ارسال به دیگران پرینت

یحیی یثربی :

مغزهایی مانند مریم میرزاخانی زباله‌گردی می‌کنند | باید مونتاژ را رها کنیم و علم را بفهمیم

یحیی یثربی استاد دانشگاه گفت: در کشورهای اروپایی تا قرن پنجم به دنیای اسلام می‌گفتند دنیای مدرن و دنیای پیشرفته. ما چراغی را روشن کردیم و به دست آن‌ها دادیم و مزه عقلانیت را به آن‌ها چشاندیم اما خودمان همان عقلانیت را دفن کردیم.

مغزهایی مانند مریم میرزاخانی زباله‌گردی می‌کنند |  باید مونتاژ را رها کنیم و علم را بفهمیم

یحیی یثربی (استاد فلسفه و عرفان) ضمن انتقاد پیرامون این نکته که ما به نام فلسفه، تاریخ فلسفه می‌خوانیم، گفت: «کجا در تدریس علوم فیزیک و شیمی فقط تاریخ این علوم را می‌گویند؟ ما در گذشته وقت خود را صرف می‌کنیم و مدام به ملاصدرا و ابن‌سینا شرح می‌نویسیم. ابن‌سینا گام اول فلسفه بود اما هنوز در آن درجا می‌زنیم. روی فلسفه مدیریت یا فلسفه سیاست کار نمی‌کنیم.» وی همچنین عنوان کرد: «بومی‌سازی به این معنا که غرب چیزی دارد پس ما چیز دیگر درست کنیم درست نیست بلکه به این معناست که ما دست گدایی به سمت او دراز نکنیم و ما هم خودمان درست کنیم. چرا او فلسفه داشته باشد اما ما نداشته باشیم؟ شاید ما بهتر فلسفه را فهمیدیم.»

یحیی یثربی با اشاره به اینکه مغزهایی مانند خانم مریم میرزاخانی امروز زباله‌گردی می‌کنند، افزود: «باید جوان‌ها را دریابید و امکانات مساوی در اختیار جوانان قرار دهید، در این صورت ما می‌توانیم در فیزیک، ریاضی، فلسفه، مدیریت و… حرف اول را بزنیم.» 

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید. 

تعریف فلسفه چیست و اصولاً فلسفه به چه می‌گویند؟ 

فلسفه عبارت است از تلاش هر انسانی - خواه من، خواه شما، خواه ارسطو، ابن‌سینا، صدرا، خواه دانش‌آموزی که تازه در رشته فلسفه قبول شده است – که برای فهم جهان بر اساس تحقیق با عقل و حس خودش صورت می‌دهد. یعنی چشمتان را باز کنید و ببینید چیزی به نام درخت، آب، دولت، ملت، دین، خدا و… وجود دارد و شروع به این کنید که بگویید این‌ها چیست. از روز اول فلسفه با توجه به علاقه به فهم تعریف شده است. سقراط نام فیلوسوفیا یعنی علاقه‌مند به دانش را روی خود گذاشت. فلسفه تلاش انسان برای فهم جهان است؛ بر اساس تحقیق خود و عقل و اندیشه‌ای که خدا به او داده است. هر کسی احساس کند می‌خواهد بفهمد او فیلسوف است. 

فلسفه تا امروز برای انسان و جامعه چه نتیجه‌ای داشته است؟ 

برای انسان و جامعه دو عنوان دانش و تمدن بسیار مهم است. انسان هم مثل سایر حیوانات وحشی بود تا اینکه عاقل شد و بر اساس عقل و تجربه به کشاورزی و شهرسازی پرداخت و در ادامه این وسایل جدید را اختراع کرد. دوران مادرشاهی و پدرشاهی و گله شبانی را طی کرد و حکومت‌های قبیله‌ای داشت تا اینکه امروز به جایی رسیده که موشک می‌سازد. این‌ها مسائلی است که انسان با آن‌ها مواجه بوده که در دو چیز خلاصه می‌شود: دانش و تمدن. 

اگر هر کسی این سؤال را دارد برود تاریخ تمدن و تاریخ علم را بخواند، خواهد دید پیشگام حرکت‌های علمی و تمدنی فیلسوفان بوده‌اند. از یونان باستان بگیرید تا امروزیان. لوکوموتیو قطار تمدن و فرهنگ و دانش انسان فیلسوفان بوده‌اند. جلو افتاده‌اند و بقیه را به پیش برده‌اند. تا مدت‌ها تصویری که از جهان ارائه می‌شد بر اساس افسانه بود. پرنده‌ای روی کره ماه تخم گذاشت و زمین و آسمان درست شد و از گریه کسی آب درست شد و غیره. این‌ها افسانه بود. یونانیان تلاش کردند این تفسیر را کنار بگذارند و بر اساس اینکه ببینند ماده اول جهان چیست جهان را بشناسند. تلاش‌های علمی ممکن است اشتباه باشند اما مهم این است که ما این تلاش را صورت دهیم. از فیزیک ارسطو امروز چیزی نمانده است اما او تلاش خود را کرده است. ۲۰ قرن بعد از ارسطو معلوم شد عناصر جهان خیلی بیشتر از آن چند عنصری است که ارسطو کشف کرده بود. امروز میلیون‌ها نفر شبانه‌روز در حال تلاش علمی هستند. در ژاپن در طول یک سال ۱۰ هزار آزمایش روی حافظه انسان انجام شد. فلسفه راه را به روی انسان بازمی‌کند تا روش یاد دهد و علم پیشرفت کند، اخلاق را ایجاد کند و اقتصاد را آموزش دهد. مانند پدربزرگی است که راه را به بچه‌هایش یاد می‌دهد. 

چرا فلسفه در جامعه ما کاری انجام نداده است در صورتی که ما کمتر از غرب فیلسوف نداریم؟

چون ما به نام فلسفه، تاریخ فلسفه می‌خوانیم. هیچ محفلی نیست که در آن بحث افلاطون، ابن‌سینا، شیخ اشراق و… نشود اما از عناصر دنیا حتی نامشان را هم نمی‌دانیم. فقط آب و آتش و خاک و باد را مثال می‌زنیم. هنوز ما از آسمان حرف می‌زنیم در حالی که علوم جدید فهم عمیق‌تری از کیهان پیدا کرده است. ما در گذشته وقت خود را صرف می‌کنیم و مدام به ملاصدرا و ابن‌سینا شرح می‌نویسیم. ابن‌سینا گام اول فلسفه بود اما هنوز در آن درجا می‌زنیم. روی فلسفه مدیریت یا فلسفه سیاست کار نمی‌کنیم. یکی دو صفحه فلسفه سیاست فارابی یا… را می‌خوانیم و تمام. کو فلسفه؟ من ده‌ها سال فلسفه درس داده‌ام اما کدام دانشجو را جلو کشیده‌ام و به او بگویم ارسطو و افلاطون، تاریخ فلسفه است و تو باید اصل ماجرا را پیدا کنی؟ کجا در تدریس علوم فیزیک و شیمی فقط تاریخ این علوم را می‌گویند؟ تمام مواد و فرمول‌ها را آموزش می‌دهند در ضمن می‌گویند تاریخ این علم را هم بشناس. ما در اینجا گیر کرده‌ایم. 

البته این نظر من است و در نظر همیشه احتمال خطا وجود دارد. من همیشه نوشته‌ها و حرف‌هایم را بررسی می‌کنم و سعی در پیدا کردن منابع جدید دارم. اما نظر من ممکن است اشتباه باشد و هر کس اشتباه نظر من را به من بیاموزد دست او را می‌بوسم. من نیاز دارم که خطایم گفته شود. باید در تمام حوزه‌ها اشکالات را بشناسیم؛ این یعنی فلسفه. با یک دقیقه غفلت صدها مشکل ایجاد می‌شود. نمی‌خواهم مثال بزنم تا حرف‌هایم جنبه سیاسی و جناحی پیدا نکند. نمی‌خواهم فلسفه را سیاسی کنم. در کشورهای جهان سوم یک طرف اپوزیسیون هست و طرف دیگر دولت و گروهی؛ یکی را تلخ می‌دانند و دیگری را شیرین و بالعکس. من کار خود را درگیر این مسائل نمی‌کنم به همین خاطر مثال نمی‌زنم. فلسفه چیز کوچکی نیست. 

آیا بومی‌سازی در حوزه فلسفه در سال‌های اخیر که بیشتر با ترجمه هم اتفاق افتاده است، مصداقی برای تفلسف محسوب می‌شود و آیا ما با پدیده‌ای به نام مسئله‌سازی در فلسفه در کشور سروکار داریم؟ 

بومی‌سازی اگر به این معنا مورد نظر است که غرب چیزی دارد پس ما چیز دیگر درست کنیم باید بگویم که در حوزه علم و فلسفه این نگاه درست نیست. مثلاً ما نمی‌توانیم بگوییم چون غرب صحبت از یک ماه و خورشید کرده ما صحبت از ۳ ماه و ۲ خورشید کنیم. برای درمان بیماری مثل کرونا یا… نمی‌توانیم بگوییم غرب می‌گوید دارو نیاز است ما بگوییم خیر. نمی‌توانیم بگوییم ما ریاضیات اسلامی می‌خوانیم نه غربی. جدول ضرب را هر که اختراع کرده روحش شاد و اگر هم او اختراع نمی‌کرد دیگری اختراع می‌کرد و این متعلق به همه است. از برق و هواپیما و… همه استفاده می‌کنیم. علم متعلق به همه است. درست است که در جنگ قدرت از علم سوءاستفاده می‌شود اما ربطی به علم ندارد. 

پس بومی شدن به دو معنی است یکی اینکه آن‌ها یک علم دارند ما علمی دیگر که این غلط است. فیزیک درست و فلسفه درست را هم آن‌ها می‌پذیرند و هم ما. معنی درست این است که همان‌طور که او آنچه دارد را خودش به آن رسیده است، ما دست گدایی به سمت او دراز نکنیم و ما هم خودمان درست کنیم. چرا او فلسفه داشته باشد اما ما نداشته باشیم؟ شاید ما بهتر فلسفه را فهمیدیم. همان‌طور که در چند قرن گذشته چراغ روشن‌اندیشی و علم از دنیای اسلام به غرب رفت. هنوز نامی از روشنفکری نبود که این تعبیر در حرف‌های ابن‌رشد بیان شد اما کمتر از این مسائل اطلاع داریم. 

طب، فلسفه، فیزیک و سایر علوم متعلق به همه است. نخستین فیلسوف ما یعنی کندی تأکید دارد که باید از آثار متفکران دنیا استفاده کنیم چون علم با کار یک عده محدود حل نمی‌شود و همه باید کمک کنند. باید مونتاژ را رها کنیم و علم را بفهمیم. همان‌طور که مثلاً نباید تا آخر به شرکت پژو بگوییم به ما قطعه بده تا ما سرهم‌بندی کنیم. بومی‌سازی یعنی خودمان داشته باشیم و فیلسوف ما تا حرف می‌زند دنیا یاد بگیرد و به دنیا خط نشان دهد. عقلانیت امروز در خطر است و جهل و جمود در کمین آن نشسته است. ما باید فیلسوف خودمان را داشته باشیم و حرف بزند. خانم مریم میرزاخانی با تحقیق به نکاتی رسید که کل جهان دست او را بوسید و به او جایزه داد و این علم الآن متعلق به کل جهان است. کسی نگفت چرا به این فرد جایزه بدهیم. پیغامی از پدر او شنیدم که گفت این همه از او سخن نگویید و اسطوره نسازید بلکه به این فکر کنید که مغزهایی مانند این خانم زباله‌گردی می‌کنند. این‌ها را دریابید و امکانات مساوی در اختیار جوانان قرار دهید. ما می‌توانیم در فیزیک، ریاضی، فلسفه، مدیریت و… حرف اول را بزنیم. 

فلسفه یعنی فهم جهان. اگر فهمیدیم ترکیب این جهان چیست اینها اسلامی و مسیحی ندارد. اما اینکه فلسفه می‌خواهد به کجا برسد بحث دیگری است. اگر فلسفه به این رسید که این دین درست است این سخن متعلق به همه جهان می‌شود. من معتقدم همه ادیان باید با همه زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند اما من به پلورالیسم انتقادی معتقدم تا اشکالات اندیشه‌ها معلوم شود و همه انسان‌ها به یک عقیده واحد و درست برسند و بر اساس آن زندگی کنند. ما مسلمانان اگر حرف درستی برای بیان داشته باشیم که داریم، ملحدها بیشتر می‌توانند بفهمند تا افراد متعصب. خیلی‌ها تلاش می‌کنند خدا را بشناسند اما نمی‌رسند پس ما باید دست آن‌ها را بگیریم. همه انسان‌ها باید برای معرفت بکوشند. معرفت مانند نَفَس انسان است و همه باید از آن بهره ببرند. 

اصلاً این حرکت علمی و فکری را ما به غرب داده‌ایم. در کشورهای اروپایی تا قرن پنجم به دنیای اسلام می‌گفتند دنیای مدرن و دنیای پیشرفته. ما چراغی را روشن کردیم و به دست آن‌ها دادیم و مزه عقلانیت را به آن‌ها چشاندیم اما خودمان همان عقلانیت را دفن کردیم. آن‌ها راه افتادند و ما ماندیم و هنوز هم مانده‌ایم. هنوز فقط بلدیم بگوییم آن‌ها بد می‌کنند. باید پرسید اگر آن‌ها بد می‌کنند ما خودمان چه می‌کنیم؟ مشکل ما این است. 

برخی فیلسوفان در سال‌های اخیر تلاش دارند تا فلسفه را کاربردی کرده و به متن زندگی وارد کنند. می‌توانید برخی از آن‌ها را نام ببرید تا بتوانیم ما هم از شیوه کار آن‌ها استفاده کنیم و همین مسیر را بپیماییم؟ 

همه فلاسفه قصدشان همین بوده است. همه فلاسفه فلسفه را به جامعه آورده‌اند. دموکراسی از کجا پیدا شده است؟ گروهی از انسان‌ها در این زمینه کار کرده‌اند از ماکیاولی تا هابز و مونتسکیو و روسو و… تا به دموکراسی امروزی رسیده‌اند. در آنجا دموکراسی مانند ایران با تفنگ ستارخان و باقرخان پیش نرفته است. خر چگونه هواپیما شد؟ با کمک فیلسوفانی که فیزیک قدیم را نقد کردند و فیزیک جدید به جای آن نشست. به تدریج این اتفاق افتاد و نیوتن فیزیک جدید را به جای فیزیک قدیم مطرح کرد. ویل دورانت نویسنده معروف به سبک تورات می‌گوید جهان تاریک بود و خدا خواست که روشن شود پس نیوتن را آفرید تا جهان روشن شد. این‌ها را فلسفه به ما داده است و هنوز هم می‌دهد. امروز هم فیلسوفان رفتارهای دولت‌ها را نقد می‌کنند چون دیوانگی در جهان امروز غوغا می‌کند. اگر دانایان جلوی آن را نگیرند و حقوق بشرها و مسائل انسانی مطرح نشود، قدرت‌طلبان با این امکاناتی که دارند دنیا را به نابودی می‌کشانند. 

دانش اساساً کارایی دارد چه فیزیک و شیمی و چه طب و چه فلسفه. فلسفه هم کارایی‌های خود را دارد. کارایی علوم انسانی از علوم تجربی بیشتر است. یکی از متخصصین گفت اگر ما نمی‌توانیم خودروی خوب تولید کنیم مشکل از علوم انسانی ماست و نه صنعت. علوم دینی برای تربیت ما و درست زندگی کردن ما کاربرد دارند. با تفکر مراسم‌های مذهبی‌مان را اجرا کنیم تا ادامه داشته باشد. هر دانشی کاربرد خود را دارد. گاهی گفته می‌شود مثلاً اخلاق کاربردی. به افراد یک کارخانه می‌گوییم اخلاق کار خود را رعایت کنید و محصول خوب به دست مردم بدهید. چون اگر یک شرکت معتبر خودروسازی بدقولی کند رقبایش جلو می‌افتند. اگر طراحی‌اش ضعیف باشد بقیه جلو می‌افتند. علم چراغ راه این‌هاست. علم چراغ راه بهشت مؤمنان است. 

بیشتر از خیلی از کشورها فیلسوف و کتاب فلسفه داریم اما باید اجازه دهیم در حوزه فلسفه نقد جای خود را باز کند. جلوی نقد را نگیریم. در جامعه ما قدرت نیست که جلوی نقد را می‌گیرد. من تاکنون از هیچ یک از دولت‌ها یا دفتر مقام معظم رهبری گلایه نشنیده‌ام که چرا این حرف را زدی. بلکه خیلی هم تشویق شده‌ام. اما همکاران ما کم‌لطفی می‌کنند و نمی‌گذارند نقد مُد شود و به یک واحد درسی تبدیل شود. در مراکز فلسفی نمی‌گذارند نقد مُد شود. جلوگیری از نقد آسیب بیشتر نسبت به آزادی نقد دارد. اگر نقدی درست بود بپذیریم و اگر غلط بود پاسخ دهیم. نه اینکه اجازه صحبت ندهیم. اگر کسی غلط گفت این در میان مردم پخش می‌شود و کسانی هم راست آن را بیان می‌کنند و مردم همه این حرف‌ها را می‌شنوند. 

گاهی کارها را به افراد خیلی ضعیفی می‌سپارند. من اصلاً قدرت داستان‌نویسی ندارم اما چیزهای محدودی به صورت تفننی نوشته‌ام. در یکی از این نوشته‌ها که جنبه عرفانی دارد نوشته‌ام فردی با دو سگ در حال عبور بود و کسانی به او اعتراض کردند و شخصی گفت این چه کاری است که با خودت سگ به همراه داری؟ شیخ خانقاه گفت این سگ‌ها یکی شهوت اوست و دیگری غضب او که از دل خود درآورده و به آن‌ها افسار زده است. اما در دل شما هر دو سگ وجود دارد پس از او ایراد نگیرید. این نوشته را برای چاپ به وزارت ارشاد محترم داده بودیم که پس از مدت‌ها معطلی گفتند که این بخش سگ‌بازی حذف شود! آقای نازنین قربان شما بروم این سگ‌بازی نیست بلکه نام سگ اینجا آمده است. این نگاه‌ها سطحی است. البته خطا از آن مدیری است که نمی‌داند چه کسی را سر چه کاری بگذارد. درد را گفتن درد ایجاد نمی‌کند بلکه ما را به فکر درمان می‌اندازد. انتقاد چیز مبارکی است و بگذاریم انتقاد شود. از نقد استقبال شود. عیب کسی را گفتن یعنی بهترین هدیه را به او دادن. انسان فهمیده نباید متکبر باشد. منطق و معرفت‌شناسی ما احتیاج به تحول دارد. امروز را باید دریابیم و تنها به تاریخ فلسفه نپردازیم. باید با سایر رشته‌ها ارتباط خوب برقرار کنیم تا فلسفه به همه‌چیز برسد؛ از آداب همسایگی تا کهکشان‌ها.

 

یحیی یثربی (استاد فلسفه و عرفان) ضمن انتقاد پیرامون این نکته که ما به نام فلسفه، تاریخ فلسفه می‌خوانیم، گفت: «کجا در تدریس علوم فیزیک و شیمی فقط تاریخ این علوم را می‌گویند؟ ما در گذشته وقت خود را صرف می‌کنیم و مدام به ملاصدرا و ابن‌سینا شرح می‌نویسیم. ابن‌سینا گام اول فلسفه بود اما هنوز در آن درجا می‌زنیم. روی فلسفه مدیریت یا فلسفه سیاست کار نمی‌کنیم.» وی همچنین عنوان کرد: «بومی‌سازی به این معنا که غرب چیزی دارد پس ما چیز دیگر درست کنیم درست نیست بلکه به این معناست که ما دست گدایی به سمت او دراز نکنیم و ما هم خودمان درست کنیم. چرا او فلسفه داشته باشد اما ما نداشته باشیم؟ شاید ما بهتر فلسفه را فهمیدیم.»

یحیی یثربی با اشاره به اینکه مغزهایی مانند خانم مریم میرزاخانی امروز زباله‌گردی می‌کنند، افزود: «باید جوان‌ها را دریابید و امکانات مساوی در اختیار جوانان قرار دهید، در این صورت ما می‌توانیم در فیزیک، ریاضی، فلسفه، مدیریت و… حرف اول را بزنیم.» 

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید. 

تعریف فلسفه چیست و اصولاً فلسفه به چه می‌گویند؟ 

فلسفه عبارت است از تلاش هر انسانی - خواه من، خواه شما، خواه ارسطو، ابن‌سینا، صدرا، خواه دانش‌آموزی که تازه در رشته فلسفه قبول شده است – که برای فهم جهان بر اساس تحقیق با عقل و حس خودش صورت می‌دهد. یعنی چشمتان را باز کنید و ببینید چیزی به نام درخت، آب، دولت، ملت، دین، خدا و… وجود دارد و شروع به این کنید که بگویید این‌ها چیست. از روز اول فلسفه با توجه به علاقه به فهم تعریف شده است. سقراط نام فیلوسوفیا یعنی علاقه‌مند به دانش را روی خود گذاشت. فلسفه تلاش انسان برای فهم جهان است؛ بر اساس تحقیق خود و عقل و اندیشه‌ای که خدا به او داده است. هر کسی احساس کند می‌خواهد بفهمد او فیلسوف است. 

فلسفه تا امروز برای انسان و جامعه چه نتیجه‌ای داشته است؟ 

برای انسان و جامعه دو عنوان دانش و تمدن بسیار مهم است. انسان هم مثل سایر حیوانات وحشی بود تا اینکه عاقل شد و بر اساس عقل و تجربه به کشاورزی و شهرسازی پرداخت و در ادامه این وسایل جدید را اختراع کرد. دوران مادرشاهی و پدرشاهی و گله شبانی را طی کرد و حکومت‌های قبیله‌ای داشت تا اینکه امروز به جایی رسیده که موشک می‌سازد. این‌ها مسائلی است که انسان با آن‌ها مواجه بوده که در دو چیز خلاصه می‌شود: دانش و تمدن. 

اگر هر کسی این سؤال را دارد برود تاریخ تمدن و تاریخ علم را بخواند، خواهد دید پیشگام حرکت‌های علمی و تمدنی فیلسوفان بوده‌اند. از یونان باستان بگیرید تا امروزیان. لوکوموتیو قطار تمدن و فرهنگ و دانش انسان فیلسوفان بوده‌اند. جلو افتاده‌اند و بقیه را به پیش برده‌اند. تا مدت‌ها تصویری که از جهان ارائه می‌شد بر اساس افسانه بود. پرنده‌ای روی کره ماه تخم گذاشت و زمین و آسمان درست شد و از گریه کسی آب درست شد و غیره. این‌ها افسانه بود. یونانیان تلاش کردند این تفسیر را کنار بگذارند و بر اساس اینکه ببینند ماده اول جهان چیست جهان را بشناسند. تلاش‌های علمی ممکن است اشتباه باشند اما مهم این است که ما این تلاش را صورت دهیم. از فیزیک ارسطو امروز چیزی نمانده است اما او تلاش خود را کرده است. ۲۰ قرن بعد از ارسطو معلوم شد عناصر جهان خیلی بیشتر از آن چند عنصری است که ارسطو کشف کرده بود. امروز میلیون‌ها نفر شبانه‌روز در حال تلاش علمی هستند. در ژاپن در طول یک سال ۱۰ هزار آزمایش روی حافظه انسان انجام شد. فلسفه راه را به روی انسان بازمی‌کند تا روش یاد دهد و علم پیشرفت کند، اخلاق را ایجاد کند و اقتصاد را آموزش دهد. مانند پدربزرگی است که راه را به بچه‌هایش یاد می‌دهد. 

چرا فلسفه در جامعه ما کاری انجام نداده است در صورتی که ما کمتر از غرب فیلسوف نداریم؟

چون ما به نام فلسفه، تاریخ فلسفه می‌خوانیم. هیچ محفلی نیست که در آن بحث افلاطون، ابن‌سینا، شیخ اشراق و… نشود اما از عناصر دنیا حتی نامشان را هم نمی‌دانیم. فقط آب و آتش و خاک و باد را مثال می‌زنیم. هنوز ما از آسمان حرف می‌زنیم در حالی که علوم جدید فهم عمیق‌تری از کیهان پیدا کرده است. ما در گذشته وقت خود را صرف می‌کنیم و مدام به ملاصدرا و ابن‌سینا شرح می‌نویسیم. ابن‌سینا گام اول فلسفه بود اما هنوز در آن درجا می‌زنیم. روی فلسفه مدیریت یا فلسفه سیاست کار نمی‌کنیم. یکی دو صفحه فلسفه سیاست فارابی یا… را می‌خوانیم و تمام. کو فلسفه؟ من ده‌ها سال فلسفه درس داده‌ام اما کدام دانشجو را جلو کشیده‌ام و به او بگویم ارسطو و افلاطون، تاریخ فلسفه است و تو باید اصل ماجرا را پیدا کنی؟ کجا در تدریس علوم فیزیک و شیمی فقط تاریخ این علوم را می‌گویند؟ تمام مواد و فرمول‌ها را آموزش می‌دهند در ضمن می‌گویند تاریخ این علم را هم بشناس. ما در اینجا گیر کرده‌ایم. 

البته این نظر من است و در نظر همیشه احتمال خطا وجود دارد. من همیشه نوشته‌ها و حرف‌هایم را بررسی می‌کنم و سعی در پیدا کردن منابع جدید دارم. اما نظر من ممکن است اشتباه باشد و هر کس اشتباه نظر من را به من بیاموزد دست او را می‌بوسم. من نیاز دارم که خطایم گفته شود. باید در تمام حوزه‌ها اشکالات را بشناسیم؛ این یعنی فلسفه. با یک دقیقه غفلت صدها مشکل ایجاد می‌شود. نمی‌خواهم مثال بزنم تا حرف‌هایم جنبه سیاسی و جناحی پیدا نکند. نمی‌خواهم فلسفه را سیاسی کنم. در کشورهای جهان سوم یک طرف اپوزیسیون هست و طرف دیگر دولت و گروهی؛ یکی را تلخ می‌دانند و دیگری را شیرین و بالعکس. من کار خود را درگیر این مسائل نمی‌کنم به همین خاطر مثال نمی‌زنم. فلسفه چیز کوچکی نیست. 

آیا بومی‌سازی در حوزه فلسفه در سال‌های اخیر که بیشتر با ترجمه هم اتفاق افتاده است، مصداقی برای تفلسف محسوب می‌شود و آیا ما با پدیده‌ای به نام مسئله‌سازی در فلسفه در کشور سروکار داریم؟ 

بومی‌سازی اگر به این معنا مورد نظر است که غرب چیزی دارد پس ما چیز دیگر درست کنیم باید بگویم که در حوزه علم و فلسفه این نگاه درست نیست. مثلاً ما نمی‌توانیم بگوییم چون غرب صحبت از یک ماه و خورشید کرده ما صحبت از ۳ ماه و ۲ خورشید کنیم. برای درمان بیماری مثل کرونا یا… نمی‌توانیم بگوییم غرب می‌گوید دارو نیاز است ما بگوییم خیر. نمی‌توانیم بگوییم ما ریاضیات اسلامی می‌خوانیم نه غربی. جدول ضرب را هر که اختراع کرده روحش شاد و اگر هم او اختراع نمی‌کرد دیگری اختراع می‌کرد و این متعلق به همه است. از برق و هواپیما و… همه استفاده می‌کنیم. علم متعلق به همه است. درست است که در جنگ قدرت از علم سوءاستفاده می‌شود اما ربطی به علم ندارد. 

پس بومی شدن به دو معنی است یکی اینکه آن‌ها یک علم دارند ما علمی دیگر که این غلط است. فیزیک درست و فلسفه درست را هم آن‌ها می‌پذیرند و هم ما. معنی درست این است که همان‌طور که او آنچه دارد را خودش به آن رسیده است، ما دست گدایی به سمت او دراز نکنیم و ما هم خودمان درست کنیم. چرا او فلسفه داشته باشد اما ما نداشته باشیم؟ شاید ما بهتر فلسفه را فهمیدیم. همان‌طور که در چند قرن گذشته چراغ روشن‌اندیشی و علم از دنیای اسلام به غرب رفت. هنوز نامی از روشنفکری نبود که این تعبیر در حرف‌های ابن‌رشد بیان شد اما کمتر از این مسائل اطلاع داریم. 

طب، فلسفه، فیزیک و سایر علوم متعلق به همه است. نخستین فیلسوف ما یعنی کندی تأکید دارد که باید از آثار متفکران دنیا استفاده کنیم چون علم با کار یک عده محدود حل نمی‌شود و همه باید کمک کنند. باید مونتاژ را رها کنیم و علم را بفهمیم. همان‌طور که مثلاً نباید تا آخر به شرکت پژو بگوییم به ما قطعه بده تا ما سرهم‌بندی کنیم. بومی‌سازی یعنی خودمان داشته باشیم و فیلسوف ما تا حرف می‌زند دنیا یاد بگیرد و به دنیا خط نشان دهد. عقلانیت امروز در خطر است و جهل و جمود در کمین آن نشسته است. ما باید فیلسوف خودمان را داشته باشیم و حرف بزند. خانم مریم میرزاخانی با تحقیق به نکاتی رسید که کل جهان دست او را بوسید و به او جایزه داد و این علم الآن متعلق به کل جهان است. کسی نگفت چرا به این فرد جایزه بدهیم. پیغامی از پدر او شنیدم که گفت این همه از او سخن نگویید و اسطوره نسازید بلکه به این فکر کنید که مغزهایی مانند این خانم زباله‌گردی می‌کنند. این‌ها را دریابید و امکانات مساوی در اختیار جوانان قرار دهید. ما می‌توانیم در فیزیک، ریاضی، فلسفه، مدیریت و… حرف اول را بزنیم. 

فلسفه یعنی فهم جهان. اگر فهمیدیم ترکیب این جهان چیست اینها اسلامی و مسیحی ندارد. اما اینکه فلسفه می‌خواهد به کجا برسد بحث دیگری است. اگر فلسفه به این رسید که این دین درست است این سخن متعلق به همه جهان می‌شود. من معتقدم همه ادیان باید با همه زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند اما من به پلورالیسم انتقادی معتقدم تا اشکالات اندیشه‌ها معلوم شود و همه انسان‌ها به یک عقیده واحد و درست برسند و بر اساس آن زندگی کنند. ما مسلمانان اگر حرف درستی برای بیان داشته باشیم که داریم، ملحدها بیشتر می‌توانند بفهمند تا افراد متعصب. خیلی‌ها تلاش می‌کنند خدا را بشناسند اما نمی‌رسند پس ما باید دست آن‌ها را بگیریم. همه انسان‌ها باید برای معرفت بکوشند. معرفت مانند نَفَس انسان است و همه باید از آن بهره ببرند. 

اصلاً این حرکت علمی و فکری را ما به غرب داده‌ایم. در کشورهای اروپایی تا قرن پنجم به دنیای اسلام می‌گفتند دنیای مدرن و دنیای پیشرفته. ما چراغی را روشن کردیم و به دست آن‌ها دادیم و مزه عقلانیت را به آن‌ها چشاندیم اما خودمان همان عقلانیت را دفن کردیم. آن‌ها راه افتادند و ما ماندیم و هنوز هم مانده‌ایم. هنوز فقط بلدیم بگوییم آن‌ها بد می‌کنند. باید پرسید اگر آن‌ها بد می‌کنند ما خودمان چه می‌کنیم؟ مشکل ما این است. 

برخی فیلسوفان در سال‌های اخیر تلاش دارند تا فلسفه را کاربردی کرده و به متن زندگی وارد کنند. می‌توانید برخی از آن‌ها را نام ببرید تا بتوانیم ما هم از شیوه کار آن‌ها استفاده کنیم و همین مسیر را بپیماییم؟ 

همه فلاسفه قصدشان همین بوده است. همه فلاسفه فلسفه را به جامعه آورده‌اند. دموکراسی از کجا پیدا شده است؟ گروهی از انسان‌ها در این زمینه کار کرده‌اند از ماکیاولی تا هابز و مونتسکیو و روسو و… تا به دموکراسی امروزی رسیده‌اند. در آنجا دموکراسی مانند ایران با تفنگ ستارخان و باقرخان پیش نرفته است. خر چگونه هواپیما شد؟ با کمک فیلسوفانی که فیزیک قدیم را نقد کردند و فیزیک جدید به جای آن نشست. به تدریج این اتفاق افتاد و نیوتن فیزیک جدید را به جای فیزیک قدیم مطرح کرد. ویل دورانت نویسنده معروف به سبک تورات می‌گوید جهان تاریک بود و خدا خواست که روشن شود پس نیوتن را آفرید تا جهان روشن شد. این‌ها را فلسفه به ما داده است و هنوز هم می‌دهد. امروز هم فیلسوفان رفتارهای دولت‌ها را نقد می‌کنند چون دیوانگی در جهان امروز غوغا می‌کند. اگر دانایان جلوی آن را نگیرند و حقوق بشرها و مسائل انسانی مطرح نشود، قدرت‌طلبان با این امکاناتی که دارند دنیا را به نابودی می‌کشانند. 

دانش اساساً کارایی دارد چه فیزیک و شیمی و چه طب و چه فلسفه. فلسفه هم کارایی‌های خود را دارد. کارایی علوم انسانی از علوم تجربی بیشتر است. یکی از متخصصین گفت اگر ما نمی‌توانیم خودروی خوب تولید کنیم مشکل از علوم انسانی ماست و نه صنعت. علوم دینی برای تربیت ما و درست زندگی کردن ما کاربرد دارند. با تفکر مراسم‌های مذهبی‌مان را اجرا کنیم تا ادامه داشته باشد. هر دانشی کاربرد خود را دارد. گاهی گفته می‌شود مثلاً اخلاق کاربردی. به افراد یک کارخانه می‌گوییم اخلاق کار خود را رعایت کنید و محصول خوب به دست مردم بدهید. چون اگر یک شرکت معتبر خودروسازی بدقولی کند رقبایش جلو می‌افتند. اگر طراحی‌اش ضعیف باشد بقیه جلو می‌افتند. علم چراغ راه این‌هاست. علم چراغ راه بهشت مؤمنان است. 

بیشتر از خیلی از کشورها فیلسوف و کتاب فلسفه داریم اما باید اجازه دهیم در حوزه فلسفه نقد جای خود را باز کند. جلوی نقد را نگیریم. در جامعه ما قدرت نیست که جلوی نقد را می‌گیرد. من تاکنون از هیچ یک از دولت‌ها یا دفتر مقام معظم رهبری گلایه نشنیده‌ام که چرا این حرف را زدی. بلکه خیلی هم تشویق شده‌ام. اما همکاران ما کم‌لطفی می‌کنند و نمی‌گذارند نقد مُد شود و به یک واحد درسی تبدیل شود. در مراکز فلسفی نمی‌گذارند نقد مُد شود. جلوگیری از نقد آسیب بیشتر نسبت به آزادی نقد دارد. اگر نقدی درست بود بپذیریم و اگر غلط بود پاسخ دهیم. نه اینکه اجازه صحبت ندهیم. اگر کسی غلط گفت این در میان مردم پخش می‌شود و کسانی هم راست آن را بیان می‌کنند و مردم همه این حرف‌ها را می‌شنوند. 

گاهی کارها را به افراد خیلی ضعیفی می‌سپارند. من اصلاً قدرت داستان‌نویسی ندارم اما چیزهای محدودی به صورت تفننی نوشته‌ام. در یکی از این نوشته‌ها که جنبه عرفانی دارد نوشته‌ام فردی با دو سگ در حال عبور بود و کسانی به او اعتراض کردند و شخصی گفت این چه کاری است که با خودت سگ به همراه داری؟ شیخ خانقاه گفت این سگ‌ها یکی شهوت اوست و دیگری غضب او که از دل خود درآورده و به آن‌ها افسار زده است. اما در دل شما هر دو سگ وجود دارد پس از او ایراد نگیرید. این نوشته را برای چاپ به وزارت ارشاد محترم داده بودیم که پس از مدت‌ها معطلی گفتند که این بخش سگ‌بازی حذف شود! آقای نازنین قربان شما بروم این سگ‌بازی نیست بلکه نام سگ اینجا آمده است. این نگاه‌ها سطحی است. البته خطا از آن مدیری است که نمی‌داند چه کسی را سر چه کاری بگذارد. درد را گفتن درد ایجاد نمی‌کند بلکه ما را به فکر درمان می‌اندازد. انتقاد چیز مبارکی است و بگذاریم انتقاد شود. از نقد استقبال شود. عیب کسی را گفتن یعنی بهترین هدیه را به او دادن. انسان فهمیده نباید متکبر باشد. منطق و معرفت‌شناسی ما احتیاج به تحول دارد. امروز را باید دریابیم و تنها به تاریخ فلسفه نپردازیم. باید با سایر رشته‌ها ارتباط خوب برقرار کنیم تا فلسفه به همه‌چیز برسد؛ از آداب همسایگی تا کهکشان‌ها.

منبع : ایلنا
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • بیژن کیا ارسالی در

      بی‌ادب.

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه