ارسال به دیگران پرینت

شاهکار ادب فارسی هزار و یازده‌ساله شد

بنا به گفته فردوسی پاکزاد سرایش شاهنامه در بیست و پنجم اسفند سال ۴۰۰ قمری به آخر رسید.

شاهکار ادب فارسی هزار و یازده‌ساله شد

محمد بقایی‌ماکان در یادداشتی  نوشت: «فردوسی نخستین شاعری نیست که شاهنامه‌ای منظوم پدید آورد ولی برترین چکامه‌سرا در میان تمامی شاهنامه‌سرایان است. حتی با مقایسه منظومه او با آثار حماسی معروف دنیا مانند ایلیاد، انه‌ئید، رامایانه و مهابارتا به یقین می‌توان گفت که شاهنامه منزلتی فراتر دارد. ثعالبی در کتاب غرر اخبار ملوک الفرس می‌گوید: مسعودی مروزی شاعر اواخر قرن سوم هجری نیز شاهنامه‌ای منظوم تصنیف کرد که اطلاع چندانی از آن در دست نیست. همچنین کسانی مانند ابوالموید بلخی، ابوعلی بلخی و ابومنصور شاهنامه‌هایی به نثر تالیف کردند. فرزانه توس ضمن بهره بردن از منابع یادشده و متون کهن پهلوی، برای تکمیل اطلاعاتش همانند ابوالفضل بیهقی به حافظه مردم نیز رجوع کرد و از خاطراتی که سینه به سینه بدانان رسیده بود، استفاده کرد تا مبادا با گذشت روزگار از دست بروند. غالب این کسان از میان به‌دینان و موبدانی بودند که در هرات و توس و نیشابور می‌زیستند. منظومه‌ای را که فردوسی با رنج سی‌وچندساله آفرید و آن را در بیست و پنجم اسفند ۳۸۸ خورشیدی به پایان برد، نام «شاهنامه» بر آن نگذاشت، بلکه از آن با عنوان‌هایی مانند «دفتر پهلوی»، «نامه باستان» و «نامه خسروان» یاد کرده است. به نظر می‌رسد عنوان شاهنامه با توجه به آثاری که پیش‌تر با محتوایی مشابه نوشته شد و جملگی به همین نام خوانده می‌شدند به منظومه حکیم توس نیز اطلاق شد. فردوسی به خلاف گفته نظامی‌ عروضی در چهارمقاله مردی چندان ثروتمند نبوده و اگر شخصی به گفته وی «کریم» و نیک‌اندیش که از او به عنوان «مهتری گرد‌ن‌فراز» نام می‌برد، نیازهای زندگیش را برآورده نمی‌ساخت و اسباب آسایش وی را فراهم نمی‌آورد، ای ‌بسا که شاهنامه به آخر نمی‌رسید. این «مهتر» گرچه زود از جهان رخت برمی‌بندد ولی عاملی مهم در شروع کار فردوسی برای سرودن شاهنامه می‌شود.

فردوسی، طریقی را که دقیقی در پیش گرفته بود دنبال کرد و ۱۰۵۸ بیت سروده او را که شامل تولد زرتشت، گسترش آیین وی و رویدادهای زمان گشتاسب است و به سبب قتلش (۳۵۶ خ.) ناتمام ماند به طور کامل در آغاز شاهنامه آورده. با مقایسه این ابیات با آن چه از قلم فردوسی تراویده می‌توان به شیوایی و استواری سخن وی پی برد و دریافت که از چه رو او را پیشوای همه شاعران پارسی‌گو دانسته‌اند، چندان که سعدی با همه شیرین‌زبانی و شهد و شکری که از سخنش می‌ریزد، اشعار خوش‌ ترکیب شاهنامه را به تصریح و تلویح می‌ستاید که به آن خواهیم پرداخت. بنا به گفته فردوسی پاکزاد سرایش شاهنامه در بیست و پنجم اسفند سال ۴۰۰ قمری به آخر رسید.

سرآمد کنون قصه یزدگرد

به ماه سپندار مذ روز ارد

ز هجرت شده پنج هشتاد بار

به نام جهان داور کردگار

شاهنامه را اثری بزرگ می‌خوانند ولی این سترگی تنها به لحاظ حجم و گستردگی موضوعات و مطالب آن نیست که از شکل‌گیری سرزمینی به نام ایران تا حمله تازیان و سقوط ساسانیان را شامل می‌شود،‌ بلکه در ژرفای مفاهیم آن است، در نکته‌های قابل تامل آن است. در اندیشه‌های خردمندانه و نیکویی است که آن را پیامبرانه ساخته است. این منظومه شصت هزار بیتی در واقع شیرازه‌بند کتاب کهن ایران است. پدید آمدن چنین اثری که نشان از تب و تاب و شیدایی سراینده‌اش به زبان، فرهنگ و تاریخ ایران دارد، نمی‌توانسته به دستور کسی مانند محمود غزنوی باشد، زیرا سرودن شاهنامه بیست سال پیش از به تخت نشستن وی آغاز شد.

شاهنامه، بنا به نوشته پژوهندگان، اول بار در سال ۳۸۴ هجری به اتمام رسید و سپس فردوسی چند سالی صرف بازنگری اثر گرانقدر خویش کرد که سرانجام در سال ۴۰۰ اصلاحاتی کامل کرد که اکنون به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین آثار حماسی جهان به شمار می‌آید. چندان که به سی و هفت زبان ترجمه شده است. این که ایرانیان واقعی شاهنامه را بسیار گرامی می‌دارند از آن روست که نمی‌خواهند هویت‌شان را که در این اثر نهفته است فراموش کنند، برای این است که می‌خواهند به فرهنگ دیرپای خود که از جمله ارکان مدنیت در جهان است پایبند باشند و ارزش‌های مکتوم در این اثر را چه به لحاظ زبانی و چه از حیث محتوایی پاسداری ‌کنند. از شاهنامه می‌توان آموخت که باید در به کار بردن واژگان فارسی به جای کلمات بیگانه حساس بود و عرق ملی خویش را نه‌تنها در سخن که در عمل هم نشان داد. اگر چنین احوالی که شاهنامه مشوق آن است وجود نمی‌داشت، امروز سرزمینی به نام ایران هم مانند کلده و آشور و بابل در بایگانی تاریخ جای می‌گرفت. آن چه این شعله را پیوسته فروزان نگه داشت، فرهنگ، تاریخ، سنت‌ها،  آیین‌ها و اندیشه‌های والای برآمده از مرز پرگهر است که نسیم شاهنامه پیوسته برانگیزاننده آن بوده است، به‌ویژه در روزگارانی که مهاجمان از چهارسوی این خاک آمدند و کشتند و سوختند و بردند. از این روست که نام فردوسی مرادف نام ایران شده و تمامی اجزایی که کلیت هویت ایرانی را شکل می‌دهند با این نام در پیوندند. آنان که شاهنامه را فقط اثری حماسی می‌دانند در شصت‌ هزار بیت شامل اساتیر و تاریخ افسانه‌ای از منزلت واقعی آن می‌کاهند، زیرا این اثر که باید آن را قباله خانه پدری هر ایرانی دانست، عاملی هویت‌ساز در برابر تهاجمات فرهنگی و یورش‌های بیگانه بوده و از این‌ رو کتابی است دارای قداست که هر ایرانی را با ریشه‌هایش پیوند می‌دهد. از اینها گذشته، شاهنامه به لحاظ ظرایف و دقایق ادبی نیز یکی از منابع غنی زبان فارسی است که ذکر حتی برخی موارد آن مجال بسیار می‌خواهد، ولی این‌ قدر می‌توان گفت که سراینده‌اش پیشوای همه سخن‌پردازان و گویندگان پس از خود شد.

عطار در مصیبت‌نامه شعرش را به شیرینی شکر می‌داند و جای او را در بهشت:

باز کن چشم و ز شعر چون شکر

در بهشت عدن، فردوسی نگر

در اسرارنامه او را «شیخ اکابر» می‌خواند:

به آخر چون شد آن عمرش به آخر

ابوالقاسم که بُد شیخ اکابر

و سپس از زبان وی می‌گوید:

خَطَم دادند بر فردوس اعلی

که فردوسی به فردوس است اولی+

کمتر شاعر برجسته‌ای است که از او به بزرگی یاد نکرده باشد. از جمله انوری که عنوان «حکیم» شایسته اوست و خود مردی دانشمند و اهل حکمت و ریاضی و نجوم بوده، فرزانه توس را خداوند و خود را بنده او می‌شمارد:

آفرین بر روان فردوسی

آن همایون نژاد فرخنده

او نه استاد بود و ما شاگرد

او خداوند بود و ما بنده...

ظهیر فاریابی دیگر شاعر مطرح در شعر فارسی به عنوان کسی که معیار سخن در دست اوست با یک ارزیابی منصفانه معتقد است که فردوسی بنیاد استواری برای عمارت سخن نهاد و حق آن را به درستی ادا کرد:

ای تازه و محکم از تو بنیاد سخن

هرگز نکند چون تو کسی یاد سخن

فردوس مقام بادت ای فردوسی

انصاف که نیک داده‌ای داد سخن

جامی در بهارستان آنجا که به شرح احوال شعرا می‌پردازد از فردوسی بیش از دیگران سخن می‌گوید و از شاهنامه با تکریم یاد می‌کند:

برفت شوکت محمود و در زمانه نماند

جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی ...

ولی از همه اینها گذشته خداوندگار سخن سعدی که کسی شیرین‌تر از وی به پارسی سخن نگفته، به شیرینی و خوش‌گفتاری شاهنامه معترف است:

چه خوش گفت فردوسی پاک‌زاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

او وقتی برخی از مضامین مطرح در شاهنامه را به نظم می‌آورد اگر نگوییم فروتر از آن است برتر هم نیست، مقایسه ابیات زیر دلیلی است بر این مدعا و تاثیرپذیری وی از اندیشه‌های فرزانه توس.

فردوسی:

برد کشتی آنجا که خواهد خدای

اگر جامه بر تن درد ناخدای

سعدی:

خدا کشتی آنجا که خواهد برد

وگر ناخدا جامه بر تن درد

فردوسی:

ز ناپاک زاده مدارید امید

که زنگی به شستن نگردد سپید

سعدی:

به کوشش نروید گل از شاخ بید

نه زنگی به گرما به گردد سپید

فردوسی:

از این پنج شین روی رغبت متاب

شب و شاهد و شمع و شهد و شراب

سعدی:

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمت است دمی روی دوستان بینی

فردوسی:

به نابودنی‌ها ندارد امید

نگوید که بار آورد شاخ بید

سعدی:

ابر اگر آب زندگی بارد

هرگز از شاخ بید برنخوری

فردوسی:

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

سعدی: سیاه اندرون باشد و سنگدل

که خواهد که موری شود تنگدل

فردوسی:

به رنج اندر است، ای خردمند! گنج

نیابد کسی گنج، نابرده رنج

سعدی:

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

بی‌سبب نیست که شاهنامه را شیواترین اثر در تاریخ ادب فارسی خوانده‌اند.

 

منبع : ایسنا
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه