم عدالت و فشار بر دهک پایین جامعه. این یعنی دست بردن دولت در جیب فقرا و فقیرتر شدن روزافزون مردم.

از طرفی، دریافت مالیات بی‌رویه و بدون حساب و کتاب، باعث تعطیلی مشاغل کوچک، کاهش رقابت، ایجاد تورم و در نهایت بیکاری دهک های پایین جامعه می‌شود و از طرف دیگر، صاحبین مشاغل کوچک ترجیح می‌دهند به‌جای سرمایه‌گذاری در مشاغل مولد و درگیری‌ با بیمه و دارایی، سرمایه‌ی خود را در بازارهای غیرمولد مثل خرید و فروش املاک و ارز سرازیر کنند که خود باعث افزایش تقاضا و تورم می‌شود.

صاحبین مشاغل بزرگ نیز در چنین شرایطی از کیفیت محصول خود کم می‌کنند تا سود بیشتری به دست آورده و درآمدشان به دلیل پرداخت مالیات در شرایط تورم کاهش پیدا نکند. در نتیجه تولیدات کشور نیز دچار کاهش کیفیت می‌شوند.

کسری بودجه دولت

خب شاید این سوال ایجاد شود که اگر مالیات مستقیم گرفته نشود، نرخ ارز افزایش پیدا نکند، نرخ سود بانکی بالا نرود و پول بدون پشتوانه هم چاپ نشود، کسری بودجه‌ی دولت چطور باید جبران شود؟ راه‌های بسیاری برای تامین این کسری بودجه وجود دارد. یکی از آن‌ها اصلاح قوانین مالیاتی است. برای مثال قشر کم‌درآمد باید از مالیات معاف شوند. چرا شخصی که سالیانه زیر 50 میلیون درآمد دارد، باید سالی 15 درصد مالیات بدهد؟ در کشوری که تورم و افزایش نقدینگی بدون پشتوانه وجود دارد و با توجه به آنکه توان خرید مردم کاهش یافته و به واسطه‌ی کاهش توان خرید، تولید نیز کاهش پیدا می‌کند، چگونه دولت هر سال ۱۵٪ افزایش اجباری مالیات را پیش‌بینی می‌کند ؟

برای مثال یک تولیدی کوچک امسال با فروش ۱۰۰۰ تومان از محصول خود، ۱۰٪ سود دریافت کرده و سال آینده با کاهش توان خرید و تورم، ۱۲۰۰ تومان فروش داشته که باز ۱۰٪ سود دریافت کرده است. با توجه به تورم، این فروش، با هزینه‌های مازاد همراه بوده، این تولیدی چگونه می‌تواند حداقل 15% بیشتر از سال گذشته مالیات پرداخت کند؟

دولت برای تامین کسری بودجه، نباید چشم بر درآمد ناچیز دهک پایین جامعه داشته باشد. مالیات مستقیم برای دهک بالا نیز همان‌طور که گفتیم علاوه بر ایجاد زمینه‌ی رانت و فساد و فرار مالیاتی، کاهش کیفیت و میزان تولید و عدم توانایی رقابت تولیدکنندگان داخلی با کشورهای بدون تورم را به همراه دارد. دولت می‌تواند برای تامین کسری بودجه به روش‌های مختلفی متوسل شود، که ریسک کمتر و بازدهی بالاتری داشته و انضباط و شفافیت مالی و اقتصادی نیز به همراه دارند. برای مثال واگذاری اموال و دارایی‌های دولتی، اجرای قانون مالیات تصاعدی بر مجموع درآمد به جای مالیات بر درآمد و مالیات بر عایدی سرمایه، تسهیل فروش اوراق بدهی، مالیات بر خانه‌های خالی، حق نظارت عمومی بر اموال مسئولین، شفافیت آرای نمایندگان مجلس، کاهش تدریجی نرخ بهره‌های بانکی، دادن یارانه‌ی متعادل و سراسری و بردن مالیات به سمت دهک‌های بالای جامعه، اعمال سختگیری بر فرارهای مالیاتی، کاهش حقوق مدیران و مسئولین دولتی و مقابله با رانت و فساد و دزدی در دستگاه‌های وابسته به دولت.

تامین کسری بودجه به روش غیر مستقیم نیز دست بردن دولتها در جیب مردم است. برای مثال نقش صدا وسیما در بیمه‌ی شخص ثالث چیست؟ بودجه‌ی غیر مستقیم یا دست بردن در جیب مردم؟ این‌ها مسائلی است که دولت‌ها باید به طور شفاف به مردم پاسخ بدهند. همواره گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم که دولت‌ها باید دستشان را از جیب فقرا بیرون بیاورند و برای اداره‌ی جامعه به روش‌هایی متوسل شوند که کاربردی و مولد باشد، نه اینکه بستری ایجاد کند برای رانت و فساد و خالی‌ شدن بیش از پیش جیب مردم.

 

 

source: 55 آنلاین