ارسال به دیگران پرینت

هست‌ونیست‌های جشنواره دوازدهم

جشنواره هنرهای تجسمی فجر در مقایسه با سایر جشنواره‌های فجر از قدمت کمتری برخوردار است، به همین دلیل به نظر می‌رسد با آزمون‌وخطا می‌تواند کاستی‌های خود را مرتفع کند. هرچند یکی از الگوهای حساب پس داده‌شده در جهان «بی‌ینال ونیز» است که سازوکار خودش را دارد و می‌تواند هنر روزآمد و خلاقه جهان را نمایندگی کند. بااین‌حال جامعه هنری ایران مختصات خاص خود را دارد و برای رسیدن به الگوی مناسب باید مناسبت‌های پیرامونی خود را لحاظ کند. با این رویکرد به سراغ هادی مظفری رفتیم و با او گفت‌وگو کردیم.

هست‌ونیست‌های جشنواره دوازدهم

جشنواره هنرهای تجسمی فجر در مقایسه با سایر جشنواره‌های فجر از قدمت کمتری برخوردار است، به همین دلیل به نظر می‌رسد با آزمون‌وخطا می‌تواند کاستی‌های خود را مرتفع کند. هرچند یکی از الگوهای حساب پس داده‌شده در جهان «بی‌ینال ونیز» است که سازوکار خودش را دارد و می‌تواند هنر روزآمد و خلاقه جهان را نمایندگی کند. بااین‌حال جامعه هنری ایران مختصات خاص خود را دارد و برای رسیدن به الگوی مناسب باید مناسبت‌های پیرامونی خود را لحاظ کند. با این رویکرد به سراغ هادی مظفری رفتیم و با او گفت‌وگو کردیم.

‌جشنواره هنرهای تجسمی فجر در مقایسه با سایر جشنواره‌ها، جشنواره جوان‌تری است و شاید باید مسیر طولانی‌تری را طی کند تا جا بیفتد. 

دقیقا؛ یعنی اگر سایر جشنواره‌ها دهه سوم عمرشان را طی می‌کنند، جشنواره هنرهای تجسمی فجر تازه دهه اول را پشت‌سر گذاشته است. رویکرد جشنواره امسال ادامه مسیری بود که سال گذشته پایه‌ریزی شد.

‌مبانی این مسیر چیست؟

در وهله نخست باید گفت جشنواره امسال چند تفاوت نسبت به 10 دوره گذشته داشت. تفاوت اول اینکه جامعه بزرگ‌تری از هنرمندان تجسمی را دعوت کرد؛ چه در شورای سیاست‌گذاری که با ترکیب 13 نفره شکل گرفت، چه در شورای دبیران که 10 دبیر بخش تخصصی با یک دبیرکل کار می‌کردند، چه در داوری‌ها قبلا تیم پنج‌نفره همه بخش‌ها را داوری می‌کرد و الان باید 30 نفر داور بخش‌های مجزا را داوری کنند. خانواده تجسمی خانواده بزرگی است و جشنواره هم به همان نسبت باید بزرگ باشد؛ یعنی اگر می‌خواهیم بخش‌های مختلف نمایندگانی داشته باشند و خوانش‌های مختلف را دنبال کنیم، باید فرصت دهیم که از گروه‌های مختلف در این جشنواره حضور داشته باشند که این مسیر از سال گذشته شروع شد. تفاوت دوم بین این جشنواره با سایر جشنواره‌ها این بود که آن جشنواره‌ها در طول زمان، رابطه خود با بازار و با مردم را پیدا کرده بودند؛ مثلا طی یک سال رقابت در حوزه تئاتر اتفاق می‌افتد و تئاترهای برتر به جشنواره فجر می‌آیند؛ یعنی به صورت لیگ اجرا می‌شود و در نهایت بهترین‌ها هستند که به این جشنواره می‌آیند. یا در جشنواره فیلم تمام آثاری که قرار است سال آینده روی پرده بروند، مردم می‌توانند در یک ویترین آنها را مرور کنند. فیلم‌ساز، تهیه‌کننده، بازیگر و... مسیر سال آینده‌ سینما را در این جشنواره می‌بینند و حتی فروش را در بخش گیشه و سینمای خانگی مدیریت می‌کنند. پس این منفعت مالی که در جشنواره تعریف شده، باعث می‌شود که در این سه بخش رابطه بین هنرمند و مردم تعریف شود. اما در حوزه تجسمی هیچ‌کدام از این اضلاع مثلث شکل نگرفته بود! یعنی در عمل جشنواره فراخوان می‌دهد که هنرمندان عزیز آثارتان را به دبیرخانه ارسال و هیئت داوران لطفا داوری کنید. در نهایت هم نفرات اول تا سوم جایزه می‌گیرند. با این رویکرد طبیعی است که جشنواره نمی‌تواند مسیر خودش را شبیه جشنواره‌های دیگر طی کند. دو ضلعی که آسیب جدی داشتند، بازار هنر و مردم بودند که در تجسمی این فضا وجود نداشت. سال گذشته با حضور گالری‌ها به این نتیجه رسیدیم که اولا آثار هنرمندان طراز اول کشور که از مرحله داوری گذشته و قرار نیست کسی آنها را قضاوت کند، با ورود بخش گالری‌ها با عنوان «چارسو» در جشنواره به نمایش درآیند.

‌یعنی از حالت رقابتی خارج شدند و به نوعی «بازار هنر» ایجاد کردید؟

بله. طبیعی است که بین استادان این رقابت شکل نگیرد؛ یعنی فضایی ایجاد شود تا مخاطبان تجسمی با رویکرد مالی در این جشنواره حضور پیدا کنند. یعنی اگر قرار نیست روی کارم داوری شود، دست‌کم بتوانم اثرم را در معرض فروش قرار دهم. ترسیم‌کردن اضلاع این مثلث برای جشنواره تجسمی کاری بود که سال گذشته شروع شد و امسال هم همین مسیر باید ادامه پیدا می‌کرد. حوزه سوم هم بحث پژوهشی بود؛ یعنی جشنواره فقط به جایزه‌دادن و رونق بازار هنر محدود نشود. از آمدورفت‌ها در جشنواره باید برداشت پژوهشی و علمی هم داشته باشیم، چون 10 سال بعد وقتی این جشنواره به دوره بیستم رسید، پژو‌هش‌هایی که این دوره با دوره‌های بعد انجام شد و کتاب‌هایی که منتشر می‌شوند به‌عنوان سرمایه علمی در حوزه هنرهای تجسمی خواهد بود.

‌ اصلا چرا جشنواره هنرهای تجسمی به صورت غرفه‌ای اجرا نمی‌شود؟ مثل همان چیزی که در بی‌ینال ونیز شاهد هستیم.

ما الان درباره جشنواره‌ای 12 ساله صحبت می‌کنیم، اما مثالی که شما زدید یک بی‌ینال 116 ساله است! درواقع تفاوت سنی این دو حدودا 100 سال است.

‌اتفاقا شما می‌توانید از تجربه‌های بی‌ینال ونیز بهره ببرید. جشنواره هنرهای تجسمی فجر باید چکیده و برگزیده‌ای از هنر سال باشد. نظرتان چیست؟

حتی به این موضوع هم فکر کردیم. اگر قرار باشد شکلی که در جشنواره تئاتر اتفاق می‌افتد که مثلا در شهرستان‌ها نمایش‌ها با هم رقابت کرده و به مرحله استانی می‌روند، بهترینشان به مرحله کشوری و بعد جشنواره فجر می‌آیند. این نیازمند ضرورتی است که باید سازوکار بسیار مفصلی داشته باشد.

‌یعنی به زیرساخت نیاز دارید؟

اگر از زاویه دیگر به موضوع نگاه کنیم این است که شاید در هنرهای تجسمی روش مطلوب‌تر این باشد که جنبه مسابقه را از روی آن برداریم، چون همیشه فکر کرده‌ایم بهترین کار قضاوت‌شدن و قضاوت‌کردن است. شاید این بهترین روش نباشد. شما یک هنرمند با یک‌سری تجربیات و داشته‌ها هستی و آثار خودت را ارائه می‌کنی. قطعا مخاطب می‌تواند انتخاب کند. کمااینکه مخاطب بین آثار رئالیسی و انتزاعی حق انتخاب دارد. در یک نمایشگاه هم آثار هنرمندانی که ممکن است هیچ شباهتی به هم نداشته باشند، قضاوت را از رویش برداریم، مخاطب بپسندد و انتخاب کند. شاید قضاوت به سمت مخاطب جامعه برود؛ یعنی چیزی که در جشنواره نگاه مردمی یا سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردم اتفاق می‌افتد ناظر بر همان بخش است که مخاطب اثرش را انتخاب کند. به نظرم این کار در هنرهای تجسمی خیلی پررنگ‌تر است.

‌اگر از اوایل انقلاب دقت کنیم، توجهی که به سینما شد به هنرهای تجسمی نشد. تجسمی چند سال است با اتفاقاتی مثل «حراج تهران» پررنگ شده! وگرنه شکل و نگاهی که قاطبه مردم به فیلم دارند، به تجسمی ندارند!

طبیعی است. خیلی از هنرمندانی که در تجسمی کار می‌کنند خودآموخته و به نوعی برآمده از هنرستان‌ها و یک ترم کلاس آموزش طراحی و یک ترم کلاس آموزش خوش‌نویسی هستند و خیلی‌هایشان حتی تحصیلات آکادمیک ندارند.

‌البته تنوع در هنرهای تجسمی زیاد است.

بله. در تجسمی 10 رشته زیر یک سقف جمع شده‌اند. خیلی با هم فاصله جدی دارند. بین خوش‌نویسی که کاملا بر مبنای آموزش است و هنرهای جدید که اینستالیشن یکی از بخش‌های هنرهای جدید است، فاصله زیادی می‌بینید. اینها را زیر یک سقف جمع کرده و نامشان را هنرهای تجسمی گذاشته‌ایم. واقعا به این موضوع فکر می‌کنم که چقدر عنوان داوری‌کردن و جایزه‌دادن اهمیت دارد. باید فرصتی را فراهم کنیم که بهترین هنرمندان آثارشان را ارائه کنند. اتفاقی که در سال‌های اخیر در گالری‌ها می‌افتد. گالری‌ها با تم و رویکردهای مختلف کار می‌کنند.

‌در جریان هستم که در این مدت خیلی به وضعیت گالری‌ها اهمیت می‌دادید که ساماندهی شود و حتی دوره‌ای ایراد گرفته بودند که چرا این‌قدر مجوز می‌دهید که ظاهرا تجدیدنظر هم شده. اینکه توجه ویژه‌ای به گالری‌ها شده و فشارها روی مرکز تجسمی کمتر می‌شود. اما یک بخش از داوری هم تشویق جوان‌هاست. آنچه وظیفه شما را خطیر می‌کند، این است که نسبت به این وضعیت تعادل ایجاد شود. رویکرد شما به این قضیه چیست؟

رویکردی که شما درباره‌اش صحبت می‌کنید چندوجهی است. در هنرهای تجسمی رشته‌ها و موضوعات را کنار بگذارید بین بخشی که آموزش می‌بیند و جوان‌ترها و گروهی که هنرهای تجسمی را تجربه می‌کند و اساتید و پیش‌کسوتان فاصله جدی و چشمگیری وجود دارد. باز مقایسه می‌کنم. در سینما هنرمند جوان فیلم‌اولی هم می‌آید و کارش در همان جایی دیده می‌شود که کار استاد پیش‌کسوت دیده می‌شود.

‌و در مقایسه با هم مقایسه می‌شوند.

بله. چون جنبه رقابتی دارد. واقعا اعتقاد جدی در هنرهای تجسمی به بخش رقابتی ندارم. معتقدم باید این وجه رقابتی را کم‌رنگ کنیم. هنرمند اثر خلق کرده یا شایستگی اینکه اثرش را در معرض نمایش عموم قرار دهد، دارد یا نه. یعنی یک شورای ارزیابی اولیه که اثری که روی دیوار می‌رود کیفیت اولیه و لازم هنر را داشته باشد. اگر این اتفاق افتاد، برای اینکه تو بهترین نقاش و مجسمه‌ساز هستی، به نظرم باید تجدیدنظر کنیم در این همه مسابقه و جایزه و جشنواره کوچک و بزرگ که در سال بالغ بر 80 جشنواره فقط در حوزه تجسمی در کشور برپا می‌شود. چقدر می‌خواهیم آثار را داوری کنیم. چقدر قرار است به افراد لوح تقدیر بدهیم که تو از دیگری بهتری، یا اثر تو در برابر دیگران برتری ندارد. ما این قضاوت را خیلی پررنگ کرده‌ایم. علتش هم برمی‌گردد به اینکه اولین چیزی که دم‌دستمان است برگزاری جشنواره است. فلان شهر کوچک با جمعیت صد هزار نفر جشنواره برگزار می‌کند و عنوانش را هم می‌گذارد «جشنواره بزرگ کاریکاتور ملی»!

‌پس موافق رویکرد نمایش آثار به شکل غرفه‌ای هستید؟

بله غرفه‌های متعدد، اکسپوها، فضای عمومی برای عرضه کار به وجود می‌آید. اثری که اولین بار مورد توجه دیگران قرار می‌گیرد، اثر درخشانی است.

‌این رویکرد چقدر در جشنواره امسال محقق شد؟

 به نظرم امسال جشنواره فجر را در این مسیر قرار داده‌ایم که بخش داوری در سال‌های آینده کم‌رنگ‌تر شود اما در قبالش بخش ارائه و فروش آثار پررنگ‌تر شده. امسال برای اولین بار از هنرمندی که اثرش به مرحله پایانی راه پیدا کرده، پرسیده شده که آیا مایلی اثرت را برای فروش قرار دهی و او این کار را کرده. 50 درصد شرکت‌کنندگان گفته‌اند اثرمان را برای فروش می‌گذاریم و قیمت ارائه کرده‌اند. این فرصت را باید برایشان فراهم کنیم. این به جشنواره نزدیک‌تر است تا اینکه کارها داوری شود و هیئت داوران به سختی یک اثر را به عنوان بهترین اثر انتخاب کنند.

‌البته گاهی هم شدنی نیست.

گاهی حتی ملاک‌های داوری زیر سؤال می‌رود. مثلا باید در خوش‌نویسی بین شکسته و نستعلیق و نقاشیخط و نسخ و ثلث یک کار انتخاب کنید که کار سختی است. آرزویم این است که رویکرد رقابتی را در جشنواره تجسمی به سمت انتخاب مردمی ببریم و اینکه برای هنرمند انگیزه‌ای ایجاد کنیم که از حضور در جشنواره علاوه بر شهرت و استعدادیابی به منفعت مالی هم برسد و این ضرورتی است که باید به سمتش حرکت کنیم.

‌اینکه مردم قضاوت‌کننده‌های اصلی یک اثر هنری باشند، در شکلی که شما گفتید قابل پذیرش است. اما با کشف استعداد و رویش‌های هنری چه کار می‌کنید؟ یکی از مهم‌ترین وظایف جشنواره‌ها کشف استعدادهاست.

نکته‌ای که عرض کردم، کشف استعداد را دارد. مثلا در نمایشگاه گروهی هنرمندان زیر 30 سال که در فلان گالری برگزار می‌شود که جایزه نمی‌دهد، 50، 60 هنرمند درجه یک با نگاه یک کیوریتور یا نمایشگاه‌گردان آثارشان در معرض دید عموم قرار می‌گیرد و حتما لابه‌لای آن 60 نفر مخاطب حق انتخاب دارد و اتفاقا کسی هم که دنبال سرمایه‌گذاری روی آثار هنری است هم می‌تواند هنرمندش را انتخاب کند. گالری‌ای هم اگر قرار است سرمایه‌گذاری و مسیری را دنبال کند، می‌تواند از بین آنها دنبال کند. پس کشف استعداد ضرورتا و الزاما به معنای جایزه‌گرفتن نیست. آقای دکتر احمد نادعلیان در خاطراتش می‌گفت دقیقا در همان مسیری به موفقیت رسیدم که جایزه نگرفتم. یعنی جشنواره‌های متعددی شرکت کردم و جایزه نگرفتم و بعد مسیر دیگری را طی کردم تا بتوانم تجربیات دیگری را به اندوخته‌هایم اضافه کنم. شاید خیلی از افرادی که در دوره‌های حضور ایشان به عنوان هنرجو یا هنرمند حضور داشتند جایزه گرفتند اما هیچ وقت نادعلیان نشدند. ضرورتا اهدا یا گرفتن جایزه به معنای کشف یک استعداد نیست.

‌دو گالری که در جشنواره هنر تجسمی توجه من را جلب کرد یکی کاری مربوط به آقای الله‌خانی بود که در مورد هواپیمای اوکراینی بود و دیگری درباره سردار سلیمانی. به‌واسطه اتفاقاتی که در جامعه افتاد «دوقطبی» ایجاد شد و برخی فکر می‌کردند حضور یک اتفاق، نافی اتفاق دیگری است. چطور به این جمع‌بندی رسیدید که این دو بخش مورد توجه باشد؟

بعد از اتفاق حدفاصل 13 دی‌ماه با شهادت سردار سلیمانی تا 21 دی‌ماه حادثه دلخراش هواپیمای اوکراین، هفته بسیار تلخی را در کشورمان تجربه کردیم. بین‌ آن اتفاقاتی رخ داد که متأسفانه هیچ‌وقت نوری به آنها تابیده نشد مثل هموطنانی که در کرمان جان باختند و به‌لحاظ رسانه‌ای اتفاقی نیفتاد و در‌نهایت مظلومیت این حادثه پشت‌سر گذاشته شد. تأثیری که اتفاقات اجتماعی روی هنر می‌گذارد اجتناب‌ناپذیر است. حتما این را قبول دارید. اما تأثیری که این‌بار روی جشنواره‌ها گذاشت تأثیر بسیار بزرگی بود و عد‌ه‌ای از هنرمندان احساس کرده بودند با سوگواری و خروج از فضای جشنواره می‌توانند رابطه‌شان را با آن رویدادها تعریف کنند.

‌یعنی موج احساسی به وجود آمد؟

بله. این موج سوگوارانه تا جایی که از نگاه انسانی نشئت گرفته بود بسیار قابل احترام و ارزشمند بود، چون تمام کشور متأثر شده بود و این‌طور نبود که فقط در هنرمندان شکل گرفته باشد. در تمام مردم ایران اعم از کسبه و بازاری و هنرمند و... این موج مشترک بود. اما بعد موجی ایجاد شد که هنرمندان باید از فضاهای هنری خودشان خارج شوند و صرف‌نظر کنند. این موج دوم به نظر می‌آمد موج قابل قبولی نبود.

‌یکی از موارد قابل تأمل این بود که موج استعفاها از هنر‌های تجسمی شروع شد؟

می‌شود گفت از بخش‌های متعدد شروع شد اما در هنرهای تجسمی بروز بیشتری داشت.

‌اما ظاهرا چنین حرکتی کمتر در جامعه تجسمی اتفاق افتاده بود؟

به هر حالت این موج این‌گونه بود حالا که چنین اتفاق افتاده و من اگر مهندس هستم فردا سر کار نروم چون سوگوار هستم. یا معلم سر کلاس درس حاضر نشود. این اتفاق تا حد زیادی عجیب بود که تعدادی از افراد را این‌طور مورد خطاب قرار دادند که اگر به کارتان ادامه دهید حتما خیانت می‌کنید. هیچ‌کس نفهمید این خیانت از کجا پیدا شد و در ادبیات سوگواری قرار گرفت! در این کار هیچ منطقی وجود نداشت. به نظرم هر کدام از ما در هر جایگاهی که هستیم مسئولیتی را قبول کرده‌ایم؛ پزشک، هنرمند، معلم و... باید به سرانجام برسانیم. من پذیرفته‌ام جشنواره تجسمی فجر را برگزار کنم و این وظیفه‌ای است که باید انجام دهم هر قدر هم که سوگوار باشم. به هر حالت یک فضای دوقطبی شکل گرفت. روزهای سختی را پشت‌سر گذاشتیم تا به گفت‌وگو و مفاهمه رسیدیم که در حین سوگوار‌بودن می‌توان کاری را که بر عهده‌مان است، انجام دهیم.

‌ شنیدم دبیر جشنواره، آقای حقیقی، هم می‌خواستند استعفا دهند. شما چطور این بحران را مدیریت کردید؟

به نظرم با گفت‌وگو بسیاری از خوانش‌ها به هم نزدیک شد. مرز بین سوگواری، ابراز احساسات و تألمات روحی با کار حرفه‌ای که مسئول برگزاری‌اش بودیم، این مرز را از هم جدا کردیم.

‌به قیمت اینکه از فرط فشار غش کردید. یا آقای حسینی عمل جراحی مغز کردند؟

به هر حال فشارها زیاد بود!

‌از کدام سمت؟

وقتی یک ساختمان فرو می‌ریزد، شاید اولین سؤالی که بعد از سوگواری مطرح می‌شود این است که مقصر کیست و دنبال مقصر‌گشتن کار سختی است. چون وارد قضاوت می‌شویم. به نظرم با گفت‌وگو دوستان به هم نزدیک شدند. خیلی از دوستان برگشتند و اعلام کردند آماده‌اند کار را به اتمام برسانند اما نه به‌صورت اینکه حق‌الزحمه بگیرند، اعلام کردند حاضرند تبرعا کار را به ثمر برسانند و حتی برخی داوران اعلام کردند حق‌الزحمه‌مان را به هموطنان سیستان‌و‌بلوچستان هدیه می‌کنیم. اینجا یک موج انسانی شکل گرفت. حتی یکی از داوران بخش مجسمه، همان روزها به سیستان‌و‌بلوچستان سفر کرده بود و بین روستاها در حال کمک بود. این موج سرایت کرد در بین دیگران و قرار و مدارمان با بقیه دوستان این شد که برای همدردی امسال افتتاحیه نداشته باشیم و هزینه‌اش را صرف خرید صد منبع آب که نیاز ضروری سالانه روستاهای سیستان‌و‌بلوچستان است، کنیم که این کار انجام شد.

‌ مجبور نشدید دبیری را جایگزین کنید؟

حتی یک نفر جایگزین فرد دیگری نشد. با همان تیم تمامی دبیران و با قول مساعدت برگشتند و کار را دنبال کردند. خوشبختانه آسیبی در این بخش‌ها هم نداشتیم و فکر می‌کنم یک اتفاق انسانی و روحیه دوستی در فضای هنر شکل گرفت که روز افتتاحیه در افرادی که در این جشنواره حاضر شده بودند، دیدم.

‌چرا این دوره جشنواره که این‌قدر با زحمت برگزار شد، فشرده و کوتاه بود؟

روز 15 اسفند سال 97 وقتی جشنواره تمام شد به این آسیب‌شناسی رسیدیم که سال آینده جشنواره باید یک هفته برگزار شود و ربطی به اتفاقات اخیر نداشت. دوره طولانی جشنواره فرسایشی است. استانداردهایی که در گالری‌ها و نمایشگاه‌های متعدد در کشور برگزار می‌شود (بین یک تا دو هفته است) و ما هم تلاشمان این بود که به این استاندارد نزدیک شویم. از طرف دیگر، باید طوری برنامه‌ریزی و مدیریت می‌کردیم که سایه جشنواره‌های دیگر مثل فیلم، موسیقی و تئاتر روی این جشنواره نیفتد و قبل یا بعد از جشنواره تجسمی برگزار شده باشد. دبیرخانه سال گذشته به این نتیجه رسید که حتما در سال‌های آینده جشنواره تجسمی در یک هفته برگزار شود و دوره‌ها بین هفت تا 10 روز باشد. از سوی دیگر، آسیب‌شناسی دیگری که سال قبل اتفاق افتاد این بود که تعدد مکان‌ها برای برگزاری جشنواره تجسمی اتفاق خوبی نیست؛ یعنی اگر بخواهیم دعوت کنیم مخاطبان پژوهش و آثار بخش مسابقه و فروش به جایی بروند، ناقض ایده اصلی است که ابتدا در موردش صحبت کردیم. ما درباره گفت‌وگوی هنرها صحبت می‌کنیم که باید زیر یک سقف باشند. یکی از آرزوهای من این است که جشنواره تجسمی که خانواده بزرگی دارد و 10 رشته را شامل می‌شود،  زیر یک سقف تجسمی جمع شود. 

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه