|
کد‌خبر: 201471

سه ویژگی انسان ساز از شاهنامه به مناسبت بزرگداشت حکیم فردوسی

۲۵ اردیبهشت روز ستایش از خرد، برترین هدیه ایزدیکتا، و روز بزرگداشت فردوسی بزرگ گرامی باد.

نویسنده: محمدجواد لسانی

 از آن پس نمیرم که من زنده‌ام

که تخم سخن من پراگنده‌ام

 

هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین

 

۲۵ اردیبهشت روز ستایش از خرد، برترین هدیه ایزدیکتا، و روز بزرگداشت فردوسی بزرگ گرامی باد.
 تاثیر کلام فردوسی بر زبان و فرهنگ ایرانی چنان ژرفناک است که نمی توان انکارش کرد  و ردپای وی بر اندیشه و هویت ایرانی چندان پایدار و برجسته شده که بر همگان ناگزیر افتاده تا  فردوسی را نیای خود و از خویش بدانند و این خود نشانه‌ای ست از شکوهمندی این سخن سرا که  در قلمرو معنا چنان تاخته که ذره ای شائبه باقی نگذاشته است. 
در تحلیلی ساده و  با نظر به همین دوبیت سروده می توان گفت  برای این شاعر بزرگ، داشتن سه ویژگی برای آدمی، بسی سازنده و  ارجمند است؛
هش و رای و دین
معنای این سه واژه هم، چندان دشوار نیست؛
هش یا همان هوش در اشعار حکیم فردوسی به معنای هوشیار بودن است ( نه الزاما  با هوش بودن) چون گونه های دیگری از این واژه همچون هوشیوار و هوش دار در داستان های دیگر شاهنامه  به‌کار رفته و معنای دقیق آن اینست که در روند رخدادهایی که از سر انسان می  گذرد باید هشیاری پیشه کرد. 
این سفارش شاعر بسیار بااهمیت است که نخست آن را به قلم آورده و نشان از این نکته دارد که بیشترین ضربه ها و حرمان ها  که به آدمی رسیده از ناحیه چشم بسته بودن او بوده که گاهی همین غفلت و ناهشیاری، کار دستش داده و  راه خرد پیمایی را  گم کرده و به کژراهه ای ناخواسته پیچیده و  گرفتار دیو و دد شده است. یا در بزنگاهی دیگر، خطاپیشه ای در راه،  کمین کرده و رهرو، فریب خورده زیرا  نرم خویی یا  خط و خال او، در نظر اول خوشایند شده و او را همدم شفیق پنداشته و از راه همین دوستی گجسته با او همخوی و هم کاسه شده  و دریغا که نیک فرجامی را  از کف داده است. چه بسا اگر به هوش می بود این رخداد ناگهان، کام او را به تلخی نمی کشبد.
  حیف است که نمونه ای از کاربرد هوشیاری در داستان گفتگوی رستم با رخش در اینجا  آورده نشود؛ 
سوی رخش رخشان برآمد دمان
چو آتش بجوشید رخش آن زمان

 

دو دست اندر آورد و زد بر سرش
همان تیز دندان به پشت اندرش

 

همی زد بران خاک تا پاره کرد
ددی را بران چاره بیچاره کرد

 

چو بیدار شد رستم تیزچنگ
جهان دید بر شیر تاریک و تنگ

 

چنین گفت با رخش کای هوشیار
که گفتت که با شیر کن کارزار

 

اگر تو شدی کشته در چنگ اوی
من این گرز و این مغفر جنگجوی
ویژگی دومی که فردوسی پاکزاد بدان پای فشرده ، رای است و  معنی فکر می دهد ؛
نمونه های دیگری از کاربرد این واژه در سروده های فردوسی، مفهوم را روشن تر می کند؛
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همه پای تو

 

داستان این بوده که با کمی تفکر پای رهرو به مسیر نیکی گرایش یافت 
یا در بیت دوم رمز راهبری در اندیشه ورزی جلودار دانسته شده؛ 
به آواز گفتند ما کهتریم
ز رای و ز فرمان تو نگذریم 

 

همچنین در بیت سوم با رنگ آمیزی ایران دوستی شاعر، اعتماد به دیگری را در شیوه تفکر او تلقی کرده است؛
کنون شهر ایران سرای تو است
مرا ره نماینده، رای تو است 

 ویژگی نهایی  از سروده ای که راهنمای این نوشتارشده نکته تمام کننده ای است که جهان بینی   فردوسی بزرگ را به رخ می کشد زیرا شاعر  خواسته با آوردن واژه دین، اهمیت این ضلع سوم را در کنار دو ویژگی پیشین بازگو کند و بدان هم  اهتمام ورزیده. 
دین در نگاه حکیم فردوسی نشان از این دارد که هوشیاری و تفکر برای یک  راه پیما  کافی نیست زیرا  چراغ روشنی به نام دین را هم باید برگرفت تا فرجام کار را به نیکی مشاهده کرد. 
  فردوسی واژه­ ی دین را که در اوستایی و پهلوی مرسوم بوده، بین نهصد تا هزار بار در شاهنامه تکرار کرده است. 
نمونه ای که در حسن ختام این مقاله تقدیم می شود میزان دل سپاری فردوسی را به دین نشان می دهد؛ 
ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست

 

وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند

 

به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی
... 
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان

 

همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد

 

از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی