ارسال به دیگران پرینت

فقر و افزایش رفتار‌های پرخطر | افزایش بارداری زنان در پاتوق‌ها

فصل جدید زاغه‏‌نشینی در کشور کلید می‌خورد؟

اقتصاد این محله‌ها روی انگشتان قاچاق‌فروشان می‌چرخد. آن‌ها هم با گرانی‌های اخیر، نرخ را بالا برده‌اند.

فصل جدید زاغه‏‌نشینی در کشور کلید می‌خورد؟

زنان و مردان معتاد محله‌های شوش، هرندی، دروازه غار و محله‌های اطرافش، از چند ماه پیش که کرایه اتاق‌ها بالا رفت و قیمت سورچه، هروئین و شیشه دو، سه برابر شد، وسایل‌شان را کیسه کردند، انداختند روی کول‌شان و راهی کوچه‌ها شدند؛ نوعی زاغه‌نشینی جدید.

 اقتصاد این محله‌ها روی انگشتان قاچاق‌فروشان می‌چرخد. آن‌ها هم با گرانی‌های اخیر، نرخ را بالا برده‌اند و این میان قیمت هروئین بیش از سایر مواد بالا رفته. سورچه از خانواده هروئین، هر گرم ۲۹۰ هزار تومان است و شب عید به ۴۰۰ هزار تومان می‌رسد. شیشه را هر گرم ۱۲۰ هزار تومان می‌فروشند و به گفته معتادان محله اوراقچی‌ها، هر جنسی که آشغال بوده و کل سال روی دست‌شان مانده، شب عید چند برابر قیمت فروخته می‌شود.

قیمت‌ها، اما آن طرف میدان شوش، بالاتر است. محمد، یکی از معتادان پارک کوچک هرندی می‌گوید؛ هر گرم سورچه ۳۶۰ هزار تومان و شیشه ۱۴۰ هزار تومان است. نیم‌گرم را هم ۷۰ هزار تومان می‌فروشند. درحالی‌که شیشه تا قبل از این گرمی ۶۰ هزار تومان و سورچه نزدیک ۲۰۰ هزار تومان بود.

محله اوراقچی‌های شوش را به مغازه‌هایش می‌شناسند؛ جایی که روز، ماشین‌ها را اوراق می‌کنند و شب، آدم‌ها را. معتادان با سرانگشتان سیاه، لباس‌های دوده گرفته، لب‌های کبود، صورت‌های تکیده، دندان‌های یکی در میان افتاده، خمیده، همچون سایه‌ای شب‌ها گوشه دیوارها، کنار سطل‌های جیوه‌ای زباله که یک طرفش از شعله‌های آتش شبانه‌شان سیاه است، خانه می‌کنند.

بیخ گوش آن‌ها ساختمان‌های به ظاهر تمیز و نو، پلاک شده‌اند. برخی هم بدون پلاک‌اند. سنگ‌نما و در‌های نقش‌دارشان، تصویر زندگی‌های خانوادگی میان یک حیاط نقلی را در ذهن رهگذران تداعی می‌کند؛ زندگی با دو، سه کودک قد و نیم‌قد که صدای بازی‌شان دور باغچه کوچک پرگل بلند شده و منتظرند پدر از راه برسد، سفره‌ای پهن کنند و ناهار را دور هم باشند.

زندگی میان در‌های نیمه‌باز و پنجره‌هایی که مدام باز و بسته می‌شود، اما تصویر دیگری دارد؛ تصویر اتاق‌های اجاره‌ای دو، سه متری با دیوار‌های چرک و پوسیده، آجر‌های قدیمی، در و پنجره‌های آهنی زنگ‌زده، پله‌های لب‌پریده عمودشده روی توالتی که در ندارد و با یک پرده از سایر اتاق‌ها جدا شده. بوی نم، دود، دوده و فیلتر مانده سیگار، مدفوع و ادرار می‌آید.

در هر لانه‌ای چند نفر خانه کرده‌اند؛ خانه همان اتاق‌های کوچک دو، سه متری با فرش‌ها و دیوار‌های بوگرفته است و معتادان برای همین لانه‌ها، شبی ۱۵۰ هزار تومان می‌دهند: «اتاق‌ها نهایت ۶ متر است، هیچ‌کدام از خانه‌های این سه، چهار کوچه، حمام ندارند. دستشویی هم مشترک است. بعضی خانه‌ها هم که حمام داشته باشند، هزینه حمام کردن ۴۰ هزار تومان است.» این‌ها را مصطفی می‌گوید. مصطفی با همسر و دو فرزندش در همین خانه، اتاق کرایه کرده بودند. یک شب از اتاق کناری جرم (مواد) پیدا می‌کنند و می‌اندازند گردنش. او را همان شب می‌برند، زنش را هم می‌فرستند کمپ ترک اعتیاد و دو فرزندش را بهزیستی. او از وقت آزادی، دوباره به محله آمده و اتاق گرفته: «همین اتاقی که حالا شده ۱۵۰ هزار تومان، ۲۰ هزار تومان بود، بعدا شد ۵۰ هزار تومان و حالا هم قیمت جدید گذاشته‌اند.

معتاد قبلا کار می‌کرد، هزینه مواد و کرایه‌اش در می‌آمد. حالا، اما پولش به کرایه نمی‌رسد و بین مواد و سقف، مواد اولویتش است.» مصطفی سوار موتورش می‌شود و چهار مرد و یک زن جوان را کنار سطل زباله جا می‌گذارد. محنا، زن بلوچ ۲۷ ساله، توله سگی را بغل کرده. سگ سیاه را شب قبلش ۲۰۰ هزار تومان از مولوی خریده و می‌گوید که روزی ۳۰۰ هزار تومان خرج مصرفش می‌کند و با همسرش در یکی از همین دخمه‌ها زندگی می‌کند. ساختمان محل زندگی آنها، درست روبه‌روی ساختمان نیمه‌کاره‌ای است بدون پلاک با دری که کلیدش دست همه است. در که باز می‌شود همان بو به مشام می‌رسد. از در ورودی تا طبقه سوم که با پله‌ای تنگ و باریک از ساختمان جدا شده، پر از در‌های شیشه‌ای و آلومینیومی است. صاحبخانه از یک متر جا هم نگذشته و آن را تبدیل به اتاقی کرده؛ اتاق‌هایی که برخی‌شان نه قفل دارند، نه دری که بسته شود.

 

شب‌ها آنقدر شلوغ می‌شود که برای دستشویی باید صف بکشند. اتاق محنا و همسرش مهدی، زیر پله است، متراژش به اندازه یک پاگرد است. یک نفر بایستد، نفر دوم جاتنگ می‌شود. رختخواب کوچک پهن شده وسط اتاق، جایی برای یک قدم برداشتن نگذاشته. صبح همان روز، دزد بالای سرشان رفته و هر چه داشتند و نداشتند را برده بود. محنا آن روز پول غذا هم نداشت.

شبی ۷۰ هزار تومان، شد ۱۵۰ هزار تومان

«از وقتی طرح‌های ضربتی شروع شده، خیلی از معتادان نمی‌توانند کف خیابان بمانند. از ترس دستگیری به هر سوراخی پناه برده‌اند. هرچند مامور‌ها داخل خانه‌ها هم می‌آیند.» رضا کنارش ایستاده. مرد جوانی که می‌گوید اگر یک میلیون تومان در جیبت باشد، فردایش آزادی. نداشته باشی، باید بمانی.

از آن بالا زنی آمار می‌گیرد: «اتاق می‌خواید؟ شبی ۱۵۰ تومان. چند نفرید؟» خانه زن، ۱۴ اتاق دارد، اتاق‌ها لانه موش‌اند، دو نفر به زحمت در آن جا می‌شوند، اغلب هم بدون در. رحمان پسر جوانی است که به امورات اجاره‌نشین‌ها می‌رسد: «آرام حرف بزنید صابخانه نشنود. بیشتر ساکنان خانه، خانواده‌اند. اما به مجرد‌ها هم کرایه می‌دهند.»

خانه، نیمه‌کاره است، ستون‌های آهنی ساختمان پیداست و بخشی از دیوار‌ها هنوز کامل نشده. رحمان می‌گوید تا چند ماه پیش، خانه‌ها ارزان‌تر بودند؛ شبی ۵۰ تا ۷۰ هزار تومان. اما یک‌باره شد ۱۵۰ هزار تومان. معتادان فقیرتر شده‌اند. آن‌ها دیگر حتی نمی‌توانند اجاره یک شب را بدهند. در همین زمستان چند نفر از معتادان در خیابان یخ زده‌اند. حتی مواردی هم بوده که افراد خانوادگی، کارتن‌خواب شده‌اند.

طرح ضربتی پلیس برای دستگیری سارقان و معتادان متجاهر مدتی است که دوباره آغاز شده، درست از همان زمان که احمدرضا رادان، فرمانده انتظامی کشور شد؛ کسی که به محض انتصاب جدیدش، اعلام کرد که باید نگاه جدیدی به حوزه مبارزه با مواد مخدر شود. همزمان با این اظهارات، اما اهالی محله‌های آسیب‌دیده، شاهد حضور ناگهانی نیرو‌های پلیس‌اند.

رئیس‌پلیس مبارزه با مواد مخدر فراجا اخیرا اعلام کرده، ظرفیت پذیرش و نگهداری معتادان که حالا یک هزار و ۵۰۰ نفر است سال دیگر به سه هزار نفر افزایش می‌یابد و اهالی می‌گویند، تعداد معتادان به شدت زیاد شده است.

آن‌ها از وضعیت محله‌های‌شان کلافه‌اند و می‌گویند، این طرح‌ها بار‌ها اجرا شده، اما آب در هاون کوبیدن است. امروز می‌گیرند، فردا آزاد می‌کنند. همه‌چیز فرمالیته است. «محمد»، مرد آهن‌فروش که مغازه‌اش درست روبه‌روی بوستان زندگی است، ۲۰ سال است که رفت‌وآمد این معتادان را می‌بیند. او قبلا ساکن گود معصومی بوده؛ جایی که حالا تبدیل به بوستان زندگی شده است: «در طرح‌های ضربتی آن‌هایی که سر و وضع مرتبی ندارند و کارتن‌خوابند را جمع نمی‌کنند، معتادان مرتب‌تر را با خود می‌برند.» به گفته او، معتادان به سمت کوچه پس‌کوچه‌ها فرار کرده‌اند و در سوراخ‌ها قایم شده‌اند: «همه این‌ها نتیجه شرایط اقتصادی است؛ وضعیتی که زنان معتاد و کارتن‌خواب را بیشتر و جوانان را بیشتر از قبل درگیر کرده.»

سر کوچه موازی با بوستان زندگی، مغازه آهن‌فروشی آقای هاشمی است. او از سال ۶۱ در این محله کار کرده و می‌گوید که فقر و بیکاری، اوضاع را بدتر کرده است: «تا همین ۵-۴ سال پیش یک زن کارتن‌خواب هم اینجا پیدا نمی‌شد. اما حالا زنان جوان زیادی بین کارتن‌خواب‌ها هستند.» او می‌گوید، تعداد معتادان آنقدر زیاد شده که برخی دنبال ساخت اتاق‌های مجردی برای آن‌ها هستند تا هم خودشان کاسب شوند، هم معتادان سرپناهی داشته باشند. مرد مغازه‌دار در ۴۰ سال گذشته، شاهد طرح‌های ضربتی فراوانی بوده؛ طرح‌هایی که یقه معتادان درمانده را می‌گیرد و قاچاق‌فروش‌ها را رها می‌کند: «همین هفته پیش ماموران جوری به معتادان حمله کردند و آن‌ها را بردند که دل‌مان برای‌شان سوخت.»

 

معتادان از دسترس خارج شده‌اند

«مصرف‌کننده‌ها قبل از این گرانی یا اتاق اجاره می‌کردند یا در خوابگاه‌ها می‌ماندند. حالا، اما زاغه‌نشین شده‌اند. قیمت برخی از اتاق‌ها در ناامن‌ترین منطقه شوش به ۸۰ تا ۹۰ هزار تومان رسیده، چه اتاقی؟ یک متر و دو متری. آنقدر قیمت‌ها بالا رفته که گاهی ۱۰ نفر با هم یک اتاق می‌گیرند.

قبلا از ترس ماموران اتاق اجاره می‌کردند تا نبرندشان، با این قیمت‌ها، اما دیگر پول‌شان به اجاره نمی‌رسد و در خیابان می‌مانند. سمت اوراقچی‌های شوش پر از این خانه‌ها برای اجاره اتاق است، همه‌شان کد دارند.» افسانه، یکی از زنان بهبودیافته‌ای است که تا پیش از این در تیم سیار خانه زنان خورشید، برای کاهش آسیب زنان فعالیت می‌کرد. او هنوز هم با وجود تعطیلی خانه خورشید در اسفندماه ۱۴۰۰، همراه با چند نفر از زنان بهبودیافته به پاتوق‌ها سر می‌زند و برای‌شان وسایل بهداشتی و درمانی سطحی می‌برد.

او پیش از این در گزارش هم‌میهن، از وضعیت زنان پس از تعطیلی خانه خورشید، گفته بود و حالا با گذشت نزدیک یک‌سال از تعطیلی، بر شدت گرفتن آسیب‌ها به دلیل شرایط اقتصادی و محدود شدن فعالیت مراکز خدماتی و حمایتی تاکید می‌کند. به گفته افسانه، طرح‌های ضربتی پلیس، معتادان را به سمت حاشیه‌ها کشانده. آن‌ها از شوش و مولوی خارج شده‌اند و به سمت راه‌آهن و خزانه و علی‌آباد رفته‌اند. تیم آن‌ها هم مجبور است مسیر طولانی‌تری برای رسیدن به آن‌ها طی کند. او در این مدت شاهد افزایش تعداد معتادان و کارتن‌خواب‌ها بوده: «طرح‌های ضربتی باعث شده تا به سختی بتوان این افراد را در محله‌ها پیدا کرد. بیشترشان به سوراخ‌هایی پناه برده‌اند تا از دست ماموران در امان باشند. ماموران به‌طور ناگهانی با ۵-۶ موتور و ون‌های سبز معمولی، به مناطق می‌آیند و شروع به جمع‌آوری می‌کنند. همین هم شده تا دسترسی ما برای ارائه خدمات به این افراد سخت شود. دیگر آن‌ها را در محله‌های شوش و هرندی پیدا نمی‌کنیم.»

به گفته او، در این مناطق کمترین امکانات بهداشتی مثل سرویس بهداشتی وجود ندارد. وقتی به آن‌ها صابون می‌دهند، می‌گویند که آبی وجود ندارد تا دست و صورت‌شان را بشویند. او در روز‌های گذشته در یکی از این پاتوق‌ها زن جوان مبتلا به اچ‌آی‌وی بارداری را دیده که کارتن‌خواب هم بوده. این زن به هیچ مرکزی دسترسی نداشت تا وسایل پیشگیری تهیه کند: «این افراد از دسترس خارج شده‌اند. قبلا مرکز کاهش آسیب خانم علیزاده بود، خانه خورشید خانم لیلی ارشد. اما هر دو رفتند. فعالیت پزشکان بدون مرز این محله هم محدود شد. مسئله اینجاست که شلتر‌های دولتی فقط افراد تمیز با ظاهر مرتب را پذیرش می‌کنند.»

افزایش بارداری زنان در پاتوق‌ها

 

ماجرای فرار مصرف‌کننده و افراد آسیب‌دیده از پاتوق‌ها، اما فقط مربوط به شرایط فعلی نمی‌شود. قبل از این هم با تعطیلی مراکز کاهش آسیب یا واگذاری مدیریت آنها، آسیب‌دیده‌ها جایی جز رانده شدن به حاشیه‌ها ندارند.

در کنار خانه خورشید به‌عنوان مرکز کاهش آسیب که اسفندماه سال گذشته فعالیتش متوقف شد، تغییر مدیریت مرکز کاهش آسیب زنان منطقه دوازده در ضلع شمال غربی بوستان شوش هم منجر به رفتن بسیاری از زنان آسیب‌دیده از آن منطقه شد.

سپیده علیزاده که حالا مدیرعامل موسسه کاهش آسیب نور سپید هدایت است، مرداد امسال در توئیتی خبر فراری شدن ۹۰ نفر از مددجویانش را منتشر کرد. مرکز جامع کاهش آسیب در زمان مدیریت علیزاده بیش از ۱۸۰ مددجو داشت و حالا تعداد مراجعه مددجویان این مرکز به کمتر از ۴۰ نفر رسیده است. در ۶ ماه گذشته، علیزاده تمایلی به صحبت درباره این اتفاق نداشت؛ حالا درباره پیامد‌های از بین رفتن اعتماد زنان آسیب‌دیده و بازگشت آن‌ها به چرخه آسیب توضیح می‌دهد.

به گفته او، این مرکز شرایطی برای زنان آسیب‌دیده فراهم کرده بود تا در کنار دریافت خدمات کاهش آسیب و تشویق به ترک مواد مخدر، مهارت بیاموزند. اما پس از سه سال تلاش برای سلامت این زنان، در نهایت مرکز به فرد دیگری سپرده شد: «شهرداری منطقه تمایلی نداشت که با آن‌ها ادامه دهیم. ساختمانش را می‌خواست. بهانه، تغییر کاربری بود، اما درنهایت مدیریت به شخص دیگری واگذار شد و بسیاری از خدمات تغییرشکل یافتند و حتی غیرفعال شدند.»

انتقاد او از محدود شدن فعالیت‌های کاهش آسیب در مناطق پرخطر است؛ اتفاقی که منجر شده پاتوق‌های مصرف مواد شهر تهران، شکل زنانه پیدا کند، میزان بارداری در میان زنان معتاد به دلیل رانده شدن آن‌ها به حاشیه‌های شهر و نبود دسترسی تیم‌های خدماتی همسان سیار، بالا رود و آسیب‌ها شدت گیرد.

تمام این اتفاقات هم به دلیل اجرای برنامه‌های ترک اجباری ماده ۱۶ است که به گفته علیزاده، در این سال‌ها ناکارآمدی‌اش را ثابت کرده و با وجود تمام انتقاد‌ها همچنان با اصرار اجرا می‌شود. بر اساس ماده ۱۶ قانون مبارزه با مواد مخدر، چنانچه معتادی با وجود زمینه مناسب برای درمان و امکانات لازم برای ترک اعتیاد اقدام نکند، متجاهر شناخته شده و در چنین شرایطی باید به مراکز درمان اجباری ارجاع داده شوند.

علیزاده سال‌ها در منطقه شوش و هرندی حضور داشته و شاهد بوده که چطور پاتوق‌ها را تخریب کرده‌اند و بوستان ساخته‌اند: «بوستان‌ها را حصار کشیدند تا معتادان وارد پارک‌ها نشوند، تمام تلاش برای راندن این افراد بود. بدون اینکه فکری برای توقف آسیب و توانمندسازی آن‌ها شود، حالا هم شرایط اقتصادی منجر به تشدید آسیب‌ها شده، در این پاتوق‌ها اتفاقات زیادی می‌افتد، ابتلا به انواع بیماری‌ها مثل عفونت‌های زنان، بارداری‌های ناخواسته، کارتن‌خوابی و... فراوان دیده می‌شود.»

این فعال اجتماعی می‌گوید که در این شرایط، زندگی زنان معتاد کارتن‌خواب، دور از دسترس و زیرزمینی‌تر می‌شود و تعداد نوزادانی که در این پاتوق‌های کوچک و بزرگ به دنیا می‌آیند، بالاتر می‌رود: «یکی از سیاست‌ها، محدود کردن ارائه خدمات به معتادان است. در مرحله اول تلاش بر این بود که سازمان‌های مردم‌نهاد فعال در این زمینه از منطقه خارج شوند درحالی‌که خدمات‌گیرندگان را نتوانستند از آنجا بیرون کنند.

 

همه دنبال یک سرپناه هستند. علیزاده می‌گوید؛ کسانی که سال‌ها برای جلب اعتمادشان تلاش شد تا از پاتوق‌های سخت در دسترس و خطرناک به این مراکز مراجعه کنند و خدمات بگیرند، حالا دوباره آواره شده‌اند: «ما همیشه به پاتوق‌ها مراجعه می‌کردیم تا اعتمادشان را جلب کنیم.

پاتوق‌ها لابه‌لای اتوبان‌ها، تونل‌ها و مکان‌های خطرناک است، بار‌ها همراه با تیم‌های‌مان خطر کردیم و به این پاتوق‌های دور از دسترس رفتیم تا مثلا به ۵ نفر برسیم که در لاین شمال به جنوب یا شرق به غرب اتوبان‌ها خانه کرده‌اند.» ترس از ماموران سبب شده آن‌ها دیگر نتوانند پاتوق‌های بزرگی داشته باشند و در پاتوق‌های چندنفره با تعداد کمتر در شهر مستقر هستند. در این پاتوق‌های وسط اتوبان و زیرزمینی، دسترسی به این افراد سخت‌تر شده است.

فقر و افزایش رفتار‌های پرخطر

لیلی ارشد تا همین دو سال پیش مدیر خانه خورشید بود؛ خانه‌ای برای کاهش آسیب زنان که اسفندماه سال گذشته فعالیتش را متوقف کرد. او فعال اجتماعی است و سال‌ها در حوزه زنان آسیب‌دیده کار کرده است و حالا تاثیر شرایط اقتصادی بر زندگی آسیب‌دیده‌ها را شدیدتر از گذشته می‌بیند. به گفته او، جای خالی یک مکان و پناهگاه امن برای این زنان در محله‌های آسیب‌دیده خالی است.

آمار‌ها هم نشان می‌دهد، تعداد کسانی که درگیر آسیب‌های اجتماعی شده‌اند، بیشتر شده، درحالی‌که دسترسی به این افراد در نبود سازمان‌های مردم‌نهاد، کم شده است.

ارشد می‌گوید: «قبلا از طریق این سازمان‌ها برای زنان آسیب‌دیده شغل‌های کوچک فراهم می‌شد، حمایت‌های جزئی از آن‌ها می‌شد، در اجاره‌خانه به آن‌ها کمک می‌کردند، اما حالا کرایه‌خانه‌ها وضعیت عجیبی پیدا کرده، افراد شغل‌شان را از دست داده‌اند. آن‌هایی که دیگر نمی‌توانند اتاقی اجاره کنند، کارتن‌خواب شده‌اند و شنیده می‌شود برای هر شب کرایه اتاق، ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار تومان باید پول بدهند. هزینه مواد و غذا را هم باید به این‌ها اضافه کرد. در این شرایط آن‌ها ناچار می‌شوند دست به رفتار‌های پرخطر بزنند و همین رفتار‌ها احتمالا ابتلا به بیماری‌های ویروسی مثل زگیل تناسلی، اچ‌آی‌وی و... را در میان آن‌ها بالا می‌برد. در کنار همه این‌ها کودکان هم از حمایت محروم شده‌اند.»

کارخانه تولید کودک کار

 

ماجرای تاثیر فقر بر آسیب‌دیده‌ها فقط محدود به زنان و مردان معتاد نمی‌شود، کودکان کار هم در این چرخه، سهم بیشتری پیدا کرده‌اند. بررسی‌های انجمن دوستداران کودکان پویش هم بر این موضوع صحه گذشته. آنطور که از این انجمن خبر می‌رسد تعداد کودکان بازمانده از تحصیلی که به آن‌ها مراجعه می‌کنند نسبت به سال گذشته افزایش داشته. سال قبل حدود ۶۰ نفر بودند و امسال دو تا سه برابر شده‌اند؛ شرایطی که باعث شده آن‌ها کلاس‌ها را داخل کانکس‌ها برگزار کنند، چراکه ظرفیت پوشش این تعداد را ندارند.

فاطمه قاسم‌زاده، از اعضای موسس شبکه یاری کودکان است و در گفتگو با هم‌میهن می‌گوید که شرایط اقتصادی، دایره کودکان کار و بازمانده از تحصیل را بزرگتر می‌کند؛ اتفاقی که همین حالا هم رخ داده است: «شرایط اقتصادی در ایجاد کودکان کار بسیار موثر است و در این وضعیت، به جمعیت بازماندگان از تحصیل اضافه می‌شود. ما تاکنون با چنین وضعیتی روبه‌رو نبودیم و تقریبا چنین شرایطی بی‌سابقه است.

هرچند آماری در این زمینه وجود ندارد.» به گفته او، در این وضعیت تعداد کودکان در کارخانه‌ها، زمین‌های کشاورزی و کارگاه‌های زیرزمینی بیشتر می‌شود: «ما بخش زیادی از این کودکان را در خیابان‌ها می‌بینیم، اما کسانی که در کارگاه‌های زیرزمینی کار می‌کنند شرایط دشوارتری دارند، آن‌ها ساعت‌های زیادی ناچار به کار کردن در آن مکان‌ها هستند؛ مکان‌هایی که نور کافی ندارند و از شرایط طبیعی برخوردار نیستند، آنجا نه حقوقی برای‌شان رد می‌شود، نه بیمه‌ای.

در کارگاه‌های قالیبافی تعداد زیادی از این کودکان را می‌بینیم که حتی جای نشستن مناسبی ندارند و در وضعیت ستون فقرات‌شان تغییر ایجاد شده است، آن‌ها را از سطح خیابان جمع می‌کنند و به سمت کارگاه‌های زیرزمینی می‌رانند. آنجا دیگر کسی آن‌ها را نمی‌بیند و نمی‌داند چه بلایی سرشان می‌آید.» به گفته او، شرایط کودکان زباله‌گرد در منبع زباله‌ها هم بسیار اسفناک است.

 

 
 

 

 

 

منبع : فرارو
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۳ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • ناشناس ارسالی در

      به جاش بعضی ها توی قصر زندگی می‌کنند

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه