|
کد‌خبر: 218805

با ماست 50 هزار تومانی، نمی‌شود مثل درویشان زندگی کرد!

بخشی از مردم قناعت در قناعت می‌کنند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد. باورش سخت است اما برخی‌ها در این چند ماه رنگ گوشت و مرغ را ندیده‌اند.

عصرایران؛ مصطفی داننده- این سال‌ها که به واسطه بالا رفتن قیمت دلار کالاهای اساسی و غیر اساسی شده‌اند «جن و ما بسم‌الله»، به نصیحت سعدی علیه الرحمه گوش کردیم و در زندگی قناعت گزیدیم.

سعدی در گلستان آورده است:

«چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن

که می گویند ملاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد

به سالی دجله گردد خشک رودی»

خودمانیم دیگر نمی‌دانیم چگونه باید قناعت کنیم. مثلا حالا که برنج به کیلویی 45 هزار تومان رسیده است باید به سراغ تخم مرغ برویم. حالا تخم مرغ چند شده است؟ دانه‌ای 1600 تومان! روایت 1700 تومان هم موجود است. نان هم که قربانش بروم برای اینکه از قافله گرانی‌ها عقب نیفتد، قیمت خود را بالا برد و با الهام از شعر سهراب که «گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟» گفت: « نان سنگگ چه کم از هویج دارد؟»

نمی‌دانم چرا یکهو یاد تیکه‌ای از فیلم «کلاه قرمزی و سروناز» افتادم. آنجا که کلاه قرمزی سروناز را به سطح شهر می‌آورد و وقتی به قهوه‌خانه می‌رسد، آواز می‌خواند که:«کارگرا، گل پسرا، تاج سرا؛ ظهر که می‌شه آبگوشت مشتی می خورن، املت رشتی می خورن.»

می‌بینید در زمان‌های نه چندان دور آبگوشت؛ غذایی بود که کارگرهای خسته از کار روزانه به عنوان ناهار آن را می‌خوردند. چرا؟ چون در دسته غذاهای ارزان قیمت تعریف می‌شد. حالا اما دیزی گوشه منوهای گران رستوران‌ها جا خوش کرده است و به همه رخ نشان نمی‌دهد.

الان نیمرو هم غذای گرانی است چه برسد به برنج و خورشت! کباب هم که جای خود دارد. واقعا در این شرایط چگونه می‌شود قناعت کرد؟ با ماست 50 هزار تومان می‌شود شیوه درویشان را در پیش گرفت؟ نه نمی‌شود! به خدا که نمی‌شود.

امروز فقط کافی است سری به بازار روز بزنید و چند کیلو میوه ساده بخرید؛ تا ببیند به یک چشم برهم زدنی، بخش از حقوق ماهیانه‌ان به حساب میوه فروش رفته است.

بخشی از مردم قناعت در قناعت می‌کنند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد. باورش سخت است اما برخی‌ها در این چند ماه رنگ گوشت و مرغ را ندیده‌اند. وقتی حقوق عقب بیفتد، وقتی اجاره خانه میلیونی باشد، وقتی همه چیز گران باشد، مجبور هستید سبد خانواده را کوچک و کوچک‌تر کنید. قبل‌ترها بخشی از مردم خود را از سینما رفتن، تفریح کردن و یا کتاب خریدن محروم می‌کردند تا به باقی امور برسند اما حالا برای شب کردن روزهای‌شان، مجبور هستند از گوشت و مرغ‌شان بزنند.

هرچه زودتر با هر روشی که شد باید تغییری در زندگی مردم ایجاد شود. کاش برسد روزی که ما برخلاف همیشه که تنها شاهد بالا رفتن قیمت‌ها بوده‌ایم، پایین رفتن آنها را هم ببینم. البته که آرزو بر جوانان عیب نیست!